نیروهای جبهه النصره وابسته به القاعده در اردوگاه یرموک در جنوب دمشق - عکس از خبرگزاری فرانسه

نیروهای جبهه النصره وابسته به القاعده در اردوگاه یرموک در جنوب دمشق – عکس از خبرگزاری فرانسه

در طبقه بندی نوشابه های گازدار، آنهایی که مدعی هستند نوشابه «خفیف» یا رژیمی هستند، شکر کمتری دارند. اما آیا می توان چنین طبقه بندی را درباره گروهای تروریستی و تندرو نیز اعمال کرد؟ آیا در این زمینه هم گروه های تروریستی «خفیف» در مقابل گونه اصلی «پرچرب» این گروه ها وجود دارد؟ و آیا این مساله به معنای آنست که باید در تعامل با این گروه های تروریستی رویکردی متفاوت اتخاذ کرد، یا باید در برخورد با همه آنها رویه ای واحد در پیش گرفته شود؟

این سوالی است که امروز با توجه به تنوع این گروه ها در صحنه و تنوع اشکال گروه های تروریستی تندرو که از آشوب در منطقه برای رشد و گسترش که خود به مشکلی جهانی بدل شده، مطرح است.

خاورمیانه رفته رفته به منطقه ای تبدیل می شود که در آن اینگونه گروه ها به وفور یافت می شود، در حالی که جهان با ترسی فزاینده، ترحم و گاه پذیرش اینکه این بمب گذاری ها، جنگ های فرقه ای و خشونت ها، سرنوشت این منطقه است، نظاره گر این اوضاع است.

با این موج خشونت و تروریسم، ما گاه می شنویم که بین گونه های متفاوت افراطی گری و اقدامات خشونت آمیز و تروریسم حاصل از آنها مقایسه هایی می شود. سوریه نمونه ای خوب از این مساله است، به ویژه در زمینه مناقشه بین داعش و جبهه النصره. این دو گروه، اگر چه هر دو مشتق از یک ریشه ایدئولوژیکی یعنی القاعده هستند، در مقابل یکدیگر قرار گرفته اند. چنین وضعیتی درباره گروه های موسوم به انصارالشریعه نیز که در بسیاری کشورهای اسلامی شکل گرفته اند مصداق دارد – آنها در مبارزات متفاوتی درگیرند اما در نهایت برای تحقق اهدافشان از روش هایی مشابه بهره می گیرند.

این مقایسه ها چیز جدیدی نیست؛ نمونه های تاریخی فراوانی از این پدیده وجود دارد. همین مساله در مصر بین جماعت اسلامی و جهاد اسلامی در جریان موج خشونت در دهه های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ میلادی رخ داد. گروه های بسیار دیگری هم بودند که همان راه و ایدئولوژی این دو گروه، یعنی توسل به خشونت برای تغییر جامعه به زور را در پیش گرفتند. این مساله در افغانستان هم رخ داد و در آن مقایسه هایی بین طالبان و القاعده صورت می گرفت – ائتلافی بین این دو جنبش وجود داشت تا اینکه القاعده شکست خورد و رهبران آن کشته یا متواری شدند.

در گذشته، هیچ سرزمینی تحت کنترل یا فرمانروایی تروریسم نبود. حتی هنگامی که القاعده از آزادی تحرک در افغانستان برخوردار بود و اردوگاه ها و پایگاه هایی در آنجا داشت، تحت حمایت طالبان بود که بر آن سرزمین حکمرانی می کرد. این در حالی است که در مناطق صحرا از کشورهای مغرب عربی، که در آن هم القاعده حضور داشت، این گروه دائما یا در بیابان ها و یا در کوه ها در خفا بود؛ آنها می توانستند به عملیات بپردازند اما توان کنترل منطقه را نداشتند.

امروز شرایط تغییر کرده است. برای نخستین بار، گروهی تروریستی به شکلی توجیه ناپذیر قادر شده حضورش را در منطقه، از عراق تا سوریه تثبیت کند. این گروه شهرهایی بزرگ مانند موصل را در کنترل خود گرفته است و نیروهای آن توانسته اند سلاح ها و پایگاه های هوایی ارتش عقب نشینی کننده را به تصرف درآورند. من درباره داعش و یا گروه موسوم به دولت اسلامی صحبت می کنم. در همین حال، همزمان، گروه های تندروی شیعی نیز در منطقه حضور دارند که به اقدامات مشابه خشونت آمیز، قتل و ترور می پردازند.

از سوی دیگر وضعیتی مشابه در لیبی در حال شکل گیری است. شبه نظامیان افراطی یا سازمان ها، با ظواهر مختلف مناطقی بزرگ را به همراه پایگاه های هوایی از جمله فرودگاه اصلی طرابلس را در کنترل دارند. آنچه عجیب تر است آنست که این شبه نظامیان که نهادهای دولتی را تهدید می کنند حقوق خود را از خزانه داری آمریکا دریافت می کنند.

در همین حال، شکل گسترش و توسعه این گروه های تندرو و نیز ائتلاف هایی که آنها ایجاد می کنند حاکی از آنست که تروریسم همه یکی است و چیزی به نام «تروریسم خفیف» وجود ندارد. حتی اگر نام گروه های تروریستی یا شیوه آنها فرق داشته باشد، تروریسم یک چیز واحد است.

در جنگ لیبی شبه نظامیانی می جنگند که یا به گروه مبارزه اسلامی لیبی – که خود متحد القاعده است – و یا اخوان المسلمین وابسته هستند. اخوان المسلمین امیدوار است که در نهایت پیروز میدان باشد، و برنامه اش بسیار فراتر از مرزهای لیبی است و کشورهای همسایه را هم شامل می شود.

درباره عراق و سوریه، همه چیز زمانی شروع شد که ورود مبارزان پیرو ایدئولوژی افراطی در سوریه برای ربودن قیام تسهیل شد، مساله ای که موجب شد این قیام ملی به بحرانی بین المللی حول مساله تروریسم تبدیل شود. این بحرانی است که همه جهان را درگیر کرده است؛ بحرانی که همه جهان ناگزیر باید در پی حل آن باشد.

نسلی جدید از تروریست ها وجود دارد که بسیار خشن تر از نسل ایمن الظواهری رهبر القاعده است که به سن بازنشستگی نزدیک می شود. به رغم این، نسل نو از همان ایدئولوژی تغذیه شده است. در همین حال، اگر با همه اشکال ایدئولوژی افراطی، چه سنی و چه شیعه به صورتی جدی مقابله شده بود، این نسل نوی تروریست ها هرگز بروز نمی کرد. علاوه بر این، صرف نظر از توجیهاتی که در این زمینه صورت می گیرد، فرهنگ نهادهای دولتی و دولت سازی باید تقویت می شد و نه فرهنگ گروه های شبه نظامیان.

نتیجه آنست که ما اکنون تحت سیطره کمربندی از تروریسم هستم که دور منطقه کشیده شده است. تروریست ها در این منطقه، سرزمین ها، منابع و تسلیحات را در کنترل دارند و تهدید می کنند که دولت های دیگر را در بحران درگیر کنند. این مساله را می توان در اسارت گرفتن سربازان لبنانی دید که موجب بروز تنش های داخلی در این کشور شد. در این میان نباید صحنه های هر روزه خشونت را نباید فراموش کرد، در حالی که عاملان آنها برای جذب افکار بیمار درباره این اقدامات در شبکه های اجتماعی تبلیغ هم می کنند.

تنها راه حل این وضعیت خطرناک رویارویی جدی با همه اشکال تروریسم و افراطگری ایدئولوژیک است؛ وگرنه مردم منطقه بزرگ ترین بازندگان خواهند بود.