محاصره غزه - عکس الشرق الاوسط

محاصره غزه – عکس الشرق الاوسط

در سیاست، جدا کردن احساسات و ایده آل گرایی از منافع و واقع گرایی و قرار دادن آن ها در دو سمت و سوی جدا از هم سخت است؛ اما این دقیقا همان چیزی است که در غزه، شمال عراق و عرسل در شمال شرق لبنان شاهد آن بوده ایم.

باعث تاسف است که ما عرب ها و مسلمانان در پذیرش حقیقت مشکل داریم و بیشتر ما ترجیح می دهیم به توهم بچسبیم و وقایع را با عکس العمل های ساده لوحانه یا آرزوهای غیرواقعی مدیریت کنیم. این روزها وقتی مشکلات را بررسی می کنیم، تنها روی عوارض و علایم متمرکز شده ایم و توجه به علل، نیت ها و تاکتیک های گیج کننده را فراموش کرده ایم.

در تاریخ اسلام، گروه هایی چون دولت اسلامی عراق و شام (داعش)، جبهه النصره و تمام گروه های مشابه القاعده آنقدرها هم ناآشنا نیستند. اسلام از همان روزهای نخستین، گروه ها و جنبش های افراطی متعددی را به خود دیده است؛ گروه هایی که ناگهان به وجود آمده اند، رشد کرده اند، متلاشی شده اند و سپس به کلی محو شده اند. تقریبا همه آن ها خود را تنها گروه دنباله رو اسلام «حقیقی» می دانسته اند و تلاش کرده اند هژمونی خود را به همه مسلمانان گسترش دهند. در واقع، افراط گرایی مذهبی و عدم مدارا در دوره ضعف و فروپاشی کشورهای اسلامی سر بر آورده که گروه های افراطی یا در این ضعف نقش داشته اند یا به عنوان یک عکس العمل به این شرایط و فروپاشی پس از آن به وجود آمده اند.

برعکس زمانی که مسلمانان در رشد و شکوفایی بوده و استیلا پیدا کرده اند، اتفاقات دیگری رخ داده است. در چنین دورانی مدارای قومی و مذهبی، پذیرش گوناگونی قومیتی و دینی و تعامل غنی فرهنگی، شاخصه همه کشورها و حکومت های مسلمان بوده است.

داعش و گروه های مشابه اتفاق جدیدی نیستند؛ همچنین چالش های موجود در برابر اعراب و مسلمانان هم مربوط به امروز و دیروز نیست. با این همه، ما اعراب و مسلمانان با بحران های پیش آمده احساسی برخورد کرده ایم. این مساله امکان تفکر و تحلیل مناسب را از ما می گیرد، باعث می شود نتوانیم از اشتباهات گذشته درس بگیریم و به جای تحلیل اطلاعات و داده ها و سپس پیش بینی نتایج احتمالی بر اساس آگاهی و صداقت، دائما به فکر شعارهای توخالی و غلو سیاسی باشیم.

اجازه بدهید با غزه شروع کنم. کاملا اطمینان دارم که هیچ انسان سالمی پیدا نمی شود که بتواند صحنه های غم بار رقم خورده در غزه توسط ماشین جنگی اسراییل را تحمل کند. هیچ کس نمی تواند و نباید شاهد بدن های قطعه قطعه شده کودکان، شنیدن صدای ضجه مادران و ویران شدن مناطق مسکونی باشد و ساکت بنشیند. حتی عضو کابینه دولت بریتانیا، بارونس وارثی، هم در اعتراض به سیاست های «غیرقابل توجیه» دولت دیوید کامرون در برابر غزه استعفا کرد.

باید به خاطر داشته باشیم که اسراییل، حماس، جهاد اسلامی و حامیانشان از پس همه این بمباران ها، تخریب خانه ها و کشتار مردم، «اهداف سیاسی» خود را دنبال می کنند. آنچه در غزه رخ می دهد بخشی از یک «سناریوی» سیاسی است که با آینده سرزمین های اشغالی فلسطین گره خورده و با طرح های منطقه ای برای ایجاد یک خاورمیانه جدید تلاقی پیدا کرده است.

امروز، در حالی که سالگرد آغاز جنگ جهانی اول -که پایانش نقشه این منطقه را ترسیم کرد- را پشت سر می گذاریم، باید توجه داشته باشیم که شاید دیگر تاریخ مصرف «موافقت نامه سایکس-پیکو» و «بیانیه بالفور» تمام شده باشد.

برخی بازیگران منطقه ای و بین المللی، پس از اینکه عرب ها سازمان آزادی بخش فلسطین را به عنوان «تنها نماینده قانونی» مردم فلسطین به رسمیت شناختند، به عمد فلسطینی ها را دچار تفرقه کردند. از جنگ غزه به وضوح برمی آید که هدف سیاسی و استراتژیک اسراییل از بین بردن هرگونه احتمالی برای تشکیل یک دولت مستقل فلسطینی است. واشنگتن، به طور حتم، از هر سیاستی که اسراییل دنبال کند حمایت می کند. این در حالی است که تهران برای رسیدن به سهم بیشتری از آینده منطقه، به حمایت و پشتیبانی از گروه های فلسطینی می پردازد، بدون اینکه به درد و رنج مردم فلسطین توجهی داشته باشد.

آنچه در مورد غزه اتفاق افتاده در مورد عرسل و نمونه های سوری و لبنانی دیگر آن هم صدق می کند. مساله عرسل ناگهانی رخ نداد، هرچند سیاستمداران لبنانی ترجیح می دهند اینگونه وانمود کنند.

قیام سوریه سه سال پیش آغاز شد و خیلی زود علی خامنه ای رهبر ایران، و رییس جمهور سوریه بشار اسد تصمیم گرفتند آن را به یک جنگ فرقه ای واقعی و محل تلاقی منافع قدرت های منطقه ای و جهانی تبدیل کنند. سپس حدودا دو سال پیش، حزب الله به دستور ایران وارد جنگ شد. مشخص بود که ورود فعالانه حزب الله به جنگ در سوریه، عکس العمل هایی را در خاک لبنان به دنبال خواهد داشت؛ جایی که یک اقلیت منزوی شده منکوب شده سنی زیر قدرت نظامی حزب الله روزگار می گذراند. تمام این مدت، در میان یک فضای موافق ملی در لبنان، ارتش این کشور از انجام وظایفش برحذر داشته شد.

اسرائیل که همیشه از خط آتش بس ۱۹۷۴ در بلندی های جولان خیالش آسوده بوده، ترجیح می دهد اسد را همچنان در قدرت حفظ کند. اسراییل می خواهد از باقی ماندن حکومت اسد مطمئن باشد، بنابراین در تلاش بوده – تا با هماهنگی روسیه و ایالات متحده – سوریه را به عنوان کانالی غیررسمی بین تل‌آویو و تهران حفظ کند.

همان طور که حزب الله با شعاری که در مورد «آزادسازی فلسطین» سر می دهد عملا کاری ندارد، داعش و گروه های مشابه آن هم با کمک به انقلاب سوریه یا مقابله با هژمونی ایران بر عراق و لبنان کاری ندارند. این گفته بر اساس اقدامات جنایات کارانه آن ها علیه غیرنظامیان بی گناه در منطقه ای است که همیشه به خاطر گوناگونی فرهنگی و مذهبی اش زبانزد بوده است؛ همچنین منابع مالی مشکوک داعش و سکوت عجیب قدرت های جهانی در برابر پیش‌روی های این گروه «جهادی» را هم نباید فراموش کرد.

بی خانمان کردن اقلیت های شمال عراق – شامل مسیحیان، ایزدی ها، شابک ها و دیگران – پس از تضعیف قیام سوریه با دامن زدن به اختلافات درون گروهی و اعدام های فرقه ای، و سپس سوق دادن لبنان، کشوری که در آن هیچ فرقه ای در اکثریت نیست، به سمت جنگ داخلی، چیزی نیست جز فراهم کردن مقدمه تجزیه منطقه.

پیش از این گفته ام و همچنان بر این اعتقادم که روند کنونی تجزیه و فروپاشی، ما را به سمت یک «قیمومت» منطقه ای جدید سوق می دهد که با اطلاع کامل و رضایت قدرت های منطقه ای در حال انجام است.