سخن از هر شکستی همزمان سخن از پیروزی است و در این حالت ما در برابر یک معادله ای هستیم که شامل هر دو سو می‌شود. یک سو پیروز است و سوی دیگر شکست خورده. برای پرهیز از هر مبهم گویی باید گفت در شرایط عربی کنونی سوی پیروز اسلام گرایان هستند و این پیروزی آنان به حساب سوی دیگر یعنی نیروهای دمکراتیک و مدرن به دست آمده‌است.
مسئله بالا به وضوح در شرایط کنونی کشورهای مغرب عربی عیان می‌شود علی‌رغم اینکه اندیشه‌های مدرن سالیانی درازی است که در این مناطق منتشر شده‌است. بیش از پردازش به دلایلی که باعث شده تأثیر نیروهای مدرن در جوامع مغربی اندک باشد، با وجود فرصت‌هایی که در دست داشت و این فرصت‌ها برای اسلام سیاسی فراهم نشده، ابتدا به مثالی از تونس اشاره می‌کنیم.
در تونس مشاهده کردیم که چگونه جنبش النهضه از بدو انقلاب تونس و در سالهای اخیر توانست خود را در عرصه کارزار سیاست کشور جای دهد و موقعیت خود را علی‌رغم همه آشفتگی‌های داخلی و خارجی، یعنی انقباض فعالیت‌های اسلام گریان، تثبیت نماید. در تونس مشاهده کردیم که آشفتگی و بی ضابطگی جریان‌های تجدد و مدرنیت محور باعث شد که اوضاع به سود جنبش النهضه تغییر کند. در تونس یک جبهه واحد از نیروهای مدرن که در نهایت موجب تأسیس جنبش ندا تونس گشت در مقابل جنبش النهضه ایستاده بود و توانست انتخابات پارلمان و ریاست جمهوری را به سود خود خاتمه دهد هر چند در سال ۲۰۱۱ اکثریت مجلس مؤسسان از آن النهضه بود.
اما با پیروزی جنبش النهضه در سال ۲۰۱۴ وجود نیروهای مدرن همواره به پشتیبانی این جنبش وابسته شد و رئیس‌جمهور کنونی اعلام کرد که توافق با این جنبش یک امر احتناب ناپذیر بود؛ و بدین ترتیب یک قانونی در تونس پا گرفت که به موجب آن هر حکومتی برای تشکیل باید بتواند پشتیبانی جنبش النهضه را به ارمغان آورد. قانونی که آن را الباجی قائد السبسی معرفی و به وجود آورده بود. همچنین به نظر می‌آید که همگان این قانون را دریافته و سعی می‌کنند با توجه به الزامات آن رفتار سیاسی خود را سامان بخشند. حتی تشکیل حکومت یوسف الشاهد نیز در ذیل این قانون امکان یافت؛ و او برای تشکیل حکومت دست به دامان جنبش شد.
این اوضاع موجب یاس نیروهای مدرن شد و بارها از گسیختگی نیروهای چب گرای کشور گله مند بودند. اوضاعی که به سود النهضه بود.
برای این مسئله دلایل متعددی وجود دارد. از لحاظ تاریخی باید اذعان کرد که اندیشه و طرح و گرایشات حزبی مدرن توسط نظامهای سیاسی از بالا پیگیری می‌شد و این قضیه باعث می‌شد این نیروها همواره احساس قدرت نمایند؛ امری که باعث گشت از توجه آنان به عموم مردم کاسته شود و گفتمان آنها در درجه نخست نخبه گرایانه شود. این شیوه عمل سیاسی نیروهای مدرن امروزه، در برابر جنبش‌های اسلام‌گرایی قرار دارد که از یک دیسیپلین حزبی و شیوه اداره درونی شورایی و پایگاه مردمی گسترده‌ای برخوردار است.
از سوی دیگر ناکامی نیروهای مدرن ناشی از خودمحوری مفرطی است که در میان نخبگان مدرن مشاهده می‌شود به گونه ای که هر یک از آنان خود را شایسته حکومت و اداره جامعه می‌داند. از این رو روابط منازعه محور الگوی حاکم بر تعاملات درونی آنان شده‌است و هر یک خود را پاسبان مدرنیته می‌شمارد.
مشاهده می‌کنیم که میراث رای برتر و خودمحوری و دیکتاتوری نخبه گرایانه پنهان در پس مدرن سازی موجب شد توجه به تجدد کم رمق شود و همواره در برابر ناکامی‌های تکراری قرار گیرد هر چند درون این جریان عناصر و عواملی وجود دارد که برای موج دیگری از دمکراسی و مدرنیسم آماده ظهور است.