دیدار امیر قطر با رهبر ایران در آبان ماه سال 1388 - منبع:  پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله‌العظمی سیدعلی خامنه‌ای

دیدار امیر قطر با رهبر ایران در آبان ماه سال ۱۳۸۸ - منبع: پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله‌العظمی سیدعلی خامنه‌ای

روابط ایران و قطر با ابهامی غیرقابل پیش بینی مواجه شده است. رئیس جمهور احمدی‌نژاد سفر برنامه ریزی شده خود به دوحه در نوامبر ۲۰۱۱ را لغو کرد و مواضع ضد قطری مقامات ایرانی در شدیدترین سطح خود در طول تاریخ رسیده است. از دیدگاه تهران، قطر با رهبری تلاش‌های اعراب در راستای ساقط ساختن رژیم بشار الاسد در دمشق که مورد حمایت ایران است، اختلافات را به اوج رسانده است. با این حال، در حالیکه ایران از آنچه ماجراجویی قطر در سوریه می خواند، ابراز انزجار عمیق کرده است، اما در این میان دست های تهران کم و بیش بسته است و تهران به اتخاذ موضعی جایگزین در قبال قطر می اندیشد. واقعیت این است که ایران به شدت در تکاپوست تا به تفاهمات فی مابین با کشورهای عربی در این دوره تنش ایرانی-عربی پایبند بماند – و تشدید انکار ناپذیر در تنش های میان ایران و قطر را نیز می توان در همین راستا دانست.

دوستان صمیمی دیروز

صاحبنظران ایرانی عموماً قطر را در جایگاه دوم بهترین دوستان ایران در میان کشورهای عربی حوزه خلیج فارس می‌دانند. تنها عمان را می‌توان دوستی قابل اطمینان‌تری برای جمهوری اسلامی ایران در سه دهه اخیر دانست. از زمان انقلاب ایران در سال ۱۹۷۹، تهران-دوحه به طور قابل ملاحظه‌ای از نوسانات دوره‌ای دوری جسته‌اند، نوساناتی که روابط دوجانبه میان ایران با سایر کشورهای عربی حوزه خلیج فارس شامل عربستان سعودی، کویت، امارات متحده عربی و بحرین را تحت الشعاع قرار می‌دهند. یکی از مواضع مهمی که قطر در سالیان آغازین حیات جمهوری اسلامی اتخاذ و به تبع آن جایگاه خود را نزد تهران ارزشمند ساخت، تصمیم این کشور برای عدم جانبداری آشکار از بغداد در طی جنگ ایران-عراق (۱۹۸۰ تا ۱۹۸۸) بود – آن هم در زمانی که کشورهای مشابه آن یعنی کویت و عربستان کمک‌های مالی شایان توجه در اختیار نیروهای نظامی صدام حسین قرار دادند. موضع قطر را می‌توان در بهترین حالت ممکن بی‌طرفانه دانست، اما همین بی‌طرفی موضعی خوب برای ایران بود و ایران هنوز هم با رضایت از آن یاد می‌کند.

کشور کوچک قطر که دارای کمترین جمعیت بومی در میان شش کشور عضو شورای همکاری خلیج فارس است، اخیرا یکسری اقدامات در راستای بهبود جایگاه خویش نزد همسایه بزرگ شمالی خود صورت داده است. احتمالا مهم‌ترین مورد را می‌توان موضع قطر به عنوان یگانه صدای مخالف در قبال تصویب قطعنامه ۱۶۹۶ شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران در جولای ۲۰۰۶ دانست، قطعنامه‌ای که در آن از ایران خواسته شده بود تا به فعالیت‌های غنی‌سازی خود پایان داده و تحریم‌هایی علیه آن کشور در آن گنجانده شده بود. این نخستین رای شورای امنیت سازمان ملل علیه برنامه هسته‌ای ایران بود و از آن تاریخ تا به حال، سه قطعنامه دیگر علیه ایران صادر شده است.

در آن زمان، ناصر عبدالعزیز الناصر نماینده قطر در نشست شورای امنیت اصرار داشت «باید فرصت دیپلماتیک کافی جهت تضمین دستیابی به راه حلی مسالمت آمیز» برای مناقشه هسته‌ای ایران در نظر گرفته شود. تحلیلگران سیاست خارجی ایران هنوز هم از موضع قطر در سال ۲۰۰۶ به عنوان اقدامی به یاد ماندنی حاکی از همبستگی میان قطر با ایران یاد می‌کنند. اما آنچه جای بحث بیشتری دارد، موضع قطر در خصوص برنامه هسته‌ای ایران از زمان صدور آن رای در سال ۲۰۰۶ است.

با تشدید تحرکات بین المللی علیه ایران به رهبری کشورهای غربی، قطر نیز به سرعت رویه دیپلماتیک خود را تغییر داده و خود را در گروه اکثریت قرار داد و در دسامبر ۲۰۰۶ و مارس ۲۰۰۷، در حمایت از قطعنامه‌های ۱۷۳۷ و ۱۷۴۷ سازمان ملل مبنی بر اعمال تحریم‌های بیشتر علیه ایران رای داد. جای تاسف دارد که طی عضویت دو ساله غیررسمی قطر در شورای امنیت سازمان ملل این کشور حوزه خلیج فارس مجبور شد تا در سه مورد مجزا در خصوص یک مسئله حیاتی مربوط به همسایه‌ای که به دنبال جلب رضایت وی است رای تعیین کننده صادر نماید. در واکنش به مسئله ایران، دوحه نشان داد رای آن کشور در جولای ۲۰۰۶ در حمایت از ایران اتفاقی منحصر به فرد بود که دیگر تکرار نشد و قطر سیاست‌های خود را همگام با اجماع بین المللی بر روی مسائل کلان سیاسی به پیش می‌برد.

یک موضع تجربی از همین دست درباره دیدگاه قطر در قبال ایران در سطح منطقه‌ای مشخص و آشکار بوده است، البته اگر دچار تزلزل نشود. به عنوان مثال، حین آن که قطر ریاست دوره‌ای شورای همکاری خلیج فارس در سال ۲۰۰۷ را بر عهده داشت، قطر در کمال حسن نیت از رئیس جمهور ایران محمود احمدی نژاد دعوت کرد تا در نشست سالانه شورا حضور داشته باشد. اهمیت این دعوت بسیار بیشتر از دعوتی نمادین بود، چراکه در اوج تنش‌های عربی-ایرانی و در زمان به قدرت رسیدن یک حکومت شیعی تحت حمایت ایران در عراق اتفاق افتاد. حجم مطالب و نوشته‌ها در رسانه‌های عربی آن زمان نشان دهنده آن است که دعوت قطر از احمدی نژاد یکجانبه و خودسرانه بود و قطر با این اقدام خود جبهه‌ای از شورای همکاری خلیج فارس علیه ایران ساخته بود.

اما شبیه به رایی که در سال ۲۰۰۶ در سازمان ملل در حمایت از ایران داد، قطر ثابت کرد که تمایلی به تجربه و تطبیق خود با ایران در زمانی که شورای همکاری خلیج فارس از بحران داخلی عمیقی رنج می‌برد ندارد و دوحه یکبار دیگر ناچار بود تصمیمی حیاتی اتخاذ نماید. در ماه مارس ۲۰۱۱، نیروهای نظامی عربستان سعودی و سایر نیروهای امنیتی شورای همکاری خلیج فارس متعاقب دعوت دولت بحرین به عنوان بخشی از تلاش‌ها جهت مقابله با اعتراضات ضددولتی در بحرین وارد این کشور شدند. علیرغم محکومیت مداخله نظامی شورای همکاری خلیج فارس در بحرین توسط ایران و ادعای ایران مبنی بر این‌ که برخورد دولت‌های شورای همکاری خلیج فارس با معترضان شیعی در بحرین تبعیض آمیز بوده است، قطر بی‌درنگ به حمایت از این مداخله نظامی پرداخت. دوحه یکبار دیگر به وضوح محدودیت‌های پیش روی سیاست خود برای تطبیق با تهران را نشان داد و علیرغم رقابت خود با سایر اعضای شورای همکاری خلیج فارس، کاملا پایبند به اتحاد منطقه‌ای خلیج فارس باقی ماند.

رقیب

مداخله نظامی شورای همکاری خلیج فارس در بحرین برای رژیم تهران لحظه تلخی بود. تهران ناآرامی ها در جهان عرب را به عنوان فرصتی جهت کسب منافع جغرافیایی-سیاسی می دانست. تغییر رژیم در هیچ کشور دیگری نمی توانست به اندازه سرنگونی رژیم بحرین به مذاق جمهوری اسلامی خوش آید، کشوری که در آن بسیاری از معترضین شیعی – طبق برآوردهای تهران – اعلام داشتند آماده پیروی از رهبر معظم ایران، آیه الله علی خامنه ای به عنوان منجی خود می باشند. در روزهای آغازین اعتراضات در بحرین، مطبوعات ایرانی گزارش دادند برخی مخالفین بحرینی در نامه ای سرگشاده از خامنه ای تقاضای کمک داشته اند. حسن مشیمه، رهبر جنبش حق بحرین کار را به جایی رساند که علنا خواستار مداخله نظامی ایران به حمایت از مردم شیعه بحرین شد.

تا به اینجا، بحرین علیه ستون پنجم ایران دست به اقدامی نزده است، اما از حجمه تبلیغاتی رسانه های ایرانی علیه حکومت خاندان آل خلیفه در منامه کاسته نشده است. در میان سایر کشورهای عضو شورای همکاری خلیج، بیشترین غضب ایران متوجه عربستان سعودی بوده است. بررسی تبلیغات رژیم ایران در سال گذشته نشان می دهد ایران در حمله تبلیغاتی به مداخله شورای همکاری خلیج فارس در بحرین، قطر را از قلم انداخته است.

اما گذشت تهران نسبت به قطر دائمی نیست. تهران نظاره گر این بود که قطر به نیروهای ناتو در سرنگونی رژیم معمر قذافی در لیبی پیوست. این مدل جدید غربی-عربی مداخله سیاسی-نظامی – که در آن قطر نقشی برجسته و مشتاق ایفا کرد – آشکارا خشم ایران را برانگیخت، اما انتقاد ایران از دوحه عمدتاً زیرکانه صورت گرفت. دلیل ساده عدم برخورد شدید ایران در آن وقت، به این واقعیت بر می گردد که تهران تقریبا ارتباطی با لیبی نداشت. برقراری روابط حسنه میان قذافی و کشورهای غربی از سال ۲۰۰۳ سبب ایجاد شکافی عمیق میان تهران و طرابلس شده بود و ایران در صورت سرنگونی قذافی چیز خاصی را از دست نمی داد.

با این حال، قضیه لیبی درست عکس کشور دیگر عربی یعنی سوریه است که در سال ۲۰۱۱ دچار ناآرامی ها شد. سوریه به مدت بیش از سه دهه سنگ بنای نفوذ قدرت ایران در جهان عرب بوده است. ایران منافعی آشکار در حفظ و بقای رژیم بشار الاسد دارد و عزم قطر برای پیاده سازی همان سناریوی تغییر رژیم لیبی در سوریه خشم صریح ایران را برانگیخت. واکنش بسیار سریع و روشن بود. خاندان آل ثانی قطر خود را در معرض تبلیغات اطلاعاتی رسانه های ایرانی با همان انزجار و شدت تبلیغات علیه آل سعود و آل خلیفه یافتند. مقامات قطری ناآگاه، نامشروع و حافظان حلقه به گوش منافع کشورهای غربی در منطقه خوانده شدند. به ناگهان، رسانه های تحت نظارت دولت ایرانی به انتقاد از آزادی های اجتماعی در قطر – مانند امکان استعمال مشروبات الکلی در مراکز توریستی – روی آوردند و مدعی شدند که آل ثانی “هنجارها و ارزش های اسلامی را زیر سوال برده اند.” هرچند دو کشور روزی دوستانی صمیمی بودند، اما اکنون ایران شدیدترین انتقادات را متوجه قطر کرده است.

شدیدترین اتهام تهران علیه دوحه این است که قطر با کشورهای غربی تبانی کرده است تا با روی کار آوردن رژیم های حامی غرب در کشورهای ناآرام عربی، آرایش سیاسی خاورمیانه را تغییر دهد. این اتهام علناً و در بالاترین سطوح قدرت در ایران تکرار می گردد. سردار یحیی صفوی – رئیس سابق سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران (IRGC) و مشاور نظامی ارشد آیه الله خامنه ای در حال حاضر، در مصاحبه ای با خبرگزاری فارس که بازتاب گسترده ای به همراه داشت مدعی شد ایالات متحده به قطر (همراه با عربستان سعودی و ترکیه) ماموریت داده است تا زمینه را برای انتقال قدرت به نیروهای ضدایرانی در کشورهایی نظیر سوریه فراهم آورد. اسماعیل کوثری، نایب رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجه مجلس ایران نیز هشدار داد که “دخالت قطر در مسائل داخلی سایر کشورها بی پاسخ نخواهد ماند.” این اظهارات را وی در پاسخ به پیشنهاد شیخ احمد بن جاسم آل ثانی نخست وزیر قطر مطرح ساخت که اظهار داشت اسلحه در اختیار مخالفین سوری قرار داده شود تا با رژیم بشار اسد بجنگند.

در واقع، با بحران سوریه، ایران باید در رابطه با باورهای خود مبنی بر انگیزه های قطر به مرور گذشته بپردازد. در یک مورد، وب سایت دیپلماسی ایرانی (Iranian Diplomacy) در اواخر ۲۰۱۱ گزارش داد از اوایل فوریه ۲۰۰۶، ایالات متحده و قطر در حال طراحی تغییر شرایط سیاسی در خاورمیانه بوده اند. این وب سایت از علی جنتی، سفیر سابق ایران در کویت نام می برد که اظهار داشت در زمان شرکت در کنفرانس “Futures Forum” (مجمع آینده) در دوحه وی یقین حاصل کرد ایالات متحده و قطر در حال طرح ریزی برای ایجاد اغتشاشات در جهان عرب بودند.

این تلاش برای شکل دهی تصورات عامه در منطقه پیرامون قطر یک پیامد جانبی ناخواسته نیز داشته است، چراکه پای سران ایران را به بازی دو-سره باخت باز می کند. طی ناآرامی های اخیر در جهان عرب، رهبران ایران مدعی شدند که مردم کشورهای عربی با دست زدن به اعتراضات علیه حکومت های خود، به دنبال دستیابی به مدل انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۹۷۹ هستند. این ادعای خیزش های مردمی با الهام از انقلاب اسلامی ایران بطور مضحکی با این نظریه در تناقض می باشد که قطر یکی از محرکین اصلی منطقه ای است که از واشنگتن خط می گیرد، اما این تناقض بی منطق کماکان در مواضع مقامات تهران تکرار می گردد.

یکی از جدیدترین اتهامات ایران علیه دوحه این است که قطر – به همراه سایر اعضای شورای همکاری خلیج فارس – به اسرائیل اجازه داده اند تا از آسمان آن کشورها در حمله احتمالی علیه ایران استفاده نماید. این خود نشان دهنده یک تغییر مهم دیگر در روابط دو کشور از فوریه ۲۰۱۰ است که طی آن ایران و قطر یک قرارداد دفاعی به امضا رساندند یا حتی از دسامبر ۲۰۱۰ که یکی از ناوگان دریایی سپاه پاسداران جمهوری اسلامی ایران طی گشتی دوستانه در بندر دوحه پهلو گرفت.

اظهارات دیگری که این روزها مطرح می شود این است که قطر در تلاش است تا متخصصین حوزه انرژی ایران را با پیشنهاد حقوق و مزایای بالا به استخدام خود درآورد تا از ایران سبقت بگیرد، چراکه دو کشور بر سر بهره برداری از بزرگترین ذخایر میدان گازی جهان که میان آنها مشترک است، با یکدیگر رقابت دارند. علیرغم این واقعیت که ایران همیشه در بهره برداری از میدان گازی پارس جنوبی/میدان شمالی از قطر عقب مانده است – چراکه از تکنولوژی و سرمایه گذاری های کشورهای غربی محروم است – تنها همین اواخر بود که تهران اهمیت این مسئله را درک کرد.

رستم قاسمی، وزیر نفت ایران به پیمانکارانی که در بخش ایرانی میدان مشغول به کارند، دستور داده است تا برای رسیدن به قطری ها “بی وقفه کار کنند.” گاه و بیگاه در اظهاراتی که یادآور توجیه عراق برای حمله به کویت در سال ۱۹۹۰ است، مقامات ایرانی از دزدی قطر از منابع انرژی خلیج فارس دم می زنند. احمد مهدوی نماینده مجلس ایران خطاب به همکاران خود اظهار داشته است که برداشت قطر از میدان گازی مشترک، سه برابر ایران می باشد. تاکنون کسی در تهران مسئله میدان گازی مشترک را دستاوردی برای برخوردهای نظامی با قطر قرار نداده است، اما بی تردید این اهرمی است که ایران می تواند در تلاش برای تاثیرگذاری بر محاسبات قطر در رابطه با اهداف منطقه ای خود به آن متوسل گردد.

میانجیگر؟

روابط ایران و قطر در وهله نخست، عمدتا بر پایه رعایت حداقل معیارها برای پیشرفت دو کشور در کنار یکدیگر بوده است. یکی از مسائل مهم، رقابت میان قطر-عربستان سعودی در سالیان اخیر بوده است و ایران نیز تعمدتا استراتژی دامن زدن به این اختلاف درون شورای همکاری خلیج فارس را در پیش گرفته است تا قدرت جمعی اتحاد شورا را تضعیف نماید. ایران نقشی در ایجاد این شکاف میان قطر-عربستان سعودی نداشته است، اما به دنبال بهره برداری از آن تا بالاترین حد ممکن بوده است. با وجود فراز و نشیب ها در روابط دوحه-تهران، در حال حاضر به نظر می رسد خط فکری غالب در میان رهبران تهران استفاده از همین اختلاف قطر-عربستان سعودی است.

این هدف استراتژیک – حفظ روابط نزدیک با قطر و دامن زدن به رقابت شدید میان دوحه و ریاض – سیاستی هوشمندانه برای تهران به نظر می رسد که به کاهش اهمیت یک واقعیت دیگر درباره قطر انجامیده است: اینکه قطر به متحد نزدیک امریکا مبدل شده و یکی از بزرگترین پایگاه های نظامی امریکا بنام پایگاه هوایی العدید (Al-Udeid Air Base) در قطر استقرار یابد.

در این اثنا، برخی مقامات رسمی ایرانی کار را به آنجا رسانده اند که اشاره می نمایند قطر نقشی کاملا متفاوت ایفا می کند، یعنی میانجیگری میان جمهوری اسلامی ایران و کشورهای مخالف نظیر ایالات متحده امریکا و عربستان سعودی را بر عهده دارد. امیر موسوی، یکی از مقامات عالی دفاعی سابق ایران در گفتگو با دیپلماسی ایرانی اظهار داشت “قطر روابط بسیار خوبی با امریکا و اسرائیل دارد” این کشور می تواند به عنوان “یک واسطه و میانجیگر در انتقال پیام ها برای ایران و بالعکس، نقش بسیار مهمی در حفظ امنیت و آرامش منطقه ایفا نماید”.

این اظهارنظر صرفا منحصر به موسوی نمی شود. بسیاری دیگر از مفسرین در تهران نیز تلاش های میانجیگرانه قطر بین ایران و عربستان سعودی بویژه در مواقع حساس و پرتنش را مفید می دانند که از آن میان می توان به میانجیگری قطر بلافاصله پس از ادعای نقشه ایران جهت ترور سفیر عربستان در واشنگتن اشاره کرد. با این حال، هم اکنون ایده نقش قطر به عنوان میانجی مورد اطمینان ایران دچار تزلزل شده است و این تردید را به وجود آورده است آیا انقلاب های جاری عربی که از سال ۲۰۱۱ شروع شده اند، اجازه تداوم روابط قبلی میان ایران-قطر را می دهند یا خیر.

در رابطه با مسئله ناآرامی های سوریه که مهم ترین و تاثیرگذارترین سوال پیش روی دولت های منطقه است، تهران و دوحه به ترتیب در خط مقدم طرفداران رژیم اسد و مخالفین وی قرار دارند. و همینطور مسائل مورد اختلاف دیگری نیز وجود دارد که از آن میان می توان به تلاش های قطر برای خارج ساختن حماس از مدار ایران و تلاش های دوحه برای میانجیگری در امور افغانستان اشاره کرد که امکان دارد به پیوستن طالبان (دشمن ایران) به پروسه سیاسی بیانجامد، اتفاقی که برای احزاب و گروه های مورد حمایت ایران خوشایند نخواهد بود.

هم ایران و هم قطر هر یک به نوعی وصله ناجور منطقه به شمار می روند. افراطی گری مذهبی ایران و بهره برداری قطر از فرصت هایی نظیر مناقشه لیبی کماکان این دو کشور را به عنوان دو بازیگر مهم در عرصه منطقه مطرح می نماید. همچنین این رابطه را می توان از نوع روابط میان دو قدرت نابرابر دانست. جمعیت یکسری از مناطق شهری در شهر تهران (با جمعیت ۹ میلیون نفری) از کل جمعیت بومی قطر که حدود ۲۰۰۰۰۰ می باشد، بیشتر است. در حالیکه دو کشور بر روی بیشتر مسائل منطقه ای روابطی مبتنی بر تامین منافع مشترک داشته اند، کاملا مشخص است که انقلاب های عربی روابط تا به حال پایدار میان ایران و قطر را به حاشیه برده اند.