راهنمای فیلم هر هفته قصد دارد فیلم های خوب ایران و جهان را برای شما معرفی کند. فیلم هایی که با دیدن آن ها می توانید لحظات دلنشینی را با سینما، این جادوی تصویری، پشت سر بگذارید.

این هفته فیلم های «هانا آرنت» فیلسوف بزرگی که هنوز هم دنیا محسور تفسیرهای فلسفی و گزارشات جسورانه او از نازی ها و اردوگاه مخوف آشویتس است، آشنا می شوید. «لینکولن» فیلم دیگری است که برگی از تاریخ پر حادثه آمریکا را ورق می زند و نام آن به تازگی در لیست فیلم های منتخب بسیاری از منتقدین سینما در دنیا اعلام شده است. «درخت زندگی» با تصویرهای با شکوه آن سفری به زندگی و مرگ است.

با تماشای انیمیشن کمدی «تهران ۱۵۰۰» می توانید لحظاتی را در تهران مجازی آینده سپری کنید. فیلم های «بوسیدن روی ماه»، «حوض نقاشی» و« قفس طلایی»، شما را به حال و هوای ساده دوستی، انتظار و عشق می برند.

هانا آرنتHannah Arendt

کارگردان: مارگارت فون تروتا، فیلمنامه نویس: پم کتز، مارگارت فون تروتا، بازیگران: باربارا سوکوآ (هانا آرنت)، اکسل میلبرگ (هنریش بلوشر)، کلاوس پل (مارتین هایدگر)، درام، ۱۱۳ دقیقه، آلمان- فرانسه، ۲۰۱۲٫

پوستر فیلم هانا آرنت

پوستر فیلم هانا آرنت

خلاصه: فیلم، برشی از زندگی «هانا آرنت» فیلسوف بزرگ عرصه سیاست و استاد دانشگاه شیکاگو را به تصویر می کشد.
اگرچه فیلم «هانا آرنت» زندگی نامه ای درباره فیلسوف بزرگ آلمانی است، اما سراسر زندگی آرنت را به تصویر نمی کشد.

کارگردان هوشمندانه، بخش هایی از زندگی پر ماجرای آرنت را انتخاب کرده، که نقشی کلیدی در شکل گیری این شخصیت فرهنگی سیاسی داشته اند. همانند بخش¬هایی مثل شروع به نوشتن گزارش برای روزنامه «نیویورکر» که بعدها مبنایی برای نوشتن کتاب «ابتذال شرارت» توسط او شد تا عشق شدید و ناکام او به استادش «مارتین هایدگر» که بعدها او را در نقطه ای کاملا مقابل فلسفه هایدگر قرار داد.

فیلم با نمایی از ربوده شدن «آیشمن» (افسر نازی) توسط «موساد» آغاز می شود. دو چراغ روشن ماشین در زمینه تاریکی به دوربین نزدیک می شوند و پس از چند فریاد، تصویر تاریک قطع می شود به تصویر زنی که در اتاقی نیمه روشن، در حال سیگار کشیدنی متفکرانه است. نمای ابتدایی فیلم پیش از هر معرفی و توضیحی به قدر کافی حس کنجکاوی مخاطب را بر می انگیزد و پتانسیل کافی برای همراه کردن مخاطب با فیلم را دارد.

بازی نور و سایه و دود سرگردان، نمایش حرکات آرام ایستادن، راه رفتن و سیگار کشیدن هانا در اتاقی خالی، معرف کاملی از وجه اصلی و عادت¬های زندگی او در همان آغاز فیلم است.

موتیف ثابتی که در سراسر فیلم به عنوان جزیی از شخصیت متفکر هانا آرنت، تکرار می شود. بازی نور و سایه در قاب تصویر تا انتهای فیلم نقش مهمی در فضاسازی، شخصیت¬پردازی و تصویر کردن حال و هوای پر از ترس و دلهره دوران نازی¬ها ایفا می کند. می توان گفت هانا آرنت یکی از درخشان ترین فیلم¬هایی است که با محوریت بیوگرافی یک شخصیت، ساخته شده است.

درخت زندگی The Tree of Life

کارگردان و نویسنده: ترنس مالیک، بازیگران: برد پیت (آقای اوبراین)، شون پن (جک)، جسیکا چستن (خانم اوبراین)، درام تخیلی، ۱۳۹ دقیقه، آمریکا، ۲۰۱۱

نمایی از فیلم درخت زندگی

نمایی از فیلم درخت زندگی

خلاصه: فیلم، داستان خانواده ای در سال ۱۹۵۶ در ویکو تگزاس است. زندگی آن ها با مرگ یکی از فرزندان، دچار آشفتگی های بسیاری می شود.

«ترنس مالیک» با فیلم «خط قرمز باریک» در سال ۱۹۹۸ نشان داد که سینمای جهان با فیلم سازی متفاوت روبرو است، فیلمی درخشان که همان زمان نامزد جایزه در چند بخش از جوایز آکادمی اسکار شد.

اوج این تفاوت زمانی به اثبات رسید که مالیک فیلم «درخت زندگی» را ساخت؛ درامی تخیلی، که با همان اولین نمایش، طرفداران و مخالفان بسیاری پیدا کرد. هر چند فیلم ابتدا از بخش مسابقه فستیوال کن بیرون گذاشته شده بود، اما نظر هیئت داوران به سرعت تغییر کرد و در نهایت ترنس مالیک توانست برنده جایزه نخل طلایی شود.

درام درخت زندگی را شاید بتوان متفاوت ترین فیلم سینمای مستقل آمریکا تا امروز دانست؛ فیلمی که روایت آن، تنها حضوری فرعی دارد. روایت فیلم بیشتر شبیه قطعه های پراکنده از جریان سیال ذهن است و زمان و مکان ندارد.

فضای فیلم با طرح مسایل فلسفی بنیادین زندگی و مرگ، بین شاعرانگی و توهم سرگردان است و در این انبوه سرگردانی شکوه و هارمونی تصویرها، نمایانگر سینمایی خالص و متکی بر تصویر است. بخش زیادی از تصویرهای فیلم، آمیزه
ای زیبا از تصویرهای سه بعدی و تصویرهای طبیعت است.

مالیک، روایت مختصر زندگی این خانواده و مرگ پسر را بهانه ای می کند تا به کنکاشی فلسفی درباره فلسفه هستی و وجود بپردازد؛ کنکاشی که به زیباترین شکل، با تصویرهای فیلم بیان می شود. کارگردان، تاثیر این مرگ ناگهانی و شدت تاثر هر یک از اعضای خانواده را به شیوه ای خاص نشان می دهد، مادر با روحیه لطیف و شکننده اش، با خواندن شعرهایی درقاب تصویرهای شاعرانه معرفی می شود، پسر دیگر که مدام در رفت و آمد بین دنیای ذهنی او واقعیت هستیم و… فیلم به زمانی ایستا تعلق ندارد. تکه های روایت فیلم مدام به شکل سیالی در زمان در حرکت هستند و از گذشته به آینده و آینده به گذشته می روند.

شاید بتوان گفت درخت زندگی، نمونه با شکوهی برای نشان دادن قدرت تصویر و سینما در تصویر کردن خیال و رویا است.

Lincoln لینکولن

کارگردان: استیون اسپیبلرگ، فیلمنامه نویس: دوریس کرنز گودوین، تونی کاشنر، بازیگران: دانیل دی لوییس (آبراهام لینکولن)، سالی فیلد (مری تاد لینکولن)، ژوزف کوردون لویت (رابرت لینکلن)، درام تاریخی وبیوگرافی، ۱۵۰ دقیقه، آمریکا، ۲۰۱۲

خلاصه: آمریکا درگیر جنگ های داخلی است و کشتار و خونریزی به اوج رسیده، در این میان «آبراهام لینکلن» رییس جمهور، درگیر آرام کردن و توقف جنگ داخلی است. او قانونی را به تصویب می رساند که برای اولین بار در آمریکا برده داری را غیر قانونی اعلام می کند و بر اساس آن سفید پوست ها مجبور می شوند، دست از کشتن و آزار سیاه پوستان بردارند.

شاید بتوان گفت، تاریخ سینمای آمریکا به کسی مثل «اسپیلبرگ» نیاز داشت، تا بتواند روایتی خوش ساخت و تاثیرگذار از رییس جمهور محبوب آمریکایی ها، «آبراهام لینکلن» بسازد. فیلم بر مبنای کتاب پرفروش «گروه رقبا، نبوغ سیاسی آبراهام لینکلن» نوشته «دوریس کرنز گودوین» مورخ و برنده جایزه پولیتزر ساخته شده است و به اواخر دوران ریاست جمهوری آبراهام لینکلن می پردازد.

می توان گفت لینکلن بهترین فیلمی است که در تاریخ آمریکا درباره یکی از چند رییس جمهور محبوب آمریکایی ساخته شده است. فیلم لینکلن تقریبا به طور کامل به متن کتاب و تاریخ وفادار است و تنها گاهی در شخصیت پردازی ها مختصر تغییراتی وجود دارد. همین طور صحنه پایانی فیلم یعنی مرگ لینکلن، برای دستیابی به تصویری با شکوه و تاثیرگذار درفیلم، اندکی طولانی تر از آن چه در تاریخ ثبت شده به تصویر کشیده شده است.

«دانیل دی لوییس» در نقش آبراهام لینکلن به خوبی توانسته وقار، طمانینه و شخصیت قدرتمند و تاریخی لینکلن را نشان دهد. بخش عمده ای از فیلم درباره حل و فصل اختلافات و جنگ های داخلی در آمریکا است، اما تنها درچند دقیقه ابتدایی شاهد درگیری های واقعی و میدان نبرد سیاه پوستان و سفیدپوستان هستیم، پس از آن باقی فیلم، کاملا متکی بر گفتگوهای بازیگران است. هدایت این گفتگوها و شکل دادن به کاراکترها در بستر این نزاع های کلامی، که رل اصلی را در شکل گیری همه وقایع کتاب به عهده دارند، کار راحتی نیست.

اسپیلبرگ توانسته به خوبی با پرهیز از صحنه های جنگ و خونریزی، وقایع مربوط به زندگی لینکلن را به نمایش بگذارد.

تهران ۱۵۰۰

کارگردان: بهرام عظیمی، فیلمنامه نویس: امیرمسعود علمداری، بازیگران: مهران مدیری (اکبر آقا)، هدیه تهرانی (نازی)، بهرام رادان (جواد)، محمدرضا شریفی نیا (عنایت)، کمدی، ۹۰ دقیقه، ایران، ۲۰۱۲٫

تهران 1500

تهران ۱۵۰۰

خلاصه: داستان فیلم در تهران سال ۱۵۰۰ شمسی یا ۱۲۲۱ میلادی می گذرد. زمانی که ربات ها در کنار انسان ها زندگی می کنند. «اکبرآقا» مرد ثروتمندی است که تصمیم دارد در ۱۶۰ سالگی بمیرد و پیش از مرگش از نوه اش «نازی» می خواهد تا سوابق هنری او را در گذشته پیدا کند.

سال ها است که کمپانی های بزرگ مثل «پیکسار»، «دیزنی» و… تنها برای کودکان فیلم انیمیشن نمی سازند و انیمیشن های باشکوه و دیدنی این کمپانی ها مخاطبان سنی در محدوده های سنی مختلفی را به خود جذب کرده است.

انیمیشن «تهران ۱۵۰۰»، اولین فیلم سینمایی است که با تکنیک انیمیشن سه بعدی در ایران ساخته شده است.
این فیلم تهران سال ۱۵۰۰ را به تصویر می کشد که هنوز هم، آمیزه ای از تکنولوژی مدرن و آدم های سنتی است. «نازی» که در ماه تحصیل می کند به دیدار پدربزرگش آمده و برخورد او با خواستگارهای مختلف، فضای طنز آمیزی را می سازد که پر از تضادهای سنتی و مدرن است.

فیلم سرشار از گوشه و کنایه های طنزآمیز است، مثل گوشه و کنایه به حضور نیروی انتظامی در سال ۱۵۰۰ در تله اسکرین بزرگی که همیشه و همه جا سر بزنگاه مراقب دختر و پسرها است که خطا نکنند ( ایده جالب و کمدی تله اسکرین، شبیه تله اسکرین های رمان ۱۹۸۴ از کار درآمده است).

نمایش پرواز معتادان در سال ۱۵۰۰، حضور ربات ها و آمیخته شدن آن ها با زندگی روزمره مردم و… در عین حال انیمیشن ۱۵۰۰ پر از اشارات مختلف به فرهنگ قدیمی، موسیقی و تئاتر سنتی ایران است.

نکته جذاب فیلم، طراحی فیگور و حرکت شخصیت ها از روی بازیگران سینما و حرف زدن آن ها به جای کاراکترهایشان است. در این طراحی، که به شیوه مخصوص سه بعدی انجام شده، پرسوناژها تا حد زیادی آواتارهایی هستند که از روی این بازیگران شبیه سازی شده اند.

انیمیشن تهران ۱۵۰۰ می تواند مقدمه خوبی برای ورود سینمای ایران به دنیای جذاب انیمیشن¬های سه بعدی، در جهان باشد.

حوض نقاشی

کارگردان: مازیار میری، فیلمنامه نویس: حامد محمدی، بازیگران: نگار جواهریان (مریم)، شهاب حسینی (رضا)، سپهراد فرزامی (سهیل)، درام، ۹۰ دقیقه، ایران، ۲۰۱۲٫

نمایی از فیلم حوض نقاشی

نمایی از فیلم حوض نقاشی

خلاصه: مریم و رضا، هر دو دچار معلولیت جسمی و حرکتی هستند و با آدم های عادی فرق می کنند. به رغم این معلولیت، آن ها خانواده کوچکی تشکیل می دهند و فرزند پسری دارند که نه تنها معلول نیست، بلکه باهوش است. تضاد موقعیت آن ها با فرزندشان و ناتوانی آن ها در برخی شرایط موجب می شود زندگی آرام آن ها با چالش های جدیدی روبرو شود.
ساختن فیلم درباره معلولین ذهنی و جسمی، همیشه دغدغه کارگردان های مختلف بوده است و همین طور اغلب بازیگران، بازی در چنین نقش هایی را نشانه قدرت بازیگری در نقشی کاملا متفاوت می-دانند. در فیلم «حوض نقاشی»، «شهاب حسینی» یکی از بازیگران نام آشنای سینمای ایران با فاصله گرفتن از نقش های خود در فیلم های دیگر با سادگی و معصومیت توانسته، نقش معلول جسمی و تا حدی ذهنی را ایفا کند که به عنوان پدر، عهده دار بزرگ کردن فرزندی سالم است. آنچه فیلم را از سایر فیلم-های دیگر با مضمونی مشابه جدا می کند، نوع نگاه کارگردان و نحوه روایت داستان است، کارگردان در ساختن فیلم حوض نقاشی و در نشان دادن زندگی این زوج معلول از هر نوع اغراقی پرهیز می کند و هرگز قصد ندارد دلسوزی تماشاگر را برانگیزد، تا جایی که حتی زندگی ساده و شیرین آن ها در لحظاتی حتی، غبطه برانگیز است.

می توان گفت حوض نقاشی، یکی از معدود فیلم هایی است که بدون تمرکز بر احساساتی کردن تماشاگر، تنها روایت ساده ای از زندگی همراه معلولیت را به نمایش می گذارد و در این روایت موفق است تا آن-جا که حتی، زندگی ناظم مدرسه به عنوان فردی معمولی و غیر معلول به نظر بسیار پیچیده تر و تلخ تر از زندگی زن و مرد معلول است.

مازیار میری در بازی گرفتن از بازیگر کودک فیلم هم موفق بوده است. از آن جایی که بخش زیادی از اوج و فرود روایت به حضور این بازیگر مربوط است، نقش کارگردان در هدایت او بسیار موثر است. نماهای حساب شده، کات های به جا و طولانی نکردن بی دلیل روایت، همه و همه باعث شده اند که حوض نقاشی فیلمی متفاوت در این ژانر محسوب شود.

بوسیدن روی ماه

کارگردان و نویسنده: همایون اسعدیان، بازیگران: شیرین یزدان پور (احترام السادات)، رابعه مدنی (فروغ)، شیدا خلیق (نگار)، درام، ۹۰دقیقه، ایران، ۲۰۱۲٫

نمایی از فیلم بوسیدن روی ماه

نمایی از فیلم بوسیدن روی ماه

خلاصه: «احترام السادات» و «فروغ» سال ها پس از پایان جنگ (بیش از بیست سال)، هنوز منتظر برگشتن پسرهایشان از جنگ هستند. در جستجوها، ردی از پسر احترام السادات پیدا می شود، اما از پسر فروغ خبری نیست. این در حالی است که فروغ بی این که خودش بداند، فرصت زیادی برای زندگی ندارد.

روایت «بوسیدن روی ماه» در بطن خانواده ای سنتی و مذهبی می گذرد، خانواده ای که به رغم مذهبی بودن، متعصب نیستند. پسرهای به جنگ رفته، به روایت فیلم زمانی هر دو عاشق دختری بودند و موزیک های «داریوش» و «فرهاد» گوش می داده اند و دختر خانواده، نگار هم مثل جوانان هم سن و سال خود مدام درحال خندیدن و گفت و گوی تلفنی با دوست پسرش است.

فیلم، روایتی صمیمی از انتظار است؛ انتظاری که با تمام زندگی آمیخته شده و زندگی دو زن را می سازد. فیلم بوسیدن روی ماه، بی اینکه مستقیما وارد فضای جنگ شود، رنج انتظاری را به تصویر می کشد که هر یک از دو زن برای آمدن فرزند خود تحمل می کنند.

کارگردان در به تصویر کشیدن این رنج، هرگز راه به اغراق نمی برد و حتی از نمایش مستقیم رنج این دو زن پرهیز می کند و تنها بسنده می کند به نماهای بی کلام از چهره احترام یا فروغ. این ویژگی ها، سبب شده فیلم از سایر فیلم هایی که به جنگ و موضوعات مربوط به آن می پردازند متمایز شود.

بوسیدن روی ماه پیش از پرداختن به موضوع جنگ یا مرگ، در جستجوی زندگی است، زندگی ساده و آرام و به دور از هیاهوی خانواده ای ایرانی که پس از گذشت سال ها از پایان جنگ، هنوز از عوارض به جا مانده از آن رنج می کشند.

http://www.youtube.com/watch?v=Iv75MePaoC0

قفس طلاییThe golden Cage

کارگردان: دیه گو کوئه مادا دیاز، فیلمنامه نویس: لوسیا کری راس، گیبران پورتلا، بازیگران: براندو لوپز (ژوان)، رودولفو دومینگز (شاک)، کارن مارتینز (سارا)، درام، ۱۰۲ دقیقه، مکزیک، ۲۰۱۳

نمایی از فیلم قفس طلایی

نمایی از فیلم قفس طلایی

خلاصه: سه نوجوان اهل گوتمالا، یک دختر و دو پسر برای پیدا کردن فرصت کار و زندگی بهتر تصمیم می گیرند به آمریکا مهاجرت کنند. در طی این مسیر با خطرات زیادی مواجه شده و اسیر قاپاقچیان آدم می شوند. در این میان «سارا» که نمی تواند خود رانجات دهد، سرنوشت نا معلومی پیدا می کند.

هر چند فیلم «قفس طلایی» فیلمی مکزیکی است، اما حال هوای فیلم از همان پلان ابتدایی برای مخاطب ایرانی آشنا است. شخصیت پردازی سه نوجوان فیلم و تصویر روابط احساسی، در حین جنگ و گریز با قاچاقچیان شکل می گیرد، فیلم قدرتمند و تاثیر گذاری می سازد که بسیار شبیه فیلم های آشنای «عباس کیارستمی» و «مجید مجیدی» در سینمای ایران است.

«سارا» برای مهاجرت، پیدا کردن کار و در امان ماندن در این مسیر خطرناک، وانمود می کند پسر است. همین تمهید پنهان کردن جنسیت و بعد به تدریج، کشف اتفاقی آن توسط پسرها و علاقه ای که نسبت به او پیدا می کنند به شدت یادآور تم مرکزی فیلم «باران» اثر «مجید مجیدی» است، با این تفاوت که در فیلم باران دخترکی افغانی صرفا برای در امان ماندن از نگاه مردها و پیدا کردن کار وانمود می کرد پسر است، اما در فیلم قفس طلایی، موضوع اصلی مهاجرت به سرزمین آرزوها است.

جدالی که بین این سه نوجوان و قاچاقچی ها در گواتمالا جریان دارد، بر سر مرگ و زندگی است. در جریان این سفر خطرناک روابط عاطفی نوجوان ها در لا به لای زد و خورد ها بسیار لطیف و هوشمندانه تصویر شده، پسرها که ابتدا از هم متنفرند با گرفتار شدن سارا، هر دو به کمک او می شتابند، اما با از دست رفتن سارا در این قائله، سرانجام باقی مسیر را با هم همسفر می شوند.

قفس طلایی با فرم فیلمبرداری، قاب بندی ها و حرکت دوربین در کادر، یادآور سینمای درخشان و پر تحرک سال های اخیر مکزیک است و این فرم ساختاری کمک می کند تا فیلم، باورپذیر و گاهی شبه مستند باشد.