پناهنده های خاورمیانه که از راه دریا وارد ایتالیا شده اند-خبرگزاری فرانسه

پناهنده های خاورمیانه که از راه دریا وارد ایتالیا شده اند-خبرگزاری فرانسه

کشورهای عربی طی چند سال گذشته در رابطه با برخی موضوعات وارد یک مسیر مارپیچ رو به عقب شده اند. در حقیقت وضعیت در جهان عرب از بد به بدتر تغییر کرده است و برای نمونه می توان به گزارش اخیر سازمان ملل درباره ارقام و شرایط پناهندگان سراسر دنیا که روز ۲۰ ژوئن به مناسبت روز جهانی پناهندگان منتشر شده است، توجه کرد.

بر اساس این گزارش، تعداد پناهندگان از زمان پایان جنگ جهانی دوم به بالاترین سطح خود رسیده است. درحال حاضر اطلاعات بیش از ۵۱ میلیون (۵۱ و دو دهم میلیون) پناهنده ثبت شده است که اکثریت آن ها از کشورهای خاورمیانه هستند و به علت درگیری های شدید و جنگ ها کشور خود را ترک کرده اند.

در پایان جنگ جهانی دوم، عرب ها با مشکل پناهندگان رو برو شدند، این پناهندگان فلسطینی هایی بودند که یا در اثر وحشیگری گروه های اسراییلی، یا توسط نیروهای دفاعی اسراییل مجبور به ترک شهرها و روستاهای خود شده بودند. امروز ما می توانیم ببنیم که چگونه مشکل پناهندگان در جهان عرب در نتیجه اقدامات خودشان وخیم تر شده است. برخی اعتقاد دارند «این یک توطئه است». برخی دیگر پاسخ می دهد که «کدام توطئه این مسائل در نتیجه توهم شما به وجود آمده است.»

بنابراین استدلالی که طی دهه های متمادی، هر وقت مطرح شده حتی در فیس بوک، تویتر و سایر سایت های شبکه های اجتماعی احساسات و تنش های میان عموم مردم را تحریک کرده، همچنان ادامه دارد. بدترین بخش این مساله درمیان اتهاماتی قرار دارد که بین معتقدان سرسخت نظریه های توطئه و افراد منتقد آن رد و بدل می شود. به ندرت می توان مشاهده کرد که آداب گفتگو در محافل عرب رعایت شود. آنهایی که ادعای روشنفکری می کنند و نمی توانند نسبت به این حقیقت تساهل نشان دهند که داشتن دیدگاه مخالف، امری سالم و معقول است و بدان معنا نیست که طرف دیگر الزاما یک «همکار خارجی» باشد.

برای مثال، هفته گذشته فواد عجمی استاد دانشگاه لبنانی – آمریکایی درگذشت. به رغم این حقیقت که من با بسیاری از آرای وی به ویژه دیدگاهش درباره علل «مصیبت عرب» و شکست هایی که ما متحمل آن شده ایم مخالف هستم؛ اما از میزان خصومت و دشمنی که در طول حیاتش توسط آنهایی که صرفا با اندیشه های سیاسی وی مخالف بودند ابراز می شد، زبانم بند آمده بود. برخی از این افراد، شخصیت های آکادمیکی بودند که اندک اخلاقی در رابطه با انتقاد به کار نمی گرفتند و زبانی را برای انتقاد از این استاد مورد استفاده قرار می دادند که باید نسبت به آن ابراز شرمندگی کرد.

کمپین نفرت مشابهی نیز علیه ادوارد سعید راه افتاده بود، آن هم وقتی که وی با یاسر عرفات رییس جمهور وقت دولت خودگردان فلسطین مخالفت کرد. مناقشه بین سعید و عرفان سیاسی بود، نه شخصی. موضع سعید نسبت به توافق اوسلو سیاسی بود، اما برخی تلاش کردند که موضوع را شخصی جلوه دهند و برخی از به اصطلاح متفکران یا شخصیت های رسانه ای از موضع گیری سعید یک داستان بزرگ ساختند. تعصب شخصی آنها فراتر رفت و حتی مخالفانش از دوستی و همکاری سعید با یک آهنگساز یهودی علیه وی استفاده کردند.

عجمی و سعید از حیث موضع سیاسی و فکری بسیار با هم فاصله دارند، اما این دو متفکر فقید نمونه خوبی از این مساله هستند که چگونه یک موضع عقلانی بر اساس رویکردهای آکادمیک و سیاسی می تواند برداشت شخصی به دنبال داشته باشد.

می توانم برخی از به اصطلاح روشنفکران و روزنامه نگارانی را تصور کنم که در مخالفت با من برای اشاره به نام این دو شخصیت در یک مقاله سر و صدا به راه می اندازند. باید یادآور شوم اکثر افرادی که از سهم رسانه خود به عنوان سکویی برای هدف گیری اتهامات شخصی سازی تفاوت های فکری استفاده می کنند، خود نیز به رژیم ها و احزاب سیاسی خاص تعلق خاطر دارند. به نظر من، این افراد در تعلق خاطر خود آزاد هستند، چرا که هیچ کس حق ندارد مانع بیان تعلقات و یا همدردی های شخصی کسی شود.

یک پرسش بی پاسخ باقی می ماند: آیا اکنون زمان مناسبی برای متفکران، روشنفکران و روزنامه نگاران عرب نیست تا به نظریات تجاری، حرفه ای و آکادمیک تغییر جهت داده و حقیقت را از چشم انداز کاملا واقع گرایانه نگاه کنند و هر چیز را همانطور که هست بدون درگیر کردن احساسات یا کینه شخصی بیان کنند؟

آیا ما می توانیم به جای این که صرفا به حمایت و پشتیبانی بپردازیم، ضرورت و مزایای مخالفت را درک کنیم؟ یا این که باز هم شاهد سخنرانی شدید الحن مخالفان و موافقان نظریه های توطئه خواهیم بود؟

استدلال کنونی درباره نظریه های توطئه موجب تغییر در نتایج خواهد شد، چرا که تعداد اعرابی که وطن خود را ترک می کنند چه به طور داخلی و چه خارجی از جنوب سودان تا لبنان تا کرانه رودهای دجله و فرات در حال افزایش است. در این میان افرادی که خود را جهادگر می دانند با دستاویز تاسیس یک خلیفه گری اسلامی حرکت خود را تحت پرچم سیاه القاعده ادامه می دهند، حتی اگر این امر به قیمت مشروعیت بخشیدن به خونریزی و تغییر مکان باشد.

تحت کدام منطقی می توان چنین جرایمی را پذیرفت یا چنین فاجعه ای را توجیه کرد؟ چقدر طول می کشد تا اکثریت متفکران و روزنامه نگاران عرب بتوانند بدون توجه به که چه کسی درست می گوید چه کسی اشتباه، بین تفاخر و به دست آوردن فرصت ها با شخصی کردن تفاوت ها با دیگران، فرق بگذرند.
متأسفانه به نظر می رسد که این مسئله برای مدت طولانی حل نشود و هیچ پایان نزدیکی برای آن نمی توان متصور شد.