در هیچ روزی از روزها خطر اسرائیلی که لبنان را تهدید می‌کند، پنهان نبوده؛ پیش و پس از عقب‌نشینی نیروهای اشغالگر از جنوب کشور در سال۲۰۰۰ و پس از آن تا به امروز. خطر واقعی و حقیقی است و نخ‌هایش را چندین عامل می‌بافند. عواملی که از ادامه حالت جنگ میان لبنان و اسرائیل شروع می‌شوند و تا مسئولیت دربه‌دری آوارگان فلسطینی در لبنان می‌کشند. ماجرایی که اسرائیل حاضرنیست زیربار مسئولیتش برود. در ادامه، عوامل می‌رسند به سلاح حزب الله و شکاف‌هایی که در میان مردم و دولت لبنان ایجاده کرده است. گروهی موافق آنند و گروهی مخالف. از عوامل دیگر می‌توان به تجاوزات روزانه هوایی اسرائیل و تهدید حاکمیت آن اشاره کرد.
هریک ازعوامل خطر اسرائیلی برای لبنان، تاریخی طولانی و پیچیده وجود دارد که لبنانی‌ها و فلسطینی‌ها هزینه‌های هنگفتی پرداخته‌اند بی آنکه در افق نشانه‌هایی از راه حل دیده شود. اما خطر تهدیدهای اسرائیلی خواه به شکل تهدیدات نتانیاهو در اجلاس سازمان ملل باشد یا تصاویری که سخنگویی به نام ارتش دشمن منتشرمی‌کند، وقتی در کنار وضع داخلی کنونی لبنان قرار می‌گیرند وزن بیشتری می‌یابند.
فرض می‌شود که تهدیدات اسرائیل را نباید زیاد جدی گرفت، اگر سخنان حزب الله را باور کنیم. بپذیریم که هروقت نامی از موشک‌ها و آمادگی حزب الله به زبان می‌آید اسرائیل را وحشت فرامی‌گیرد. همان طور که لبنانی‌ها نباید از حرف‌های تبلیغاتی که درباره احتمال رویارویی نظامی- امنیتی ایران-اسرائیل آن هم نه در لبنان و ایران بلکه در سوریه گفته می‌شود، هراسی به دل راه دهند. و این حرف‌ها به منظور جا انداختن اشراف اسرائیل برتحرکات نظامی ایران گفته می‌شود آن هم بعد از هراس و دلهره‌ای که پس از سرنگونی هواپیمای ال ۲۰ روسی به جان اسرائیل افتاد و سیطره هوایی‌اش در سوریه را مختل کرد. بر این اساس تهدیدها هیچ ارزشی ندارد. خبر جدیدی از پیشرفت حزب الله در تهیه سلاح و تکمیل زرادخانه‌اش نیست و اسرائیلی‌ها از سال‌ها پیش از آن باخبرند. خبرتازه‌ای از هراس اسرائیلی‌ها از سلاحی که دشمنان در دست دارند نیست حتی اگر آن سلاح هواپیمای کاغذی باشد که از سمت غزه پرتاب می‌شود. هراسی که به جهان سیاست و روابط عمومی و تبلیغات و بُرد نبرد رسانه‌ای بیش از زمینه موازنه قوا و اسلحه استراتژیک و نقشه‌های نظامی برمی‌گردد.
آنچه در لبنان مایه نگرانی است جای دیگری به زندگی ادامه می‌دهد. این کشور هر روز بخشی از اقتدارش را از دست می‌دهد؛ اقتداری که خیال می‌کردیم در بافت محکمی که شهروندانش با ترسیم دنیای مشترکی ساخته‌اند متبلورمی‌شود. علاوه براین باید به معضل عمیق‌تری اشاره کرد و آن هم در از دست دادن نقش منطقه‌ای و بین‌المللی این کشور و ناتوانی مستمرش بعد از پایان جنگ داخلی در ساخت نقش جدید اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و آموزشی… نمود پیدا می‌کند. نقشی که سیاستمداران دوره استقلال آن را در ارائه خدمات گوناگون به افراد خارجی و تعامل داخلی به عنوان یک بازار برای عرضه و مصرف کالاهای وارداتی.
چیزی که لبنانی‌ها خوب می‌دانند، این است که ازجهانی که در اواسط قرن گذشته در کشورشان شکوفا شد، دیگر خبری نیست. لبنان دیگر مزیتی ندارد که مایه برگشت توجه سابق کشورهای عرب و جهان شود. مقایسه بین بنیادهای اقتصادی و سیاسی که در دهه شصت قرن گذشته وجود داشت و وضعیت امروز تصویر و چکیده آزار دهنده‌ای عرضه می‌کند؛ بخش بزرگی از شرکت‌های لبنانی که پیشگام در منطقه بودند امروزه در بسیاری از کشورهای دیگر وجود دارند، بی آنکه لبنانی‌ها بتوانند نوآوری خاصی در آنها ایجاد کنند که موجب برجسته شدن‌شان باشد. در نتیجه کشور گروگان اقتصاد مسکن و بانک و تغییرات‌شان شد آن هم در حاشیه بازار کوچک.
براین اساس مسئولیت بخش بزرگی از خرابی‌هایی که برکشور وارد شده، متوجه لبنانی‌هاست. آنها در برابر اختلافات فرقه‌ای که پیوسته زاد و ولد می‌کنند و انتخاب‌های حیاتی‌شان درنگه‌داشتن کشور بدون داشتن حکومت و شهروند قانونی و ترجیح سیاست کشمکش و اختلافات داخلی در اشکال مختلف آن مسئولیت تام دارند.