پادشاه عربستان به هنگام استقبال از اوباما در ماه مارس گذشته هنگامی که ولیعهد بود (آ.ف.ب)

پادشاه عربستان به هنگام استقبال از اوباما در ماه مارس گذشته هنگامی که ولیعهد بود (آ.ف.ب)

سفر چهار ساعته روز گذشته باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا به عربستان سعودی، دو پیام دیپلماتیک بسیار با اهمیت داشت که قابل چشم پوشی نبودند. پیام اول آمریکایی است، وقتی اوباما تعمداً خواست که هیئتی بلند پایه متشکل از حکومت و دو حزب جمهوری خواه و دموکراتیک، که وزیر خارجه کنونی و دو وزیر خارجه سابق و سناتور جمهوری خواه جان مک کین عضو مجلس سنا و ژنرال لوید اوستن مدیر سازمان سیا و فرمانده فرماندهی مرکزی ایالات متحده را در بر گرفت، او را دی این سفر همراهی کنند. اما پیام دیپلماتیک متقابل را ریاض فرستاد، آنهم با استقبال سطح بالایی که توسط عربستان از هیئت آمریکایی به عمل آمد. ملک سلمان بن عبدالعزیز، پادشاه این کشور در رأس استقبال کنندگان قرار داشت و شاهزاده مقرن بن عبد العزیز ولیعهد، و شاهزاده محمد بن نایف جانشین ولیعهد به همراه جمع کثیری از وزرا و مقامات عالی رتبه نیز به همراه پادشاه، به استقبال از هیئت آمریکایی رفتند. دو طرف کاملاً و روشن این پیام را دادند که: هم پیمانی استراتژیک باید ادامه داشته باشد و تقویت شود، هر چه قدر هم که حجم اختلاف و تفاوت زیاد باشد.

سعودی ها اهمیت نقش آمریکا را می دانند و می دانند که به هیچ عنوان نمی توان از این نقش چشم پوشی کرد. واشنگتن نیز می داند که از ریاض بهتر کسی را به عنوان هم پیمان استراتژیک نخواهد یافت، چرا که برای هفتاد سال او را تجربه کرده و محور ثبات سیاسی، اقتصادی و امنی بوده است.. هم پیمانی منطقی که آن را وارد جنگ نمی کند، و یا گرفتار توطئه سیاسی نمی کند، یا آن را با سیاست های نا مطلوب شرمسار نمی کند. حتی هنگامی که بین دو متحد اختلاف نظر پیش آمد، از اقبال خوش این تفاوت نظر درباره پرونده هایی به وجود آمد که ارتباطی با روابط مستقیم بین آن دو نداشت، بلکه درباره پرونده های منطقه ای دیگری بود، مانند دخالت های ایران در منطقه و پروژه هسته ای آن، بحران سوریه، جنگ بر علیه تروریسم، و تلاش واشنگتن برای همکاری با گروه های اسلام سیاسی، مانند آنچه در بحرین و مصر اتفاق افتاد.

نقاط مشترک در روابط عربستان و آمریکا بسیار بیشتر از نقاط اختلاف است. آین امر متحد آمریکایی را وادار می کند که سیاست های خود را بر پایه ثابتهای سیاست عربستان بنا کند، آنهم بدون درک انگیزه هایی که بر آن استوار است و نمی تواند از آنها صرف نظر کند، اضافه بر آن، تأخیر واشنگتن در فهم شاخص هایی است که تنها کسانی که به آن نزدیک هستند آن را درک می کنند نه کسانی که هزاران مایل از تحولات و شرایط آن فاصله دارند. مانند گسترش عملیات «داعش» و دیگر دوستان آن از گروههای تروریستی در عراق و سوریه است. بیش از سه سال است که ریاض از اوضاع سوریه می گوید و هشدار می دهد، گسترش و توسعه این گروههای مسلح را هشدار می دهد، و این که راه حل در تقویت معارضان معتدل سوری است نه در تضعیف آنان. نتیجه اینکه واشنگتن در آن زمان این هشدارها را جدی نگرفت، و هنگامی که تروریسم گسترش یافت و نیمی از سوریه و عراق را تحت کنترل خود در آورد، واشنگتن یکباره از خواب بیدار شد و به خاطر آورد که باید از طریق ائتلاف بین المللی، و با مسلح کردن معارضان سوری و آموزش آنان با تروریسم بجنگد. و اگر در آن زمان به نصیحت های عربستان گوش فرا می داد، اوضاع اینگونه نمی شد که امروزه بر آن است.

حتی بزرگترین و بهترین روابط هم دچار بحران و تنش می شوند، و این امری طبیعی بوده و تعجب آور نیست. آنچه این جا مهم است این است که چگونه بر این بحران ها غلبه کرده بدون اینکه هیچ آسیبی به کسی برسد. می توان گفت که در طول روابط بین دو کشور دو بحران خطرناک به وجود آمد و دو کشور موفق شدند با شجاعت آنها را پشت سر بگذارند. یکی از آنها بحران تحریم نفتی در سال های ۱۹۷۳ و ۱۹۷۴ بود و دیگری بحران حوادث یازدهم سبتامبر بود. و هر دو کشور توانستند این بحران ها را پشت سر بگذارند بطوری که بهتر از قبل، باعث استحکام روابط بین آنها شد. حقیقت این است که هر چقدر یکی از اطراف با طرف دیگر دچار اختلاف شود، اما او می داند که شریکی بهتر از آن ندارد.

در طی هفتاد سال از عمر اتحاد بین عربستان و آمریکا، روابط بین دو کشور با کندی پیش می رفت ولی به نحو بهتر پیشرفت می کرد، با سختی ها روبه رو می شود و بر آنها پیروز می شود. واشنگتن به خوبی از اهمیت منطقه ای ریاض آگاهی دارد، و می داند که نمی تواند از آن چشم پوشی کند، و از اصولی که این روابط بر آن استوار است و نمی توان در آنها خللی ایجاد کرد نیز کاملاً آگاه است. و آن اصل این است: متحد بودن به معنای دنباله رو بودن نیست.