روز سه شنبه گذشته چند حادثه تاریخی با هم همزمان شدند که به تروریسم ربط داشتند. یکی آنها یادبود اشغال حرم شریف مکی توسط “جهیمان” و گروه تروریستش بود. دراین حادثه تروریستی بزرگ، گروهی از نمازگزاران و سربازان کشته شدند. دوم یاد حادثه یازده سپتامبر که هفده سال پیش روی داد و گروه تروریستی “القاعده” مسئولیت آن را به عهده گرفت. حادثه سوم آغاز جلسات دادگاه قاتلان نخست وزیر لبنان رفیق الحریری بود. اتهامات با دلایل محکم و شهادت شاهدان به مزدوران تشکیلات تروریستی “حزب الله” که حسن نصرالله رهبری میکند، تفهیم شد.
سه حادثه تروریستی که به شکلهای مختلف برسرجهان فرودآمد؛ چهرههایی متفاوت برای جیهمان تروریست، اسامه بن لادن، ایمن الظواهری و حسن نصرالله… همه چهرههایی تروریست و خونریز و جنایتکار. هیچ فرقی بین آنها نیست. همه برریختن خون بیگناهان در نهایت خونسردی همرأی بودند. همهشان یکیاند. روی دادن این سه حادثه در یک روز معنی نمادین عجیبی دارد.
منطقه هنوز به پاکسازی کامل و ریشهکنی تمام، همانند شیمی درمانی غدد سرطانی نیازدارد. این تروریسم که یک بار پشت سر شعار حکومت خلافت یا ولایت فقیه و مقاومت پنهان میشود، ورنگ عوض میکند و تغییر میکند و چهره عوض میکند و خودش را با محیط تطبیق میدهد تا خودش را بازسازی کند همچون کالایی با تولید کنندهای جدید که آن را دوباره بازیافت میکند، اما خطر و زیانش همان که بود میماند. در جهان عرب زمین هنوز بارور است و مستعد تولید تندروی وگرنه چطور میتوان فهمید و تفسیرکرد، گروهکهای جنایتکاری همچون “القاعده” و “داعش” و “حزب الله” و “حوثیها” و “الحشد الشعبی” هنوز قدرت دارند دهها تن از جامعه جوانان را جذب خود کنند و از میان آنها دهها تن را برای عملیات تروریستی سربازی گیری کند؟
فتواها و دیدگاههایی که شانه به شانه خزعبلات و مسخرهبازی میزنند تا آرای دینی معتبر… همانهایی که گله جوانان رفته زیر پرچم تاریکی را رهبری میکنند. اگر از درسهای تاریخ نیاموزیم، در گمراهی میمانیم و نابودی.
اروپا و دقیقا آلمان همین تجربه تلخ و بیرحم تندروی و ترور را در پوشش دین ازسرگذراند. وقتی حزبی وارد راه سیاسی شد و از دین استفاده کرد و نمادش شد صلیب شکسته و شعارهایی میداد برای شکوهمندی مسیحیت و عظمت آلمان بزرگ و خون پاک آریایی برتر از همه. اما در حقیقت همه اینها چیزی نبود جز ماسکی برچهره شرور و خونریز و زشت. تا اینکه هیتلر و حزب نازی در جنگ جهانی دوم شکست خوردند، آلمان از خواب بیدار شد. تصمیم گرفت هرچه را که در قصه و ادب و رمان و کتاب و موسیقی و هنر و قانون و سیستم به اندیشه نازی ربط داشت از ریشه بکند و دور بریزد. علاوه بر همه اینها هرگونه وابستگی به اندیشه نازی را جرم اعلام کرد.
جهان عرب از استعداد تولید تروریسم و آمادگی برای رشد تندروی، شفا نمییابد مگر از راه نابودی کامل چشمههای آن. وگرنه چطور میتوان برای هرخردمندی تفسیرکرد، کشوری “مدنی” همچون لبنان دولتی داشته باشد که اعضای یک سازمان تروریستی برآن مسلط باشند؛ گروهی که اعضا و رهبرش تحت تعقیب دستگاه عدالتند و از مجرمانی دفاع میکنند که متهم به ترور نخست وزیر اسبقند! این چاپلوسی آشکاری است برای تروریسم. این رفتار، جنایتکار تولید میکند و حوادث تروریستی بیشتر، تا وقتی که تروریست همچون قهرمان تصویر شود و دولت تشکیل میدهد. برای همین است در غرب وقتی با ما گفتوگو میکنند، جدیتی حقیقی وجود ندارد. وقتی با آنها در باره مبارزه با تروریسم سخن میگوییم و تروریستها، باورمان نمیکنند وقتی ما میبینیم در کشورهای ما اینها در تدارک تعیین دولتند.
این معضل بزرگی است؛ چرا که یک حالت فردی محدود نیست بلکه همچون سرطان در همه بدن پخش شده و همه جا را متأثرمیکند. بمبی است که هروقت منفجر شد ترکشهایش به همه میخورند بدون استثنا.