آیت الله محقق داماد - عکس از خبرگزاری فارس

آیت الله محقق داماد – عکس از خبرگزاری فارس

آیت الله دکتر سید مصطفی محقق داماد هم اینک در آستانه هفتاد سالگی است. او که فرزند سید محمد محقق داماد و نوهٔ دختری حاج شیخ عبدالکریم حایری یزدی بنیان‌گذار حوزهٔ علمیهٔ قم است به عنوان چهره¬ای شناخته شده در عرصه دین، حقوق و فلسفه شناخته می شود. وی هم اکنون استاد دانشکدهٔ حقوق دانشگاه شهید بهشتی و رئیس گروه مطالعات اسلامی فرهنگستان علوم ایران است. آیت الله محقق داماد علوم دینی را نزد استادان بزرگ حوزهٔ علمیهٔ قم فرا گرفت و علاوه بر آن در دانشگاه تهران به تحصیل حقوق و فلسفهٔ اسلامی پرداخت و به اخذ درجهٔ فوق لیسانس در هر دو رشته نائل گردید.

او در حوزه موفق شد در سال ۱۳۴۸، از علما و مراجع وقت، درجه «اجتهاد» را کسب کند. عمده دوره علوم عقلی و حکمت اسلامی را نزدعلامه طباطبائی، استاد مرتضی مطهری و فقه و اصول تحلیلی را نزد آیات عظام، آملی لاریجانی و آیت الله گلپایگانی و دایی‌اش مرتضی حائری یزدی آموخت. وی مطالعه و تحصیل در رشتهٔ حقوق را پی‌گرفت سپس برای اخذ درجه دکترا در سال ۱۹۸۸، در بخش حقوق بین‌الملل به دانشگاه فرانسوی زبان لوون جدید بلژیک وارد شد و در سال ۱۹۹۵ موفق به اخذ درجه علمی Ph.d درحقوق بین الملل شد.

از جمله آثار وی می¬توان به “دورهٔ اصول فقه”؛ “قواعد”؛ “حقوق خانواده”؛ “تحلیل فقهی وصیت”؛ “تحلیل فقهی احتکار”؛ “مطالعات تطبیقی در فلسفه اسلامی”؛ “سیر فلسفه در جهان اسلام” و چند جلد به زبان عربی از جمله “الحقوق الانسانیه فی المجتمع المدنی”؛ “الاحتکار و التطفیف فی الفقه الاسلامی”؛ “فی آفاق الفلسفه و الدین” منتشر ساخته است. ایشان در طی سال¬های گذشته در ده¬ها کنفرانس بین المللی شرکت کرده و به زبان¬های انگلیسی و عربی سخنرانی ایراد کرده است. او در سال ۲۰۱۱ میلادی به دعوت پاپ وقت در کنفرانس سینود شرکت کرد و در زمینه رابطه مودت¬آمیز مسلمانان با مسیحیان سخن گفت.

***

پرسش: جناب آقای دکتر محقق داماد، اجازه دهید بحثمان را از حضور اندیشمندان در جامعه آغاز کنم. در چند سالی که با شما آشنا هستم درموارد متعددی دیدم که سعی کردید از یک سو به عنوان عالمی دینی و از سوی دیگر به عنوان استاد دانشگاه حضور جدی در جامعه علمی داشته باشید. به طور مثال وقتی که استفان هاوکینگ، فیزیکدان معروف بر نقش خدا در خلق کهکشان‌ها اظهار تردید کرد شما واکنش جدی نشان دادید و برای مناظره با او ابراز آمادگی کردید؛ یا این¬که در سال-های اخیر که بیشتر جوامع با مشکل محیط زیست مواجه هستند شما سعی کردید به بحث محیط زیست از منظر اخلاقی و دینی نگاهی جدی داشته باشید. یکی دیگر از دغدغه¬های شما بحث اخلاق هم هست. سئوال نخستم این است که شما چه تصوری از حضور عالم دینی در جامعه دارید و نقش او را چگونه می بینید؟

آیت الله محقق داماد: من فکر می¬کنم یک نظام فلسفی وقتی عنوان نظام برای آن صحیح است که در هر مقطعی از زمان چنانچه سئوالاتی مطرح شود بتوان آن سئوالات را به آن نظام عرضه کرد و پاسخ گرفت. اگر می¬گوییم کانت فیلسوف است و دارای نظام فلسفی است لذا اگرچه در سراسر آثارش نامی از حقوق بشر دیده نمی¬شود ولی با طرح اندیشه حقوق بشر و مسائل آن وعرضه نمودن به نظام فلسفی کانت چنان پاسخ گرفته¬اند که به طور کلی ریشه فلسفی حقوق بشر به فلسفه کانت منتسب شده است. بنابراین اگر ما معتقدیم که فلسفه و حکمت اسلامی برای خود یک نظام است و یا حکیمان اسلامی هرکدام نظامی دارند باید بتوان پاسخ مسائل مطروحه روز را از آن نظام دریافت کرد.

من فکر می¬کنم با توجه به اندیشه¬های حکمی و تعلیمات اسلامی ارائه پاسخ، کار ممتنعی نیست هر چند شاید به جهت لزوم امعان نظر کار دشواری است. این مطلب از ۲۵ سال قبل تاکنون یکی از دغدغه¬های اینجانب بوده وکارهایی انجام داده¬ام، امیدوارم مقبول اهل نظر قرار گیرد. اولین کار من مقاله¬ای بود که در کنفرانس آتن در ۲۵ سال قبل تحت عنوان طبیعت و محیط زیست در اسلام ارائه دادم که متن فارسی آن توسط سازمان محیط زیست درایران منتشر شد. از جمله کارهای من دوکتاب است، یکی اخلاق زیستی و دیگری الهیات محیط زیست. به عربی مقاله¬ای در کنفرانس بین¬المللی جده تحت عنوان «البیئه فی الاسلام» ارائه دادم و به زبان انگلیسی در کنفرانس ایتالیا ((Theology of Invironment ارائه دادم.

پرسش: از همین¬جا وارد بحث اخلاق می¬شوم که یکی از دل¬مشغولی¬های شماست. شما در باب اخلاق از منظرهای گوناگون تحقیق کرده¬اید. وقتی که صحبت از اخلاق می¬کنیم قطعاً مبانی و مصادیق خاصی را در نظر داریم و این مبانی به عنوان بازیگران اصلی صحنه اجتماع، سیاست، فرهنگ و هنر هر جامعه¬ای نقش ایفا می¬کنند. جامعه امروز ما که در شرایط خاص فرهنگی و تمدنی قرار دارد و به تعبیر برخی، ما در بحران¬های اخلاقی هم قرار داریم چگونه می¬تواند میان اخلاق دینی و اقتضائات امروزمان نسبتی را برقرار کند؟

پاسخ: در ابتدا من مقدمه¬ای را در پاسخ سؤال مهمی که طرح کردید، ارائه کنم. پیامبر اکرم (ص) شخصیتی است که در قرآن چند تا عنوان به ایشان داده شده که این عنوان¬ها به همین نکته¬ای باز می¬گردد که می¬خواهم بگویم. یکی کلمه “اسوه” است. خداوند می¬فرماید که مسلمانان، پیامبر برای شما الگوست. به نحوی گزاره خبری ایشان الگوی بسیار حسنه¬ای برای مردم است. کلمه دیگر “شاهد” است.

شاهد به معنای الگو و سرمشق است. کسانی که نهضتی را انجام می¬دهند و مردم را دعوت به پیروی می¬کنند چند راه برای هدایت مردم ارائه می¬کنند. یک راه این است که مرامنامه¬شان و مانیفست¬شان را ارائه می¬کنند. همانند قرآن که کلام خدا به صورت وحی توسط نبی به مردم ارائه شد. این متن قابل تفسیر است و قرائت¬های مختلفی را می-توان از آن ارائه کرد. اما در کنار آن چیز دیگری وجود دارد که رهبران موفق حرکت¬های اصلاحی را از طریق تجسم مانیفست¬شان ارائه می¬کنند افرادی که نمونه کامل عمل به آن کتاب و مانیفست هستند.

پرسش: منظور شما این است که مصداق عینی آن مرامنامه¬اند؟

پاسخ: بله دقیقاً همین است. مصداق عینی یعنی این¬که اگر کسی بخواهد به این دستورات عمل کند تا ببیند چگونه نتایجی به دست می¬آید. این شخص نمونه این نتایج است.

پرسش: شما با توجه به این نکات که اشاره کردید و به عبارتی بستر معرفتی بحث را گشودید. من می¬خواهم به نکته دیگری اشاره کنم و آن این است که از زمان پیامبر ۱۴ قرن می¬گذرد و در این زمان بشر تغییر کرده و با دانش¬ها و نظام¬های مختلف فکری رو¬به¬رو بوده و اکنون نیز ما با فسلفه¬های اخلاقی گوناگونی رو¬به¬رو هستیم. امروزه صحبت از اخلاق سیاسی می¬کنند و وجود شخصیت پیامبر(ص) نیز نمونه بارز اخلاق است. آیا این مسئله را ما می¬توانیم باز تولید کنیم و به یک نظام اخلاقی مبتنی بر اخلاق پیامبر برسیم؟

پاسخ: من معتقدم عظمت اخلاق پیامبر در اخلاق سیاسی ایشان است. اولا سیاست در این¬جا به معنای عام کلمه است. امروزه در دنیای سیاست عده¬ای می¬گویند آیا معیارهای فضیلت برای اخلاق فردی می¬تواند در مدیریت نقش داشته باشد؟ این¬که دروغ بد است، آیا امکان دارد که مدیر سیاسی یک جامعه دروغ نگوید؟ خدعه بد است، می¬تواند یک شخص مدیر جامعه باشد، اما خدعه نکند؟ عده¬ای گفته¬اند چون این عمل ممکن نیست بیایم اخلاق دیگری ارائه کنیم به نام اخلاق سیاسی. مدیر سیاسی خوب کسی نیست که دروغ نگوید بلکه کسی است که لازم باشد دروغ بگوید.

پرسش: آیا این تضاد نیست؟

پاسخ: نکته در اینجاست. می¬گویند دروغ برای فرد عادی بد است اما فرد سیاسی می¬تواند دروغ بگوید.!!

پرسش: اگر یک مدیر سیاسی با دروغش جامعه را به انحرف بکشاند تکلیف چیست؟

پاسخ: کسی که مدیر سیاسی باشد و دروغ بگوید بحران سیاسی در جامعه ایجاد می¬کند و کسی که دروغ را ترویج می¬کند موجب می¬شود که مردم هم اخلاق فردی¬شان را از دست بدهند. ما دو گونه اخلاق نداریم. همان¬طور که معنا ندارد کسی بگوید که بیماری یک فرد عادی در جامعه با بیماری کسی که زعامت جامعه¬ای را برعهده دارد، فرق می¬کند.

پرسش: برخی معتقدند که زمان پیامبر(ص) اقتضائات زمان خودش بوده و حتی مسئله اخلاق هم مربوط به آن فضا بوده ما باید این مسائل را تغییر دهیم. آیا چنین چیزی امکان¬پذیر هست؟

پاسخ: بنده معتقدم قواعد اخلاقی مانند قواعد ریاضی است. قواعد اخلاقی بایدها و نبایدهای حکمت عملی است. حکمت عملی مقتضای عقل بشری است. بشر از آن جهت که بشر است یکسری از قواعد اخلاقی را درک می¬کند و زمان در این مورد هیچ تأثیری ندارد. ما از نظر تاریخی اگر اثبات کردیم که پیامبر در طول زندگی¬اش حاضر نشد حتی یک بار بر خلاف اخلاق عمل کند و آن¬چه که امروزه سیاستمداران می¬گویند که دروغ مصلحت¬آمیز به از راست فتنه¬انگیز، بنابراین من معتقدم که پیامبر می¬خواسته اثبات کند که دروغ مصلحت¬آمیز به از راست نیست. دروغ هیچ¬وقت مورد تأیید نیست حتی در سیاست.

پرسش: اگر بحث را با بیان این دو گزاره که موضوع اخلاق از مهم‌ترین موضوعات جهان معاصر است و مردم مسلمان ما با فقه و شریعت اسلامی پیوند تنگاتنگ دارند شروع کنیم، شما به عنوان یک مجتهد و فردی که با مباحث اخلاقی آشنایی کاملی دارید، به این امر معتقد هستید که اخلاق و فقه با هم نسبتی دارند؟ یا اینکه این دو را دارای دو حوزه متمایز می‌دانید؟

پاسخ: در اصل ارتباط شریعت با اخلاق، تردیدی نیست. در شریعت اسلامی از نظر تاریخی کدهای اخلاقی به تدریج به کدهای حقوقی و قانونی تبدیل شده و آن¬چه نزد ما به عنوان فقه وجود دارد، ریشه‌های اول آن به آیاتی برمی‌گردد که محتوای آن مضامین اخلاقی است. سؤالی که من این¬جا مطرح می‌کنم این است که تعریف یک گزاره فقهی در برابر یک گزاره اخلاقی چیست؟ یعنی تعریف فقه و اخلاق به گونه¬ای‌ که از هم جدا باشند چیست؟ اگر من به عنوان یک گزاره امری و اخلاقی می‌گویم، دروغ نگویید یا دروغ بد است، این اخلاق است یا فقه؟

در علم حقوق معاصر به شکل دقیقی این دو را از هم جدا می‌کنند به این صورت که در مباحث مقدماتی علم حقوق بحث این است که فرق بین حقوق و اخلاق این است که اخلاق از ضمانت اجرایی برخوردار نیست و علم حقوق و گزاره قانونی ضمانت اجرا دارد. بلافاصله اگر از یک حقوقدان معاصر بپرسیم که گزاره «دروغ نگویید» یک گزاره اخلاقی است یا یک کد قانونی؟ جواب می‌دهد مادام که برای دروغ گفتن و کسی که دروغ می‌گوید، مجازاتی وجود نداشته باشد بیش از یک گزاره اخلاقی چیز دیگری نیست اما اگر برای کسی که دروغ بگوید قانون مجازات قائل شده و آن را جرم تلقی کند تبدیل به قانون می‌شود و از کد اخلاقی بیرون می‌آید.

پرسش: یعنی معیار شما ضمانت اجراست؟

پاسخ: بله ضمانت اجرا در برخی مواقع مجازات و در برخی مواقع بطلان است.

پرسش: با توجه به صحبت‌هایی که تاکنون مطرح شد شما این دو حوزه را با هم مرتبط می‌دانید؟

پاسخ: بله. برای تمییز این دو در حقوق معاصر، معیار را بر ضمانت اجرا قرار داده‌اند. هر چیزی که ضمانت اجرا نداشته باشد اخلاق محض است، اما اگر ضمانت اجرا داشت، دارای کد قانونی است.

پرسش: اگر در بحث اخلاق به دو شکل کلی به این موضوع نگاه کنیم و اخلاق سنتی را مجموعه عرف و عادات مردم و اخلاق مدرن را نگاه کردن به مباحث اخلاقی در کنار نگاه فلسفی در نظر بگیریم – به عنوان مثال در اخلاق مدرن مخالفت با عقاید پیشینیان یک امر پذیرفته شده است در حالی که در اخلاق سنتی باید با احترام از عقاید گذشتگان یاد ‌شود- آیا فقه هم همین نگاه دوگانه را به اخلاق دارد؟

پاسخ: در ادبیات اسلامی، اخلاق دو بخش دارد، اخلاقیاتی که نصوص شرعیه هستند و اخلاقیاتی که معیارهای عقلانی دارند، عرف هم یک معیار اخلاقی است. بحث لازم این است که کدامیک در حیطه قانون و کدامیک در حیطه اخلاق قرار می‌گیرد.

پرسش: شما بحث ضمانت اجرایی را مطرح کردید.

پاسخ: واقعیت این است که این تفاوت را در فقه و اخلاق نمی‌توان گذاشت. برای اینکه دستورات عبادی بخشی از فقه است که ضمانت اجرای دنیوی ندارد و کسی نمی‌تواند برای مباحث عبادی شخصی را به دادگاه بفرستد.

پرسش: البته برخی از این دستورات ضمانت اجرایی هم دارند مانند روزه‌خواری و…

پاسخ: روزه‌خواری غیر از عمل روزه گرفتن است، طهارت، نجاست و… همه آنها ضمانت اجرایی دنیوی ندارد. مگر اینکه شما ضمانت اجرا را اعم از دنیوی یا اخروی بگیرید و بگویید چه مجازات اخروی یا دنیوی. آن وقت می‌توان این بحث را مطرح کرد که اخلاقیات ضمانت اجرای اخروی هم ندارد، اما باز این تقسیم‌بندی هم جالب نیست چون بسیاری از امور اخلاقی وجود دارد که می‌دانیم غضب الهی را جلب می‌کند ولی در عین حال قانون نیست. مثلاً مردی که بدون دلیل همسرش را طلاق می‌دهد ابغض الاشیا مرتکب شده که به معنای زشت‌ترین کار است.

پرسش: این گزاره‌ای که شما ذکر کردید اخلاقی است یا فقهی؟

پاسخ: اخلاقی است.

پرسش: و ضمانت اجرایی هم ندارد؟

پاسخ: نه دنیوی و نه اخروی. در حالی که من معتقدم اخلاق یک نوع ضمانت اجرای خود را دارد و آن دوری از پروردگار و فاصله گرفتن از منبع حق است.

پرسش: یکی از موضوعاتی که در فرهنگ و تمدن اسلامی به آن بسیار اهمیت داده شده بحث طبیعت و محیط زیست آدمی است. چرا که این موضوع نه تنها با جان آدمی سر و کار دارد بلکه با فکر و اندیشه انسان نیز ارتباط مستقیمی دارد. بسیاری از علما، فیلسوفان و عرفا مبانی اندیشه‌هایشان را از طبیعت الهام گرفته‌اند و حتی هنرمندان نیز با الهام از طبیعت به خلق آثاری در زمینه‌های مختلفی مانند معماری، ساخت مساجد و مناره‌ها، موسیقی، نقاشی و تذهیب اقدام کرده‌اند. لذا بحث طبیعت از مباحث بنیادین در فرهنگ و باور اسلامی است. نظر شما در این مورد چگونه است؟

پاسخ: همانطور که در مقدمه گفتگو گفتم از مهم‌ترین مسائل و دغدغه‌های انسان معاصر موضوع طبیعت و محیط زیست است. این قضیه تا بدان¬جا حساس شده که به آن بحران محیط زیست نیز اطلاق می‌کنند. این بحران نیز به واسطه نوع تفکر انسان و نگرش او به طبیعت به وجود آمده است. به عبارت دیگر علت اساسی بحران محیط زیست و تخریب طبیعت و از میان رفتن منابع ارزشمند طبیعت که به نابودی محیط زندگی انسان انجامیده است، نگرش و رویکرد جدیدی است که انسان پس از دوران رشد علمی جدید و صنعتی شدن به طبیعت داشته است.

علم جدید طبیعت را به مثابه ماده‌ای بی‌جان می‌داند که انسان قدرت و اجازه هرگونه دخل و تصرف را در آن دارد و مشکل تجاوز به طبیعت از همین¬جا ناشی می‌شود، حال آنکه در فرهنگ‌های سنتی و شرق و بویژه اسلام و در تصور و اندیشه شیعی و ایران زرتشتی قبل از اسلام طبیعت ودیعه‌ی الهی است که انسان موظف به رعایت احترام، قداست و حفظ تعادل در آن است.

پرسش: از نگرش شما مشخص است نگاهی فرامادی و به تعبیر دیگر مادی انگاشتن موضوعات مرتبط با محیط زیست و طبیعت را اشتباه می‌دانید بلکه می‌بایست نگاهی مبنایی و معنوی به طبیعت داشت.

پاسخ: دقیقا مقصود من همین است. چرا که بحران زیست محیطی بشر معاصر، بحرانی معنوی است نه مادی و در جهان‌بینی‌ها و نگرش‌ها و نگاه انسان امروز به طبیعت و تفسیری که از طبیعت ارایه می‌دهد، ریشه دارد و مادام که نگاه انسان معاصر به عالم هستی بر بنیادی غیرمادی استوار نگردد و رابطه او با محیط پیرامونش اصلاح نشود از چنبره این بحران نجات نخواهد یافت. علم‌گرایی انسان به همراه انسان‌گرایی او که نوعی خودپرستی را تداعی می‌کند از مهم‌ترین عوامل سلطه‌جویی انسان قرون اخیر از طبیعت است. انسان با وجود پیشرفت‌های تکنیکی و مادی و علمی از نظر معنوی به قهقرا رفته و دچار نوعی بت‌پرستی شده است.

پرسش: تعریف اینگونه جهان‌بینی از ماده چگونه خواهد بود؟

پاسخ: این جهان‌بینی طبیعت را ماده‌¬ای بی‌جان و فاقد معنی معرفی می‌کند و هرگونه تصرف در آن برای کسب ثروت و پاسخ به امیال و هواهای نفسانی مجاز است، در حالی که در جهان‌بینی الهی طبیعت موجودی هوشمند و دارای حیات و معنی و دارای ملکوت است و قوانینی بر آن حاکم است که تخطی از آنها زمینه مبارزه جهان را با عنصر خاطی فراهم می‌آورد که نتیجه آن یا اصلاح و به راه آمدن یا هلاک عناصر و عضو خاطی حتی اگر انسان باشد، خواهد بود. به دیگر سخن، جهان‌بینی الهی تبیین معنوی جهان است و نمی‌تواند جهان طبیعت و عالم وجود و اجزای آن را پوچ و بی‌شعور قلمداد کند.

پرسش: با چنین توصیفی که شما از جهان‌بینی حفاظت معنوی طبیعت ارایه کردید، به نظر شما چرا برنامه‌ها، ایده‌ها و نظریه‌هایی که از سوی گروه‌ها و اشخاص و حتی سازمان‌های مختلف اعم از حقیقی و حقوقی در غرب درباره حفظ طبیعت ارایه شده ناکارآمد بوده است؟

پاسخ: این¬گونه ایده‌ها و آرمان‌ها که درباره حفظ و کرامت طبیعت ارایه شده را باید در نبود تغییر جهان‌بینی‌های غالب جست‌وجو کرد، به این معنی که بشر غربی در قالب جهان‌بینی و تفکری که موجد مشکلات زیست محیطی است، سعی در حل آن دارد که طبعاً غیرممکن خواهد بود و به صراحت می‌توان گفت که اصلاح وضع موجود جز با تغییر نگرش به عالم هستی ممکن نمی‌شود.

نکته قابل توجه این¬که در کشورهای جهان سوم به دلیل تمایز در فرهنگ‌ها و جهان‌بینی‌ها، تفاوت میزان توسعه صنعتی، تنوع شرایط اقلیمی و اختلاف در توانایی‌های علمی و اقتصادی با وجود امکان برخی عناوین و سرفصل‌های مشابه، راه‌حل‌های متعلق به هر کشور و ملتی با سایر کشورها و ملت‌ها متفاوت است. جوامع باید از تکرار و تقلید آن¬چه در سایر ممالک می‌گذرد، احتراز کنند و به احتمال تسری و رواج جهان‌بینی و فرهنگ رایج در آن ممالک که در تضاد و تقابل با فرهنگ و جهان‌بینی ملت¬شان باشد، توجه کنند، چرا که اقتباس از هر روش و عمل و فرآورده‌های فرهنگ خاص خویش را نیز به همراه دارد.