در اوضاع کنونی ایران که گستره ناآرامی‌های معیشتی فراخ تر می‌شود و تعداد مشارکت کنندگان در این فعالیت‌های رو به فزونی می‌گراید و اوضاع به سمت یک انفحار اجتماعی پیش می‌رود، مشاهده می‌کنیم که نخبگان ایرانی مشغول یکسری تسویه حساب‌هایی هستند که در داخل جناح رژیم حاکم محدود شده‌است. این کارزار را برخی نیروی‌های رادیکال بر علیه محمد جواد ظریف شعله‌ور ساخته و تلاش می‌کنند این وزیر نیروهای اعتدال‌گرا، که به نیروهای اصلاح طلب نیز قرابت فکری و سیاسی دارد، را از صحنه به در کند. ظریف که در ایران به عنوان مرد شماره دو گروه ریاستی روحانی به‌شمار می‌آید چندی پیش در انتقاد از مخالفت برخی نیروهای سیاسی داخلی در مخالفت با امضای FATF (قانون مبارزه با تروریسم و پولشویی) تصریح کرده بود که مخالفان امضای این توافق از این هراسان بودند که با امضای آن منافع اقتصادی شان به خطر افتد. این گفته‌های وی موجی از خشم در میان نیروهای افراطی برانگیخت و آنان استدلال کردند که عدم موافقت با امضای این توافق حمایت از نفوذ ایران در منطقه بود.
یکی از پاسخ‌ها به بیانات ظریف تصریحات تند رئیس قوه قضائیه صادق لاریجانی بود که گفته‌های او را «خنجری در دل نظام» تشبیه کرد. یکی از نمایندگان مجلس ایران، حسین دلیجانی، اظهار کرد که دستور کار استیضاح ظریف در حال پیگیری است.
این حمله و ضد حمله سیاستمداران ایرانی منجر به درگیری بزرگتری میان جناح‌های حاکم شد. در واقع قضیه ابعاد گسترد ه تری به خود گرفت و موجب شد برخی از اصول گرایان، آینده حسن روحانی در سیاست ایران را پس از اتمام دوره ریاست او مطرح کنند، و در پشت این مطرح کردن سعی کنند تأثیر او را در انتخاب رهبر آینده برای ایران کمتر کنند. اصول گرایان این حربه را در کار کردند که میان این گفته‌های ظریف با سیاست روحانی ارتباط ایجاد کنند تا دست آویزی در اختیار آنها شود و بدین وسیله به روحانی یورش برند. شایان ذکر است که روحانی از زمان خروج ایالات متحده آمریکا از توافق هسته ای شاهد حملات رسانه ای گسترده‌ای از سوی اصول گرایان بوده و برخی از نمایندگان این طیف سیاسی حتی مسئله استیضاح او را نیز مطرح کرده‌اند.
این اطیاف سیاسی درگیر در مبارزه بر سر نفوذ و قدرت، خود را به فعالیت‌هایی مشغول می‌دارند که از اوضاع اقتصادی اسفناک ایرانی‌ها به دور است و کمترین قرابتی با گرفتاریهای فرد ایرانی ندارد که فشارهای دردناکی را از وضع بی‌ثبات اقتصادی متحمل گشته، و برخی از بررسی‌ها از احتمال وقوع یک انفجار اجتماعی گسترده در ایران خبر می‌دهد. آمارهای بهداشت نشان می‌دهد که ۵|۶ میلیون نفر ایرانی بیمه تأمین اجتماعی ندارند، آماری که رئیس بنیاد بهداشت ایران آن را اعلام کرده‌است.
از سوی دیگر وزیر بهداشت حسن هاشمی تصریح کرد که بخش داروسازی ایران به شدت از کمبود نقدیگی رنج می‌برد و بسیاری از کارکنان این صنعت حدود ۱۲ ماه است که حقوق خود را دریافت نکرده‌اند. اضافه بر این باید به کارگران بخش فولاد اشاره کرد که حدود چهار ماه است حقوق خود را دریافت نکرده‌اند. بخش‌های مختلف الاحواز شاهد تظاهرات این کارکنان بود و آنان در مقابل استانداری و بخش‌های دیگر حکومت تظاهرات اعتراض آمیز برگزار می‌کنند. کارگران هفته تپه نیز برای بیستمین روز متوالی برای دریافت حقوق معوقه خود تظاهرات می‌کنند. بخش آموزش و پروش نیز در معرض این نا به سامانی قرار گرفته و بسیاری از معلمان اعتصاب کردند و برای بهبودی شرایط اجتماعی و سیاسی خود تلاش می‌کنند.
البته گزاف است اگر این مشکلات ساختاری رژیم ایران را تنها نتیجه تحریم‌های آمریکا دانست، بلکه درست آن است که این اوضاع نابه سامان را نتیجه تراکم چهار دهه ناکارآمدی و سوءمدیریت دانست که در تمام ارگان‌های دولتی و حکومتی جاری است، و حاصلی از فساد سیستمیک که نظام اداری ایران را از کار انداخته‌است. همه این مشکلات نیز بر یک سیات خارجی شرور اضافه می‌شود که بخشی از ثروت و منابع کشور را برای جنگ و کشتار هزینه کرده‌است.