در فرانسه بارها «تاریخ نگری» و «کاریزمامحوری» فردگرا ثابت کرده که از نهادهای دمکراتیک فراتر است و دمکراسی آرام یک مشکل شده‌است

پاریس لحظات سختی را پس از رسیدن به انسداد سیاسی، تجربه کرد و افسون تغییر و «کاریزمای» شخصی شده از بین رفت. لحظاتی سخت پس از سه هفته از ناکامی مستمر که طی آن تندورها و آنارشیست‌ها روی خط آمدند و سوار بر موج مطالبات عادلانه مردمی شدند.
چرا فرانسه بدین جا رسید؟ و نقص کار دموکراسی کجا بود؟ هم در عرصه مفاهیم و هم در عرصه عمل؟
در حقیقت یک اصل نانوشته در نزد همه احزاب موجود در حکمرانی دولت‌های غربی که تاریخ طولانی دمکراسی دارند وجود دارد دال بر اینکه نتایج انتخابات هر آنچه باشد نمی‌توان انگشت تقصیر را به سوی رای‌دهندگان نشانه رفت. رای‌دهنده همچون یک مشتری «شکمو» در بقالی‌های بزرگ است که در آنها همیشه حق با مشتری است.
به همین ترتیب هنگامی که رای‌دهندگان بتوانند بر نتیجه انتخابات تأثیر گذارند در این صورت طبقه سیاسی همراه امپراتوری های مالی و رسانه ای خود همراه آن می‌شود و سعی می‌کند نتایج را به سود خود در بیاورد؛ و در این اوضاع به نظر می‌آید هر دو طرف سود می‌برند: رای‌دهنده که در نظام دمکراتیک امکان مشارکت و تأثیر واقعی دارد و طبقه سیاسی که در چارچوب این قواعد می‌تواند اهداف خود را تحقق بخشد.
در فرانسه اما جایی که تاریخ گرایی و کاریزمامحوری فردی از نهادهای دمکراتیک فراتر است و دمکراسی آرام قبول چندانی ندارد، یعنی جایی که مردم انقلاب را می ستایند و اشتباهات انقلابی را می‌بخشند یک بحران واقعی با حرکت آرام و آرامش طلب وجود دارد و هرگونه جنبش اصلاحی تدریجی مجال تطبیق ندارد.
نمی‌خواهم به رای‌دهنده و ملت فرانسوی سخت بگیرم که بالاترین منصب حکمرانی را به دست جوان جویای نامی سپرد که نه حزب ریشه داری دارد و نه از ایدئولوژی معینی برای سیاست برخوردار است. شاید بد نیست سخنان شارل دیگول را یادآور شویم که گفته بود «چگونه می‌توانم رضایت رای‌دهنده را در کشوری تحقق بخشم که ۲۴۶ نوع پنیر دارد.» شاید در این خصوص بتوان یک مقایسه میان بریتانیا و فرانسه کرد که در آن ثابت می‌شود بریتانیا برخلاف روحیه اصلاح گرای خود در شرایط هیاهوی پوپولیستی به خروج از اروپا رای داد بی آنکه همه جوانب این خروج را بسنجد و مشکلات ناشی از آن را بررسی کند. این مشکل ناشی از رای‌دهنده و آرای ملت بود.
از سوی دیگر، شاید بتوان راه حل فرانسه را در یک نوع نظامی مانند آمریکا جستجو کرد که در آن تفکیک قوا باعث می‌شود که بن‌بست چندانی مانند آنچه فرانسه بدان رسیده پیش نیاید؛ هر چند که این نظام نیز دچار بحران‌هایی ناشی از تغییرات دموگرافی و مهاجرت است.
به هر حال نگاهی زودگذر به تاریخ انتخابات نشان می‌دهد که بسیاری از رای‌دهندگان بی آنکه به انتخاب خود بیندیشند رای می‌دهند و این مسئله عواقب وخیمی برای سیاست دارد. در واقع در این‌جا یادآوری گفته چرچیل بد نیست که گفته بود «کافی است پنج دقیقه با یک رای‌دهنده گفتگو کنی تا نواقص دموکراسی را دریابی.» همه اینها باعث می‌شود به این نتیجه رسید که رای‌دهنده همیشه بر حق نیست و می‌تواند منجر به اشتباهات بزرگی شود.