جهانشاه بختیار – 28 مه 2014 – عکس RTL

جهانشاه بختیار – ۲۸ مه ۲۰۱۴ – عکس RTL

آنهایی را که از گناه کردن احساس افتخار و غرور می کنند می شناسیم. ما در عصر کسانی زندگی می کنیم که به مزدوری و خیانت افتخار می کنند و نویسنده این کتاب که به زبان فرانسوی منتشر شده یکی از آنها است. او برای آشناهایش “جی جی” و برای سایرین نامش “جهانشاه” است؛ نوه شاهپور بختیار آخرین نخست وزیر محمد رضا شاه پهلوی. عنوان کتاب چنین است: « من، ایرانی، جاسوس سیا و موساد». یعنی اشتباه رسانه ای بزرگ تر از این هم می شود؟

کتابهایی که در صدر لیست پرفروش ترین غرب قرار می گیرند آنهایی هستند که فرزندان شخصیت های برجسته در آن اسرار خانوادگی شان را علنی می کنند؛ مردی که به دنیا آمدنش محصول رابطه یک زن فرانسوی با یک ارتشی آلمانی در هنگام اشغال فرانسه توسط آلمان نازی بود. خواهر نخست وزیر سابق مادر پیرش را کمک کرد که بر خلاف قانون خودکشی کند. پلیسی که با باندهای قاچاقچی تبانی کرد و… دیگر نزدیک است که قفسه های کتابخانه ها از این کتابهای اعترافنامه که به گفته صاحبانشان “تراپی” یا وسیله درمان خیالات گذشته هستند، دچار کمبود جا شوند.

اما در داستان نوه بختیار خیال و توهمی وجود ندارد، بلکه پر است از چاشنی های جذاب و اشتها آور. بر اساس توصیفی که کردیم مؤلف این کتاب تبدیل به مهمان مورد نظر شبکه های تلویزیونی و رادیویی و موضوع خاص روزنامه ها شده است. او جاسوسی بوده که بین قاره ها رفت آمد می کرد و در شرایط رفاه مادی و سیاسی به دنیا آمد و قبل از اینکه دنیای کوچکش در چهارده سالگی با بازگشت آیت الله خمینی به ایران به هم بریزد، در پیشرفته ترین مدارس بریتانیا درس خواند. پیش از اینکه با ویزای جعلی که از طریق رشوه به دست آورده بود به تهران بازگردد، با بانک های جهانی و موسسه های بزرگی کار کرده بود و در تهران در تنظیم قراردادها مشغول کار شد و با تعدادی از مراکز دولتی ارتباط برقرار کرده و اطلاعات حساسی را جمع آوری کرد. خود می گوید این اطلاعات را داوطلبانه به اطلاعات اسراییل تحویل داده و بهانه اش برای خیانت روشن است: انتقام پدربزرگش که در سال ۱۹۹۱ در حومه پاریس توسط یک تیم سه نفره مامور ایران کشته شد.

در حالیکه به تصویر روی جلد کتاب نگاه می کنم عقاب شاهنشاهی را می بینم که بالهایش را بالای شمعدانهای یهودی با دسته های موازی باز کرده است. اما چهره مؤلف شبیه میلیون ها انسانی است که در منطقه ما زندگی می کنند؛ رنگ پوست سبزه و موی سیاه شانه زده و ریش پروفسوری که در آن سفیدی راه یافته و نگاه مخفیانه از زیر عینک آفتابی تیره. به نظرم او به بسیاری از دوستان و همکارانمان شباهت دارد. اما چه چیزی این جاسوس را از افراد غیر او متمایز می سازد؟ گاو پیشانی سفید است؟

پسر دختر بختیار تصمیمش را گرفت و بازنشست شد تا ماجراجویی هایش را قبل از پنهان شدن در گوشه ای از آمریکای جنوبی، این قاره دور افتاده ای که پناهگاه افراد فراری به جرم جنایت های ضد بشری است، منتشر کند. مؤلف کتاب می داند که کتابش خشم دستگاه امنیتی ایران را علیه وی برخواهد انگیخت و او را تحت تعقیب اطلاعات ایران قرار می دهد. اما او در ظاهر چنین نشان می دهد که ترسی از مرگ به دل راه نمی دهد و بارها و بارها با مرگ روبرو شده است. و بلکه تا جایی پیش می رود که اعتراف می کند در ایران مرتکب قتل شده است؛ به گفته خودش چاقویی تهیه کرده و با آن بریدن تکه های گوشت حیوان را تمرین کرد تا سپس به سراغ مردی برود که گفته می شد جلاد زندان های انقلاب بود و کارش را تمام کند.

در سالهای اول در تلفظ سه حرف مخفف آژانس اطلاعات مرکزی (سیا) احتیاط می کردیم مبادا که زبانمان آلوده شود. اما امروز رهبران جبهه های سیاسی برای سخنرانی در اعلام علاقه و دوستی به سیا از هم پیشی گرفته و بلکه حتی پول گرفتن از این سازمان و امثال آن عادی شده است. بدر شاکر السیاب نیم قرن پیش گفته است: «من در عجبم که چطور خائن ها دست به خیانت می زنند … آیا انسان به سرزمینش خیانت می کند؟!» و این سؤال همچنان برای قرنهای بعدی هم مطرح است.