امکانات محدود و عمر کوتاه، باید دست به انتخاب زد

هاشم صالح

دوست دارم کدام کتاب‌ها را در ابتدای این سال بخوانم؟ این سئوالی است که اخیراً از خودم پرسیدم. از آنجا که در کتابفروشی‌ها و کتابخانه‌های فرانسوی و فرانکفولی هر هفته اگر نگویم صدها، ده‌ها کتاب می‌ریزد، باید دست به انتخاب زد. نیچه جمله‌ای دارد با این مضمون: «چیزهای زیادی هستند که نمی‌خواهم بدانم چون حکمت حتی بر معرفت هم حدی می‌گذارد». جمله‌ای است رسا که همزمان چندین معنا می‌دهد. اول اینکه متفکر حتی اگر همانند نیچه بزرگ باشد، نمی‌تواند همه چیز را بخواند یا از همه چیز سردربیاورد. چه بسا ممکن است مغزش تا به حد انفجار پر شود. در نتیجه حکمت و خرد اقتضا می‌کنند، حتی بر فهم و اندیشه و معرفت حدی بگذاریم. البته جمله چنین معنایی هم می‌دهد: پیش از آنکه غرق در کار مطالعه بشوم باید اولا تعیین کنم چه کتاب‌هایی ارزش خواندن دارند و کدام یک ندارند؟ پس از آن خرد حکم می‌کند اول همه کتاب‌هایی را که حتی ارزش ندارند پنج دقیقه هم وقت پایشان بگذارم را حذف بکنم. به این دلیل که توان‌ها محدود و عمر کوتاه. در نتیجه اگر خودم را سرگرم خواندن کتاب‌های بی‌ارزش ساختم، کدام وقت می‌ماند تا آن را صرف مطالعه کتاب‌های اساسی کنم؟ این یعنی در معرفت اولویت‌هایی وجود دارد، چیزهایی هستند که باید بشناسیم و چیزهایی که می‌توان ازآنها بی‌نیاز شد. گفته می‌شود حتی در زمان هگل، متفکر می‌توانست برهمه علوم دوره‌اش اشراف داشته باشد. اما پس از آن معرفت سترون شد و به شکلی حیرت‌انگیز شاخه شاخه، در حدی که محال است اندیشمندی هرکس هم می‌خواهد باشد بتواند برهمه جوانب معرفت احاطه داشته باشد. پس باید دست به انتخاب زد و تخصصی بود. به همین مناسبت و برای اهمیت مطالعه و لذت بردن از آن اجازه بدهید داستان جالبی را برایت نقل کنم. شنیده‌ام متفکر نامی مغربی محمد عابد الجابری وقتی احساس کرد اجل او نزدیک شده، این جمله اثرگذار و فوق‌العاده را گفته بود: آه اگر عمر کمی مهلتم می‌داد عطشم به معرفت را فرومی‌نشاندم. کتاب‌های زیادی مانده که آرزو می‌کنم آنها را مطالعه کنم اما مرگ مهلت نمی‌دهد. این زیباترین آرزویی است که فیلسوفی پیش از مرگ می‌تواند به زبان بیاورد. بازرگان در آرزوی قراردادهای جدید و کسب میلیون‌هایی دیگر پیش از مرگ است، اما مرد اندیشه آرزویی ندارد جز کتابفروشی‌ها و کتابخانه‌ها و حسرت نمی‌خورد مگر برکتاب‌هایی که به اندازه کافی فرصت نمی‌یابد آنها را ببیند و بداند در آنها چیست. در آخر راست گفت آنکه گفت: دو گرسنه سیر نمی‌شوند، جوینده دانش و جوینده مال.
برگردم به سئوال ابتدایی؛ دوست دارم چه کتاب‌هایی را در سال ۲۰۱۹ بخوانم؟ جواب این است: اول کتاب فیلسوف فرانسوی لاک وری: «قاموس عاشق فلسفه». کتابی بزرگ با حدود هزار و ششصد صفحه. همه مختص به فلسفه و فلاسفه قدیم و جدید.
کتاب دوم مانند کتاب اول دایره المعارفی است؛ «قاموس نیچه». بزرگ‌ترین قاموس دربارهٔ نیچه و نظریات و فلسفه اساسی اوست. کتابی با بیش از هزار صفحه. در تهیه آن حدود سی تن از متخصصان فلسفه به ویژه فلسفه نیچه شرکت داشته‌اند.
کتاب سوم، نوشته اندیشمند مشهور ژان کلود گیبو است با عنوان «ایمانی که می‌ماند». عنوان کتاب از همان اول جذبم کرد. این کتاب بسیار از دنیای فیلسوفان فرانسوی دور است که اغلب ملحدند یا لا ادری. دین برای آنها موضوعی مربوط به زمان گذشته‌است. از این نویسنده کتاب دیگری پیش از این منتشر شده بود با عنوان «چرا دوباره مسیحی شدم». وقتی به ناشران پاریسی داده بود همه دست رد برسینه‌اش زده بودند؛ که زمان این کتاب‌ها گذشته‌است. او فیلسوف مهمی است و کتاب‌های مشهوری دارد که کتابفروشی‌ها را پرکرده است از جمله کتاب «خیانت روشنگری». این کتاب برنده جایزه ژان ژاک روسو شده بود. در حقیقت او به دین به شکل بنیادگرایانه و تاریکی قرون وسطایی برنمی‌گردد بلکه در هیئت روشنگرانه و اخلاقی و معنوی متعالی. خواندن این کتاب به تو نشان می‌دهد فرق دین نزد ما و آنها را. کاملاً متفاوت و معکوس. تندروی قرون وسطایی تاریک در برابر تندروی مادی الحادی. ما جرأت نقد دین یا مردان دین را نداریم، اما آنها تمام وقت مردان دین را زیر ضربات نقد می‌گیرند. آنها در نقد دین و دور شدن از آن اغراق کردند وما در چنگ زدن دگماتیسمی و منجمد به آن. نویسنده نکته مهمی را نقل می‌کند. روزی استاد بزرگ فلسفه مسیحی رنه ژرار به او گفته بود: به تو سفارش می‌کنم نیچه را بخوان. تعجب می‌کند چون نیچه بزرگ‌ترین دشمن دین است با آن ایده مرگ خدا و پایان یافتن مسیحیت. ژرار درپاسخ به این شگفت‌زدگی توضیح می‌دهد؛ یک نقطه ما و نیچه را با هم جمع می‌کند هرچند به شکل معکوس. او انجیل را بسیار جدی می‌گیرد تا آخرین حد ممکن. اما او انجیل را «فاجعه» می‌بیند و ما آن را بزرگ‌ترین حادثه می‌دانیم که تاریخ را به دو بخش تقسیم کرد: قبل و بعد از آن. ما آن را بشارت می‌دانیم.
ما نیز قرآن را به حادثه‌ای بزرگ توصیف می‌کنیم که تاریخ بلکه بشریت را به دو بخش تقسیم کرد: ماقبل و مابعد آن.