نیروهای امنیتی عراقی در نزدیکی بغداد - عکس از رویترز

نیروهای امنیتی عراقی در نزدیکی بغداد – عکس از رویترز

جهان، درچنین روزهایی جنگ جهانی اول را به یاد می آورد که میلیون ها نفر، بخاطر عبرت آموزی ها و درس گرفتن ها، قربانی آن شدند. دلایلی که امپراتوری های اروپایی را به ورود در جنگ بطور رسمی ترغیب کرد را می توان بر این ذهنیت ها تصور کرد که جنگجویان فرستاده شده به میدان های جنگ، پس از چند ماه باز خواهند گشت.

اما این خیال خام با دیدن و تجربه کردن جنگ در باتلاق کشنده خندق ها و استفاده از سلاح های شیمیایی که حدود ، چهار سال به طول انجامید، هراس و وحشت را جایگزین آن توهم اولیه کرد. جهان در آغاز قرن بیستم در وضعیت نگران کننده ای قرار داشت، وضعیت جدال بر سر مستعمره ها و ثروت های اندوخته شدهو تشدید خواسته ملیت های طرفدار استقلال و ظهور دولت های جدیدی که میان آنها و همسایگانشان اختلافات مرزی رخ داد و اختلاف جریان های سیاسی خشونت طلب آنارشیست و چپ گرا، به معنای بشکه باروتی بود که منتظر کسی است تا آن را شعله ور کند و نقطه اشتعال، ترور ولیعهد امپراتوری اتریش – مجارستان، به دست یک افراطی صرب در بوسنی بود.

تناقض اینجاست که جهان، پس ازگذشت صد سال از جنگ جهانی اول، هنوز در شرایط آشفته ای مانند وضعیت نگران کننده و آشفته آغاز قرن بیستم قرار دارد و گویا آغاز هر قرنی، باید دشوار باشد و تنها خاورمیانه نیست که در وضعیت نگران کننده و آشفته قرار دارد. بلکه بحران اوکراین- روسیه بدل به خطرناک ترین بحرانی شده که اروپا از زمان فروپاشی یوگسلاوی سابق با آن مواجه گردیده است. این بحران، احتمالا سبب متلاشی شدن اوکراین، همراه باعواقب خطرناک تری هم خواهد شد، زیرا اوکراین در خط مقدم درگیری با قدرت عظیم نظامی روسیه قرار دارد.

همچنین تنش میان دو غول آسیایی ژاپن و چین،اختلاف بحران کره و دیگر مناطق ناآرام و گرفتار منازعه از جمله کانون های درگیری در خاورمیانه، عرصه درگیری جدید بین المللی گردیده که موجب شکل گیری جنگ سرد میان دول مقتدر یا حتی جنگ های نیابتی می شود. علاوه بر این، موجی از اندیشه های افراطی مبتنی بر تروریسم نوعی از درگیری ها را گسترش می دهد و این درگیری ها، موجودیت دولت ها را تهدید می کند و پدیده جدید یعنی گروه های مسلح خارج از چارچوب های سنتی ارتش ها و گروه های وابسته به دولت ها را پدید می آورد.

آیا اینها مقدمات جنگ جهانی سوم هستند و جهان از دو جنگ جهانی عبرت نگرفت؟ پاسخ فرضی، که همگان بر آن اتفاق نظر دارند، این است که هیچ کس حتی فردی که در ناز و نعمت است به چنین سناریویی فکر نمی کند. از آنجا که جنگی مانند این، چیزی را باقی نمی گذارد و باوجود سلاح های هسته ای درزرادخانه های دولت های بزرگ، احتمالا بشریت ویران می شود. اما واقعیت امر این است که این روند اکنون می تواند به اشکال دیگری رخ دهد و سبب تنش بی سابقه ای در سطح جهان در قالب جنگ ها و نابسامانی های کوچک وهمچنین، جنگ اطلاعاتی و جاسوسی در فضای مجازی شود که ازسال ها پیش از پشت صفحه های نمایش کامپیوتر در جریان است و رازهای هر دوران را فاش می کند.

جنگ جهانی اول، منجر به صلح شکننده ای در معاهده ورسای و متعاقبا مذاکرات کنفرانس پاریس شده است. همانگونه که سازمان جدید بین المللی را که پایه آن، “جامعه ملل” بود را بوجود آورد و این صلح شکننده پایدار نبود. این سازمان جریمه های سنگین مالی را به آلمان تحمیل کرد و سبب شعله ور شدن جنگ جهانی دوم در کمتر از بیست سال شد که ویران کننده تر از جنگ اول بود.اما این نکته را نیز باید ثبت کرد که این دو جنگ سبب بوجود آمدن پدیده های مثبتی مانند دستاوردهایی بود که زنان، پس از ورود به بازار کار و کارخانه ها بدست آوردند تا جبران کمبود مردانی شود که به میدان های جنگ رفتند و بدین ترتیب اندیشه های اجتماعی جدید ظهور کرد.

در نتیجه جنگ جهانی دوم، مانند جنگ جهانی اول، سازمان بین المللی جدید بر اساس “ملل متحد” شکل گرفت و بر اساس معاهده برتون وودز، نهادهای بین المللی مانند بانک جهانی و صندوق بین المللی پول تاسیس شد و بدین ترتیب سازمان ملل، تحت نظارت پنج قدرت بزرگ هسته ای پذیرنده آن قرار گرفت که عضو دائم شورای امنیتآن هستند.

به نظر می رسد که این سازمان نیاز به نوسازی دارد، یا اینکه به پایان خود رسیده، زیرا تنش ها و کانون های درگیری امروزین را که مشاهده می کنیم، بازگوی نشانه نیاز به سازماندهی های جدید و متناسب با نیازهای جهان در قرن بیست و یکم است. تنظیم و تقسیم قدرت بین قدرت های جدید جهانی ، چه دولت ها و چه در غول های اقتصادی فرا ملیتی و خصوصی که روی نقشه منافع جهانی جای گرفته اند بیس از پیش لازم است. جهان به جنگ جدید نیاز ندارد، اما نیاز به درک متقابل و خودداری از سوء استفاده از درگیری های منطقه ای در حل و فصل اختلافات موجود میان قدرت های بزرگ امروزین دارد.