هیچ ملاقات و مکالمه تلفنی در کار نیست. محافظان رئیس جمهور پریشان و آشفته حال هستند. آنها امیدوارند نتیجه بازی به نحوی باشد که سگرمه های رئیس جمهور در هم نرود و او آزرده خاطر نشود. فرمانده گارد ریاست جمهوری گفت پیروزی قطعی است. رئیس جمهور لبخندی بر لبانش نشست. اطرافیانش تنها سخنی که خوشایندش باشد می گویند. او می خواست تنها بماند و آنها تنهایش گذاشتند تا به تماشای بازی بنشیند.

جناب رئیس جمهور نمی خواهد تا او را آشفته حال یا عصبانی یا هیجان زده یا ناامید یا از کوره در رفته ببینند. او ریسک رفتن به ورزشگاه را نمی پذیرد. باختن در زمین خودی و در میان تماشاچیانشان برای او دردناک و غیر قابل تحمل است. تماشاچیانی که تیم بازنده را تشویق می کنند همانند کسی هستند که به دنبال مرهمی برای زخمش است.

 رئیس جمهور راهی ورزشگاه شد. او در بازی بازنده یا برنده خواهد بود. اما جناب آقای رئیس جمهور که نمی تواند شکست بخورد. پیروزی تنها سرنوشتی است که در آخر بازی ها برای پرزیدنت رقم می خورد.

اما این بازی فوتبال است. این که نبرد بین دو کشور یا دو ارتش نیست. از این رو، فوتبال همیشه بازنده و برنده دارد. روزگار همین است، گهی زین به پشت و گهی پشت به زین. جناب رئیس جمهور سعی می کند خود را برای بدترین نتیجه آماده کند.

دلیلی برای مبالغه کردن نیست، چه اینکه نه سرنوشت خود رئیس جمهور و نه سرنوشت کشور به نتیجه بازی گره خورده است. فکر کردن به باخت اعصابش را خرد می کند. سابقه رئیس جمهور نشان می دهد که او به پیروزی و برد خو گرفته است. او از اوایل قرن در صحنه حضور دارد. گاهی به جلو و گاهی به عقب و گاهی هم مارپیچی حرکت می کند. او توپ را تصاحب می کند. سپس آن را با دریبل به درون دروازه می فرستد و به تماشای بیچارگی و خواری دشمنانش می نشیند. او از اوایل قرن تا حالا همواره عنوان آقای گلی را یدک می کشیده است. رونالدو و مسی و نیمار که در مقایسه با او کاره ای نیستند. نکته قابل توجه این است که با جستجو در برگ های تاریخ با چهره هایی همچون پتر کبیر و کاترین دوم و ژوزف استالین رقابت می کند. بازیگران کاخ سفید همیشه می آیند و می روند اما تنها اوست که می ماند و با مانور و بازی توپ را درون دروازه دیگری جای می دهد.

لبخندی بر لبانش می نشیند. گویی که رقابت های جام جهانی همچون درگیری های خانمان سوز بین کشورهاست. وقتی تیم های آلمان و فرانسه به مصاف هم می روند فرانسوی ها خاطره قدم زدن هیتلر در شانزلیزه برایشان تداعی می شود. اگر هم دو تیم فرانسه و انگلیس در برابر یکدیگر بازی کنند برخی روزنامه های انگلیس مسائل کهنه مثل پرونده ناپلئون و نبرد واترلو و کشتی های غرق شده با سرنشینانش را دوباره مطرح می کنند. انگار که همه با گذشته گرایی از نمک پاشیدن بر زخم هایشان لذت می برند.

آقای رئیس جمهور باید به خاطر اینکه در برگزاری مسابقات جام جهانی موفق عمل کرده خشنود باشد. جان بولتونی که نظر چندان مساعدی درباره روسیه ندارد گفت آمریکا از تجربه روسیه (در برگزاری جام جهانی) استفاده می کند. او درباره سیمای خود و سیمای کشورش در دوران حکمرانی اش نگرانی وسواس گونه ای دارد. چه خوب می شد اگر همه نبردهای زنجیره گونه با رسیدن تیم روسیه در خاک خود به مقام قهرمانی در جام جهانی خاتمه پیدا می کرد. چه خوب می شد اگر او در کنار مردم روسیه جام را به علامت پیروزی بالا می بردند. سپس، آقای رئیس جمهور این جام را در کنار جام جزیره کریمه و جام درعا و جام های فراوان دیگر می گذاشت. جناب پرزیدنت در روز بعد هم از خواب بلند می شود تا عازم هلسینکی شود و در آنجا ضمن دیدار با دونالد ترامپ در یک جام جهانی اما به سبک متفاوت شرکت می کند. اصلا، صرف برگزاری جلسه دستاورد بزرگی برای اوست.

فوتبال همواره شگفت زده اش می کند و اینکه تا چه اندازه مسابقات فوتبال غیر قابل پیش بینی و ستاره ساز هستند. بازیکنانی که تلویزیون را قرق کرده اند و شور و اشتیاق در کشورهایشان به پا کرده اند. میلیون ها نفر هم پا به پایشان حرکت می کنند. نام آنها چه زود در تاریخ ثبت می شود. فوتبال عرصه تازه ای است که ژنرال و ستاره به جهانیان تحویل می دهد. جوان گمنامی که همچون موشک می دوند و با دریپل و مهارت های دیگر توپ را گل می کنند. بازیکن شناخته نشده ای که تصاویر او، پا به توپ و در حال نزدیکی به تور دروازه تیم مقابل بر صفحه تلویزیون ظاهر و به سراسر دهکده جهانی ارسال می شود.

قدرت، شهرت، مهارت، درخشندگی، شرط بندی های جورواجور و اعصاب به هم ریخته تماشاچیان، بازیکنان را هم واداشت تا پیروزی تیمشان را به غرور ملی گره بزنند. اینکه بازیکنی در میان سر و صدا و تشویق تماشاچیان و دوربین های گوناگون باشد و با یک بدبیاری از گل زدن باز بماند چه ناگوار و دشوار است. حالا کسانی که بر سر او شرط بندی کرده اند به خشم می آیند. آنها تصور می کردند که اوست که تیم را به پیروزی می رساند.

جناب رئیس جمهور با استرس بازی تیم کشورش و کرواسی را دنبال می کند. نگرانی همه وجودش را فرا گرفته است. او در جوانی به «کاگ ب» ملحق شد. اولین درسی که در آنجا آموخت این بود که باید به خودت مسلط باشی و احساساتت را کنترل کنی و نقاب بی تفاوتی و سرسختی بر چهره بکشی تا باطنت فاش نشود. او همچنین آموخت تا دشمن را گمراه کند و آنگاه در یک فرصت طلایی ضربه تلافی ناپذیری به او وارد کند. ضربه ای که دمار از روزگار دروازه بان و دفاع دربیاورد.

توپ این بازی جادویی فریبکار است و بازیکنان «قدرتمند» را سرجایشان نشاند. خروج زودهنگام تیم آلمان باری شد که به مشکلات کشوری که با دولت بحران زده مرکل روبروست افزود. گروهی بودند که می خواستند تقصیر را به گردن یک نفر بیندازند و به انتقاد مسعود اوزیلی پرداختند که از ترکیه به آلمان مهاجرت کرده بود. این تنش به دنبال عکس گرفتن اوزیل با رجب طیب اردوغان به اوج خود رسید و دوباره مناقشه درباره فوتبال و غرور ملی بر سر زبان ها افتاد. مخالفان می گویند نقش و حضور بازیکنان مهاجر در تیم های فرانسه و بلژیک را نباید نادیده گرفت چه اینکه اینها نقش برجسته ای در صعود تیم های فرانسه و بلژیک به نیمه نهایی داشتند. تیم های دیگری همچون آرژانتین و پرتغال و برزیل همراه با ستاره ها و ژنرال های دلخورشان یعنی مسی و رونالدو و نیمار با جام جهانی خداحافظی کردند. تیم اسپانیا هم به بیراهه رفت.

انگلیسی ها بحث و مناقشه «برگزیت» را فراموش کردند و به کشوری چشم دوختند که حکومتش را به استفاده از گاز اعصاب در خاک بریتانیا متهم می کنند و اینگونه بود که مردم انگلیس با تیم «سه شیرها» از زنجیره یاس و ناامیدی و سرخوردگی طولانی رها شدند. حالا اگر انگلیسی ها نام بانوی ساکن خانه شماره ۱۰ خیابان داونینگ استریت را از یاد ببرند چندان جای تعجب ندارد اما بی گمان، نام کاپیتان و مربی تیم ملی همیشه در خاطره ها می ماند.

 مسابقه کرواسی و روسیه واقعا اعصاب جناب رئیس جمهور را به هم ریخت. او نظاره گر جشن پیروزی تیم کرواسی بود. خانم رئیس جمهور کرواسی در حال رقصیدن در چند قدمی پوتین بود. پوتین جام زهر نتیجه این بازی را نوشید اما مهم تر این است که گل زن ماهری در هلسینکی باشد و توپ را در دوازه ترامپ قرار دهد. آنهم ترامپی که تور دروازه ناتو و اتحادیه اروپا و تجارت جهانی را به لرزه درآورد.

جام جهانی فصل بازی ژنرال هایی است که با شایستگی و بدون ریختن حتی یک قطره خون برنده مدال می شوند. اما حیف که جام جهانی تنها یک فصل است. با پایان این فصل، ژنرال های قدیمی دوباره کنترل همه چیز را در اختیار گرفته و بی رحمانه، امنیت و ثبات و اقتصاد جهان را به بازی می گیرند.