مکرون در رؤیای نقش بزرگ اروپا بود وقتی جلیقه زردها در خیابان‌ها ریختند و مثل همیشه خشم مطالبه‌گران قاطی حرکات سابقه‌دارها شد

غسان شربل

افکار عمومی در دموکراسی اسب سرکش و نابه‌کارند. ترا با گرداب موجی تا قصر می‌رسانند. عقبه‌های بروکراتیک و سیاسی و روانی را فراموش می‌کنند و از تو معجزاتی سریع می‌طلبند که در اختیاراتت نیست. وقتی در دلشاد کردنشان تأخیر می‌کنی شروع می‌کنند به فریاد کردن پشیمانی، ناامیدی‌ها فریاد می‌شوند و اعتراض‌ها و تصفیه‌حساب‌ها آغاز. امروز تکنولوژی قواعد بازی را به هم‌زده. آن را سخت‌تر و خطرناک‌تر ساخته. به کمک تلفن‌های هوشمند، هر شهروندی بدل به حزبی مستقل شده‌است. هر فردی دارای روزنامه مخصوص به خود شده بر صفحه تلفنش. خوش‌نگاری می‌کند و توئیت. مخالفت می‌کند و محکوم. خبر پخش می‌کند و شایعه می‌پراکند. شبکه‌های اجتماعی توان آن را یافتند که نقطه‌های پراکنده را جمع کنند و به رودی بدل سازند. بادهای کوچک را گرد می‌آورند و در گردبادی گیج می‌آمیزند. حکومت، تشکل‌های صنفی و سرکشان دانه درشت را می‌پایید. امروزه چه کسی می‌تواند در گوشی تلفن هر شهروندی پلیسی بکارد و قفلی بر مغزش بزند؟
چند هفته پیش مکرون می‌توانست به ارتکاب رؤیاهای بزرگ ادامه دهد، هر چند نظرسنجی‌ها خبر از فروکاهش فراوان موجی می‌دادند که او را به کاخ الیزه رساند. میدان اروپایی بازمانده بود ومنتظر مرد توانایی که به نام قاره سخن بگوید، نه به اسم کشورش تنها. صحنه اروپایی واقعاً آب از دهان جاری می‌کند. انگلا مرکل صدر اعظم آلمان که در سال‌های پیش ستون فقرات کار مشترک اروپایی بود، شروع کرد به جمع کردن کاغذهایش تا صحنه را ترک کند. از رهبری حزب کناره گرفت تا پس از آن مقر صدراعظمی را ترک کند. از طرفی دیگر نخست‌وزیر بریتانیا ترزا می سرگرم تکمیل اقدامات طلاق از اتحادیه اروپاست؛ در جبهه بروکسل می‌جنگد و تلاش می‌کند از تیر طعنه‌های مخالفان و زخم خنجر همراهان در حزب جان سالم به در ببرد. تنها فرانسه به نظر شایسته پر کردن این خلأ می‌رسید؛ خلأیی که رفتن مرکل به سوی بازنشستگی و رفتار می در گرفتن طلاق به جا می‌گذارد.
مکرون خودش را آماده ایفای این نقش بزرگ می‌کرد. اروپا اما حال و روز خوشی ندارد. سوء تفاهم هنوز بر دو سوی ناتو سایه انداخته‌است. ترامپ از واژگان قاموسی استفاده می‌کند که به رهبران قاره پیر خوش نمی‌آید. از اروپا می‌خواهد مسئولیت‌های بیشتری برای دفاع از خودش بپذیرد. به رهبرانش یادآوری می‌کند که ارتش آمریکا دوبار قاره آنها را از دهان شیر بیرون کشید، اما آمریکا دیگر از حاتم بخشی برای حفظ سلامتی و امنیت متحدانش بریده‌است. در مقابل ولادیمیر پوتین از هر لغزشی استفاده می‌کند و هر فرصتی را غنیمت می‌شمرد تا روح ناتو و غرب را تضعیف کند. کریمه را با منطق برگرداندن فرع به اصل پس گرفت. آرامش اوکراین را به هم ریخت تا به اروپا یادآوری کند که روسیه اجازه نمی‌دهد محاصره شود و دست وپا بسته به تماشای تنگ کردن این حلقه نمی‌نشیند. نمی‌پذیرد قدرت درجه دوم باشد.
ماجرا تنها در رقابت امریکا-روسیه خلاصه نمی‌شود. اروپا باید تلاش کند جایگاه خود را در جهان پیدا کند؛ جهانی که نشانه‌های شکل‌گیری‌اش دایماً از راه می‌رسند. خیز آسیایی فقط پیش‌بینی ژورنالیستی نیست. حقیقتی است ملموس. پکن امروز در سایه قوی‌ترین رهبری روزگار می‌گذراند که از زمان دوره مائوتسه تونگ به خود ندیده‌است. آقای دوم اقتصاد در جهان، برای کشورش سهمی بیشتر از راه ابریشم می‌خواهد. در زمانی که مشغول سخن گفتن از صعود چین هستیم نباید هند را از یاد ببریم و پیشرفت تکنولوژیکش را که به آن اجازه می‌دهد در کنار آمریکا و چین و اروپا، بازیگری بزرگ در مرحله بعد باشد.
به نظر می‌رسد، جهان بیشتر از همیشه خاستگاه شگفتی‌ها شده. رسیدن ترامپ به کاخ سفید، اتفاق ساده‌ای نبود. روشش در مدیریت کشور و مسائل جهان، جدید و عجیب است؛ نه می‌توان نادیده‌اش گرفت و نه می‌توان به او رسید. وقتی آمریکا تغییر می‌کند، جهان عوض می‌شود. روسیه پوتین دشمن آسانی نیست. قیصر با برگه‌هایش بازی می‌کند و مهره‌هایش را حرکت می‌دهد و از جهان می‌خواهد به دستآوردهایش اعتراف کند. در این زمان اروپا به نظر مبهوت می‌رسد. چنان نشان می‌دهد که انگار خانه اروپایی با عجله علم شده‌است و حواس‌شان نبوده که کشورهایشان با سرعت‌های مختلف گام برمی‌دارند و گاهی سخت می‌توان آنها را با هم همآهنگ کرد. خیلی آسان نیست که بریتانیایی‌ها راه بیرون رفتن از اتحادیه اروپا را درپیش بگیرند و روز بعد متوجه شوند که کسانی که دعوت به خروج می‌کردند، نقشه قانع کننده‌ای برای مواجهه با بارهای طلاق ندارند. افکار عمومی گاهی تحت تأثیر صداهای پوپولیستی و خشم از مالیات، کاهش اعتماد به طبقه سیاسی و سرریز اخبار و اوهام از طریق شبکه‌های اجتماعی، ریسک‌های پرهیزنه‌ای می‌کنند. مکرون در رؤیای آماده کردن فرانسه برای ایفای نقشی بزرگ‌تر در اروپا بود. او می‌داند، نقش‌ها در جهان کنونی نیازمند اقتصادی به روز و آزاد از بار اندیشه‌های کهنه و حمایت‌هایی است که مانع رشد اقتصادی و پیشرفت و رقابت می‌شوند. او می‌داند فرانسوی‌ها باید داروی تلخ را بنوشند اگر می‌خواهند اقتصادی داشته باشند توانا در همآهنگی مستمر و جذب سرمایه‌ها. از اینجا شروع کرد به اجرای برخی اصلاحات. اما خیلی زود به رئیس‌جمهوری جوان، صفت «رئیس ثروتمندان» چسبید. از او انتقاد می‌کردند که همه تصمیم‌ها را در الیزه متمرکز کرده و به نهادها و مؤسسه‌ها به اندازه کافی میدان و مجال نداده و به اندازه لازم برای اقناع شهروندان تلاش نکرده‌است.
فرانسوی‌ها در ریختن به خیابان‌ها تاریخ سرشاری دارند. هنوز رئیس‌جمهور کنونی به دنیا نیامده بود که مردم در می ۱۹۶۸ به سمت خیابان‌های پاریس سرازیر شدند. الیزه آن روز در اختیار مردی بود به نام شارل دگول. اختیاراتش گسترده بود و هاله‌اش بزرگ‌تر از اختیاراتش. فرانسه در آشوب و حیرت غوطه‌ور شد و به نظر رسید کسانی که سنگ‌فرش خیابان‌ها را کندند، ستون‌های نظام را لرزاندند. دگول آن زمان تصمیم گرفت تسلیم نشود و بر هراس فرانسوی‌ها از سرنوشت نامعلومی که بر سرشان می‌چرخید، شرط‌بندی کرد. اتحادیه ملی را منحل کرد و به سمت انتخابات عمومی رفت و از آن پیروز بیرون آمد. اما یک سال بعد به بهانه نتایج ناامید کننده همه‌پرسی دربارهٔ عدم مرکز گرایی کنار کشید. انگار از قدرتش در اقناع فرانسوی‌ها ناامید شده بود. فرانسوی‌هایی که رئیس‌جمهوری عادی را به باد تمسخر می‌گیرند و از رئیس‌جمهوری با هاله هم بدشان می‌آید.
مکرون در رؤیای نقش بزرگ اروپا بود وقتی جلیقه زردها توی خیابان ریختند. مثل همیشه خشم مطالبه‌گران قاطی کارهای سابقه‌دارها شد. کسانی که از دولت و مالیاتش و روشش به خشم آمده بودند. کسانی که از خود طرح اروپایی و دستورات بروکسل جوش آورده بودند. تندروهای راست و افراطی‌های چپ. فرانسه میان نقش و تبعاتش و نجات و هزینه‌هایش سرگردان است. کشوری حیران در قاره‌ای نگران که مهاجران زیادی خواب می‌بینند خود را به پایتخت‌هایش برسانند.