بمباران غزه - عکس از خبرگزاری فرانسه

بمباران غزه – عکس از خبرگزاری فرانسه

جنگ غزه دومین مرحله از فرآیند تغییر ماهیت شرایطی است که پیشتر موسوم به جنگ عرب – اسراییل بود. مرحله اول جنگ بین اسراییل و حزب الله در سال ۲۰۰۶ صورت گرفت که طی آن ایران به عنوان کشور غیر عرب از طریق حزب الله با اسراییل وارد جنگ نیابتی شد. اسلحه ها، بودجه و آموزش حزب الله، ایرانی بود. در جنگ اخیر نیز ایران از حماس و جهاد اسلامی فلسطین حمایت کرد و رهبران هر دو سازمان یعنی خالد مشعل و رمضان شلح از نزدیک با تهران مشورت کرده اند. اگرچه ایران بازیکن اصلی جنگ سال ۲۰۰۶ بود، اما موضوع امسال این است که ترکیه از طریق ائتلاف با قطر وارد بازی شده و به عنوان پشتیبان سیاسی حماس و حامی منطقه ای اخوان المسلمین عمل می کند.

ماهیت این جنگ نیز از جنگ متقارن که ارتش های کشورهای مخالف در یک میدان جنگ حضور می یافتند خارج شده و به جنگ نامتقارن تبدیل شده که در آن ارتشها با چریک ها علیه جنبش های سیاسی در شهرها می جنگند. جنگی که بین کشورهای عربی علیه اسراییل طی سالهای ۱۹۴۸، ۱۹۶۷ و ۱۹۷۳ رخ داد و نتیجه آخرین آن به صلح بین مصر و اسراییل منتهی شد، دیگر امروز مورد بحث نیست. جنگ های اسراییل اکنون با جنبش هایی چون حزب الله و حماس صورت می گیرد، نه کشورهای عربی و حامی این جنبش ها ایران و ترکیه هستند که بی تردید کشور عربی به شمار نمی روند.

عدم درگیری نسبی کشورهای عربی و لحن ضد حماس در رسانه های عربی و به خصوص مصری نشان دهنده تحولات مهم و قابل توجهی در درک عمومی جهان عرب از جنگ محسوب می شود. لحن ضد ترکیه، ضد ایران، ضد حماس، ضد قطر و ضد اخوان المسلمین موجب شده که به نظر برسد جنگ کنونی بین اسراییل با حماس، ترکیه، ایران و قطر است و حمایت سایر بخشهای جهان عرب تنها در تویتر و سایر رسانه های اجتماعی ابراز می شود.

قطر تنها کشور عربی است که فعالانه از حماس حمایت می کند. طی سه ماه گذشته، پس از آنکه عربستان سعودی، امارات متحده عربی و بحرین سفرای خود را از دوحه فراخواندند، قطر توسط کشورهای حاشیه خلیج منزوی شد. از این رو آنچه که سابقا جنگ عربی- اسراییلی بود، دیگر وجود ندارد. این امر چه معنایی دارد و التزامات آن برای ثبات منطقه چیست؟

در گذشته استراتژی اسراییل محدود کردن وسعت جنگ و تقلیل آن از جنگ عرب – اسراییل به جنگ فلسطین اسراییل بود. این استراتژی تا زمان جنگ اخیر غزه موثر واقع می شد. اسراییل توانست نه تنها یک جنگ فلسطین–اسراییل شکل دهد، بلکه جنگ را علیه حماس رقم بزند، گروهی که به عنوان یک شاخه از جنبش فلسطین و در باریکترین منطقه فلسطین یعنی غزه حضور داشت، اما درگیری ایران و ترکیه در جنگ تاثیراتی عکس خواسته اسراییل به دنبال داشته است. حضور این دو کشور در جنگ اسراییل با حماس موجب شد که جنگ به رغم خواسته اسراییل گسترش یافته و بیشتر شکل منطقه ای به خود بگیرد.

حمایت های مستقیم ایران و ترکیه به ترتیب از حزب الله و حماس موجب شده این جنگ در سطح جغرافیای سیاسی به جنگی منطقه ای تبدیل شده است. پس از اصرار دولت اسراییل بر هویت یهودی کشورش، ماهیت جنگ از قومی به دینی تغییر پیدا کرد. همچنین در پی شکاف جدیدی که بین مسلمانان شیعه و سنی به وجود آمده، این جنگ در طرف عربی بیشتر حالت فرقه ای به خود گرفته است. مداخله کشورهای عربی سنی و میانه رو چیزی بیش از عرضه یک محفل برای مذاکره بین اسراییل و فلسطین یا کمک برای بازسازی غزه و لبنان نیست، مذاکره ای که می تواند در قاهره یا کشورهای حاشیه خلیج صورت پذیرد.

از کل این ماجرا هم می توان هم خبر خوش استنباط کرد و هم خبر بد؛ خبر بد این است که وسعت بخشیدن به این جنگ موجب افزایش بی ثباتی در منطقه می شود. جنگ اخیر غزه موجب شده است که حماس و نه سازمان آزادی بخش فلسطین به شخصیت محبوب جهان عرب رادیکال تبدیل شود، درست به همان نحوی که جنگ سال ۲۰۰۶ بین اسراییل و حزب الله، حسن نصرالله را به یک قهرمان عرب تبدیل کرد. این شرایطی صرفا عامل تقویت جنبش های سیاسی است نه کشورها، و از سوی دیگر موجب گسترش خشونت در منطقه می شود، خشونتی که دولت اسلامی عراق و سوریه جدیدترین جلوه آن به شمار می رود.

خبر خوش این است، اسراییل می خواهد دست به معامله ای بزرگ با اعراب بزند و اکنون زمان انجام این معامله است. کشورهای عربی برای مدتی در ضعیفترین موضع سیاسی خود قرار داشته اند و با توجه به تحولات سیاسی داخلی، آنها اکنون آماده امضای یک توافق جامع هستند. بزرگترین مانع در این مسیر طرف اسراییلی است. آیا اسراییل می تواند شخصیتی شبیه به (انور) سادات تولید کند که آماده انجام اقدامی جسورانه چون رییس جمهور فقید مصر باشد و با رفتن به قاهره و ریاض یک توافق جامع امضا کند؟ شاید حتی اقدام جسورانه تر رفتن به تهران باشد. در هر صورت اکنون توپ کاملا در زمین اسراییل است.