کودکان شاغل در آجرسازی - عکس از مهر

کودکان شاغل در آجرسازی – عکس از مهر

به راستی در هیچ دوره تاریخی، شکافی چنین عمیق بین فرامایگان و فرومایگان اقتصادی در جهان وجود نداشته است. به گزارش موسسه پژوهشی اکسفام (Oxfam) مجموع ثروت هشتاد و پنج نفر در جهان برابر کل دارایی نیمی از جمعیت کره زمین است. به سخنی دیگر، این تعداد اندک از ابرمیلیاردرها با جمع دارایی یک تریلیون دلاری در یک کفه از ترازو می نشینند و در کفه دیگر نیز فقیرترین انسان ها به تعداد سه و نیم میلیارد نفر می نشینند تا آنگاه از پس این سنجش اقتصادی شاید که اعتدال حاصل شود.

بی گمان در جهان امروز این اعتدال در ثروت اندوزی، از جنس اعتدال حسن روحانی نیست، اما اعتدال آرمانی رئیس جمهور ایران (حداقل در عرصه معیشت مردم و پایین آوردن نرخ تورم به زیر ۲۵ درصد) هم به باورم قمار بزرگی است که روحانی ناخواسته و یا نادانسته معطوف آن شده است. فراموش نشود که دولت روحانی به زعم خویش فقط دولت تدبیر و اعتدال نیست بلکه به پشتوانه آرای میلیونی، دولت “امید” نیز نامیده می شود.

از زمان بحران رهنی و مالی در سال ۲۰۰۸ میلادی، نظام کاپیتالیستی در غرب شاهد یک شیفت “پارادایم” در حوزه اقتصاد کلان شده است. طی شش سال گذشته و در گذار رنج آور از سرمایه تولیدی به طرف سرمایه مالی، این شکاف طبقاتی بسیار شتاب گرفت. شاید مهم ترین پرسش در حوزه اقتصاد سیاسی این باشد که این کره خاکی تا چه اندازه ظرفیت پذیرش میلیاردرهای دیگر را خواهد داشت؟

جهان اندک اندک بیدار می شود و این شیفت “پارادایم” را به آرامی در زیر پوست معیشت خویش حس می کند. به لحاظ اخلاقی این بیگانگی و بی تفاوتی هولناک بین طبقه سرمایه داران و طبقه بینوایان از کران تا کران گسترده است. در سرزمین اهورایی ما نیز از بامداد تا شامگاه، این شکاف شوم نمایان است؛ فاصله طبقاتی گاهی آنقدر نجومی می شود که با “متراژ” معمولی نمی توان آنرا اندازه گرفت.

باراک اوباما به لطف مشاوران نخبه اقتصادی سالها است می داند با وجودی که سکان سیاست راهبردی در اقتصاد امریکا در اختیار اوست ولی بر اثر همین شیفت پارادایمی که در سالهای گذشته صورت گرفته است، ایالات متحده دیگر به آسانی نمی تواند از این بحران اقتصادی خارج شود. آمریکا چاره ای ندارد جز اینکه رنج و محنت کوچک شدن دولت در دوران گذار از سرمایه تولیدی به سرمایه مالی را تحمل کند.

حال نوبت روحانی است که با نظر به این قاعده نوین که در ایران نیز رشد درآمد از طریق تولید کالا و خدمات کمتر از رشد درآمد از طریق بازار سرمایه (بورس سهام، طلا و ارز) است، به این دو پرسش پاسخ دهد:

الف- با وجودی که همه سکان اقتصاد کشور در دست دولت او نیست، پس چرا وی نوید می دهد که نرخ تورم کاهش می یابد و وضعیت معیشت مستمندان نیز آبرومندانه می شود؟

ب- تحریم ها از یک طرف و پذیرش سیستم بولیواریسم چاوزی یا همان میراث دولت پیشین از طرف دیگر، نرخ تورم در ایران را حتی از نرخ تورم استاندارد در آفریقا نیز بالاتر برده است، اینک چگونه رئیس دولت می تواند مسیر خزنده گرایش این سرمایه به بخش مالی را دوباره به سوی تولید و کارآفرینی باز گرداند؟

منبع: وبسایت موسسه اکسفام

منبع: وبسایت موسسه اکسفام

بابا گوریو و انجیل عدالت

سال ها پس از شنیدن صدای استخوان های “سوسیالیسم” در اتحاد جماهیر شوروی، پنداری قرار نیست شاهد شکستن استخوان های “کاپیتالیسم” در زمان حال نیز باشیم. یک و نیم قرن پیش، رساله سرمایه (Das Kapital) کارل مارکس آلمانی به امید برقراری عدالت شورایی، کارگران سراسر جهان را به اتحاد فرا خواند که به پیکار با بورژوازی برخیزند؛ اما سوسیال دموکراسی از راه می رسد و به یاری تز “دولت رفاه” به نظام کاپیتالیستی چهره ای انسانی می بخشد یا به عبارتی، کارگران را خلع سلاح می کند.

اینک نوبت فرانسه رسیده است با رساله ای دیگر و “کاپیتالی” دیگر تا راه حل کاهش شکاف طبقاتی بین فرامایگان و بینوایان را نشان دهد. بر پایه این کتاب جدید، حال که کاپیتالیسم شکست ناپذیر یا رویین تن شده است، پس دولت ها از دارایی خالص بورژوای میلیاردر دو درصد دیگر به بهانه مالیات “جهانی” اخذ کنند تا پایه های دموکراسی همچنان استوار باقی بمانند.

توماس پیکه تی (Thomas Piketty) کارشناس اقتصاد و نویسنده کتاب “سرمایه در قرن بیست و یک” که برخی آنرا انجیل عدالت می نامند، در پژوهشی که انجام داده و در این کتاب گردآورده است، نشان می دهد که در تاریخ ۲۵۰ ساله انقلاب صنعتی و حضور سنگین کاپیتالیسم، شکاف طبقاتی در جهان و به ویژه در امریکا هرگز بدین اندازه نگران کننده نبوده است.

این سوسیالیست فرانسوی در کتاب “کاپیتال” که این روزها بسیار پُر فروش است، هشدار می دهد که دولت های غربی برای حفظ دموکراسی نمی توانند و نباید در برابر این فاصله طبقاتی بی تفاوت باشند. به بیانی دیگر، این شکاف به مثابه بزرگترین چالش اقتصادی در نظام سرمایه داری به شمار می رود که ممکن است در آینده بتواند ستون های دموکراسی را بشکند و نظام را فرو ریزد. تم اصلی کتاب توماس پیکتی توجه به معیشت بینوایان است از طریق جذب مالیات بیشتر به صندوق دولت. او را می توان نظریه پرداز “معاش” نامید.

جالب است که پنجاه سال پیش، دکتر علی شریعتی (نظریه پرداز معاش و معاد در دهه هیجانی ۱۳۴۰) پس از بازگشت از پاریس در جزوه ای کوچک با نام “سر عقل آمدن سرمایه داری” هشدار داده بود که خبرگان نظام بیکار نمی نشینند تا کاپیتالیسم از درون فرو ریزد. آنچه که شریعتی پیش بینی نمی کرد آن بود که روزی یک تئوریسین سوسیالیست از همان فرانسه به کمک “خبرگان” نظام بیاید و کتاب کاپیتال بنویسد تا عقلانیت کاپیتالیسم را افزایش دهد!

توماس پیکتی روی جلد کتابش عمداً استعاره “کاپیتال” یا همان عنوان رساله قطور مارکس را انتخاب می کند تا به نوعی نشان دهد که این فرانسوی پای خود را جای پای آن آلمانی گذاشته است و فقط شیوه پیکار با بورژوازی را از تفنگ به مالیات تغییر داده است.

توماس پیکتی اشاره می کند که نوبت مالیات “تصاعدی Progressive” فرا رسیده است و هر که مالش بیش، مالیاتش بیشتر. این سوسیالیست فرانسوی که با معاد بندگان نیز بیگانه است، فاصله بین معاش تا معاش را همانا نظام متمرکز مالیاتی می شناسد. به باور او پس از بحران بانکی در سال ۲۰۰۸، سرمایه های مالی به شدت “سوداگر Speculative” شده اند و با پذیرش ریسک بالا می خواهند که هر چه زودتر با سود فراوان دوباره به سوی ارباب باز گردند.

عنصر “رقابت” با چین و بنگلادش و برزیل در زمینه هزینه تمام شده کالا، موجب گشته که کلان سرمایه داران غربی نسبت به تولید و کارخانه داری دیگر چندان تمایلی نشان ندهند. بی سبب نیست که توماس پیکتی در کتابش اشاره ای هم به بالزاک نویسنده فرانسوی و رمان مشهور بابا گوریو (Le Pere Goriot) دارد. در رمان بالزاک – که به فارسی ترجمه شده است – برای مردان جوان راه رسیدن به ثروت، ازدواج با دختری اشرافی نشان داده می شود.

کتاب قطور “سرمایه در قرن بیست و یک” از سوی چپ ها و همچنین لیبرال ها با استقبال روبرو گشته و انتظار می رود به زودی توسط سوسیالیست ها به زبان های بسیاری از جمله فارسی و عربی ترجمه شود. در شرائط بغرنج اخلاقی و اجتماعی که جهان را ناآرام ساخته است، فاصله بین معیشت تا معیشت بسته شده است.

از سوی دیگر، معاد نیز نه پیش از معاش که پس از آن خواهد آمد. اینک جوانان با عبور از کارل مارکس، گویی که به برزخ این دو نویسنده فرانسوی فرو افتاده اند؛ آنها برای تأمین “علم” معاش چاره ای ندارند جز اینکه یا رمان “بابا گوریو” را بخوانند و یا کتاب کاپیتال را!