پرچم لبنان-عکس تزیینی-آسوشیتدپرس

پرچم لبنان-عکس تزیینی-آسوشیتدپرس

مشخص است که در صحنه سیاسی لبنان، رییس جمهوری که به یک جناح سیاسی خاص تعلق داشته باشد رییس جمهور “اجماعی” نیست. این اصطلاح که به بخش جدانشدنی زبان سیاسی در لبنان تبدیل شده، معرف رییس جمهوری است که به هیچ یک از سه جریان سیاسی در لبنان تعلق نداشته باشد: ائتلاف ۸ مارس، ائتلاف ۱۴ مارس و احزابی که نتوانسته اند با یکی از این دو گروه کنار بیایند.

انتخاب رییس جمهوری که به یکی از احزاب “تعلق” داشته باشد، تنها می تواند به تشدید مخالفت ها و کشمکش ها در لبنان منجر شود. نمونه یک رییس جمهور غیر اجماعی در سال های نزدیک، امین جمیل است که از ۱۹۸۲ تا ۱۹۸۸ قدرت را در دست داشت. در ابتدا، ریاست جمهوری جمیل حداقل تا حدودی منطقی و قابل قبول بود، تا اینکه پس از هجوم اسرائیل در تابستان ۱۹۸۲ او توازن قوا را به هم زد. دوره مسئولیت جمیل بعدها غم انگیز شد؛ به خلاء قدرت منتهی شد، دو دولت شکننده تشکیل شد، اقتصاد کشور ورشکسته شد و بی قانونی همه جا را فرا گرفت. لبنان به کشوری ضعیف تبدیل شد و احزاب مختلف به طور رسمی قدرت مصادره پیدا کردند. جمیل تبعید شد و “نیروهای لبنانی” دفتر حزب کتائب او را تسخیر کردند.

البته برخی معتقدند شرایط کنونی متفاوت است و موقعیت ها تغییر کرده و دوره امین جمیل گذشته است. دوره جمیل کم و بیش بخشی از دوره جنگ داخلی لبنان بود، با همه تراژدی ها و نتایج تلخی که به دنبال داشت. اما به هر حال، این فرضیه همچنان معنی دار است. توازن شکننده کنونی در لبنان شبیه آن دوره است و عاملی غیرقابل انکار به نام حزب الله و حلقه های سیاسی که گرد آن می چرخند، وارد صحنه شده اند.

در شرایط کنونی توازن قوا بین ائتلاف ۸ مارس و ائتلاف ۱۴ مارس، انتخاب کاندیدای یکی از این دو جریان سیاسی به ریاست جمهوری می تواند به کشمکش های بیشتر منجر شود.

اکنون همه می دانند که دوره پس از ترور رفیق حریری، کم و بیش دوره جنگ قدرت بین این دو حزب بوده است. هر دو گروه در حالی که به سلاح های سیاسی و رسانه ای قوی مسلح بودند، بارها و بارها طرفداران خود را به خیابان ها کشاندند؛ اتفاقی که پیش از آن یک “تابو” محسوب می شد. کار به جایی رسید که در زمان هایی که رویارویی ها شدید می شد، بعضی ها از ترس اینکه مبادا لبنان به دوران جنگ داخلی بازگردد، دستشان را روی قلبشان می گذاشتند. مشخصه این دوره، جنگ می ۲۰۰۸ بود.

در سال های بعد از این کشمکش ها، احزاب بارها با هم زورآزمایی کردند، نیروی یکدیگر را محک زدند و به بازی های سیاسی خطرناک وارد شدند. آن ها همچنین برای پیشی گرفتن از رقیب و تقویت موضع خود، قول به اجرای تغییرات در سطح داخلی، منطقه ای و بین المللی می دادند.

عکس العمل ائتلاف ۱۴ مارس (و هر حزب دیگری که با تهران و دمشق دشمنی داشت) پس از انتخابات پارلمانی ۲۰۰۵ عجیب به نظر نمی رسد. این در شرایطی بود که ائتلاف به قدرت رسیده بود و اکثریت کرسی های پارلمان را در اختیار داشت. سوریه هم قیومیت خود بر لبنان را پایان داده بود و به خاطر عملکرد ضعیفش بسیار تحقیر شده بود.

اما روند وقایع برای ائتلاف ۱۴ مارس به سادگی پیش نرفت. رقیب آن ها، ائتلاف ۸ مارس، موفق شد با جنبش میهن پرست آزاد به رهبری ژنرال میشل عون به توافق برسد و جبهه ای مشترک تشکیل دهد.

ائتلاف ۱۴ مارس در انتخابات ۲۰۰۹ بار دیگر به پیروزی رسید و توانست روحیه خود را که در اثر جنگ قدرت در اوایل همان سال به شدت تضعیف شده بود، بازسازی کند. البته با سقوط کابینه سعد حریری در کمتر از یک سال، شرایط ائتلاف ۱۴ مارس بار دیگر تغییر کرد. در آن زمان ائتلاف ۸ مارس توانست دولت خود را تحت نخست وزیری نجیب میقاتی تثبیت کند.

ائتلاف ۱۴ مارس بار دیگر مجبور شد به سنگر بازگردد تا آنچه به زعم خود از دست داده را بازیابی کند، که نتیجه آن دولت کنونی تحت نخست وزیری تمام سالم بود. این شرایط تلویحا نوعی موازنه قوا ایجاد کرد که به یک “شراکت اجباری” شبیه است. تجربه ۱۰ سال گذشته بدون شک اثبات می کند که هر گونه تلاشی برای شکستن موازنه و از صحنه به در کردن رقیب، به نوعی بیرون کشاندن کشور از ماهیتابه داغ و پرتاب آن به درون آتش است.

بر این اساس، هر تفکر جدی برای روی کار آمدن رییس جمهوری که به یک حزب یا جنبش خاص وابسته باشد، به عبارت دیگر هر کسی که رییس جمهور اجماعی نباشد، برنامه ریزی برای نابودی باقی مانده ستون های کشور و نهادهای آن است.

باید مواظب باشیم تجربه امین جمیل را این‌بار در قرن ۲۱ تکرار نکنیم.