۴۵ سال می گذرد از روزی که اهالی قلم در خانه «جلال آل احمد» گرد هم آمدند تا خانه امید خود با نام «کانون نویسندگان ایران» بنا کنند. در حالی که در طول این سال ها، این نهاد برای فریاد آزادی خواهی خود صدمات بسیاری دید اما اعضای کانون چه آنها که ماندند و چه آنها که بار سفر بستند و رفتند هنوز به پرفروغ شدن این چراغ امیدوارند.

کانون نویسندگان ایران، در این ۴۵ سال، سه دوره مشخص را در کارنامه خود ثبت کرده است و در سال های اخیر به دلیل فقدان شرایط مناسب برای برگزاری مجمع عمومی و انتخاب اعضای هیات دبیران، تنها به انتشار گهگاه بیانیه اکتفا کرده است تا این چراغ کماکان روشن بماند.

«محسن یلفانی» در بحبوحه روزهای بعد از انقلاب، در کنار «احمد شاملو»، «غلامحسین ساعدی»، «اسماعیل خویی» و «باقر پرهام» به عنوان یکی از اعضای هیات دبیران کانون نویسندگان ایران می نشست و دوران پر از هیاهو را در کانون تجربه می کرد. دورانی که در مجمع عمومی کانون قرار بود اعضای حزب توده اخراج شوند و یکی از دو دفاعیه هیات دبیران درباره چرایی اخراج توده ای ها توسط وی نوشته و قرائت شد.

۳۱ سال است که یلفانی مهاجرت کرده است. سال ۱۳۴۹ بود که برای نخستین بار توسط ساواک به خاطر یک نمایشنامه بازداشت و بعد از آن ممنوع القلم نیز شد. اما او ساکت نماند و در سال ۱۳۵۴ به هنگام تمرین نمایش «خرده بورژواها» اثر ماکسیم گورکی بار دیگر، همراه با تمامی همکاران و یاران انجمن تئاتر ایران دستگیر و این بار به چهار سال حبس محکوم شد. در آبان ماه ۱۳۵۷ همراه با بیش از هزار نفر از زندانیان سیاسی آزاد شد.

او دو دوره عضو هیات دبیران کانون بود اما در سال ۶۰ با هجوم افراد چماق به دست کانون بسته شد و سال بعد از آن یلفانی به طور پنهانی بار سفر را بست و به فرانسه کوچ کرد.

حال او کیلومترها دورتر از ایران، در پاسخ به «المجله» از آینده کانون نویسندگان می گوید: «خیلی سخت است که درباره آینده کانون سخن بگویم اما به نظر می رسد آنقدر حسن سابقه در راستای مبارزه برای آزادی نزد کانون وجود دارد. آنقدر این کانون اهمیت دارد که اهل قلم دوباره می توانند دور آن جمع شوند و کانون اعتبار خود را پیدا می کند.»

محسن یلفانی

محسن یلفانی

اما کانون نویسندگان ایران در طول حدود نیم قرن عمر خود، دستخوش اتفاق های رنگارنگ بسیاری بود. کانونی که قرار بود، فرهنگی، صنفی و غیر سیاسی باشد، در این مدت سایه سیاست را بر سر خود احساس کرد. از حضور اعضایی که علقه های سیاسی داشتند تا مخالفت ها و محدودیت های حکومتی چه در دوران شاه و چه بعد از آن، همه حکایت از حضور سیاست در تار و پود کانون داشت.

یلفانی در برابر این سوال که «کانون نویسندگان نهادی صنفی بود یا سیاسی؟ » می گوید: « کانون نویسندگان اصولا نهادی صنفی است، اما خواست اصلی آن، یعنی آزادی بیان و مبارزه با سانسور، حکومت را در برابر کانون قرار می دهد.»

او اضافه می کند: «در این موضوع، بدون اینکه کانون بخواهد جنبه سیاسی پیدا می کند وگرنه کانون و اعضای آن هیچ صلاحیتی برای ورود به مسائل سیاسی ندارند.»

در عین حال او وقتی در مقابل این سوال قرار می گیرد که «از همان ابتدای تاسیس کانون نویسندگان در سال ۱۳۴۷، برخی از اعضا عقاید سیاسی و حزبی داشتند. آیا این موضوع به کانون آسیبی نزد؟» می گوید: «بله این حرف درست است. در طول این ۴۵ سال، اعضای موثری از کانون بودند که در برخی دوره ها می خواستند نظرهای سیاسی خود را در کانون اعمال کنند و روی هیات دبیران تاثیر بگذارند.»

یلفای اشاره می کند که این افراد می خواستند سیاست های عمومی جامعه در دستور کار کانون قرار گیرد چراکه مملکت در حال انقلابی ضد امپریالیستی بود و آنها معتقد بودند که کانون نباید بر خواسته های خود اصرار کند. این در حالی بود که برای کانون چنین نگاهی قابل تصور نبود و آزادی نشر و مبارزه با سانسور را مغایر با هدف های انقلابی نمی دانست.

این عضو اسبق هیات دبیران کانون نویسندگان در سال های ۱۳۵۸ و ۱۳۶۰ در عین حال می گوید: «افرادی که در کانون نظرات سیاسی خود را اولویت می دادند قطعا این نظرات را از سر جاه طلبی و خودخواهی مطرح نمی کردند بلکه باید اعتقادات آنها را در اولویت دادن به «عدالت خواهی» جلوتر از «آزادی خواهی» خلاصه کنیم. اما کانون بر روی «آزادی خواهی» تاکید داشت و می گفت با آزادی، عدالت نیز برقرار می شود. »

سه دوره فعالیت کانون نویسندگان شامل دوره نخست آن از سال ۱۳۴۷ تا ۱۳۴۹، دوره دوم از سال ۱۳۵۶ تا ۱۳۶۰ و دوره سوم آن از حدود سال ۱۳۶۷ تاکنون بوده است. در تمام این سه دوره، کانون تحت فشارهای حکومت چه در زمان شاه و چه بعد از انقلاب بود. بازداشت، بازجویی حتی قتل نویسنده ها، جلوگیری از برگزاری مجمع عمومی و انتخاب هیات دبیران، جلوگیری از برگزاری شب شعر، ایجاد مانع برای ثبت رسمی کانون در تمام سه دوره فعالیت و … از جمله برخوردهای حکومتی علیه کانون بوده است.

از یلفانی می پرسم «مگر کانون چه تهدیدی برای حکومت ها داشت که اینقدر عرصه را برای آن تنگ کردند؟» جواب می دهد: «کانون جز حرف زدن و بیانیه دادن و حضور فرهنگی تهدیدی برای هیچ کس نبود اما وقتی کلمه «آزادی» به میان می آید برخی از حکومت ها مانند ترس جن از بسم الله از آزادی می ترسند چراکه در ذهن آنها «آزادی» برابر با شیشه عمر آنهاست.»

«کانون نویسندگان ایران» چگونه شکل گرفت؟

نخستین حرکت جدی در عرصه ایجاد تشکل نویسندگان، پنج سال پس از سقوط رضاخان، در تیرماه ۱۳۲۵ با برگزاری نخستین کنگره نویسندگان ایران رقم خورد. در بند پنجم قطعنامه پایانی این کنگره که رنگ و بوی سیاسی داشت، آمده بود:«کنگره، تاسیس یک کمیسیون تشکیلاتی موقتی را که بنیاد اتحادیه گویندگان و نویسندگان ایرانی را پی ریزی کند، ضروری می داند و اجرای این منظور را به هیات رئیسه محول می کند.»

گذر زمان تشکیل اتحادیه نویسندگان را به دست فراموشی سپرد اما باز زمزمه های برگزاری کنگره دیگری در دستور کار حکومت بود و عده ای از نویسندگان مستقل درصدد تحریم این کنگره بودند.

درباره علت و انگیزه ایجاد کانون نویسندگان ایران، نظرات و روایت های متفاوتی وجود دارد. «اسلام کاظمیه»، «غلامحسین ساعدی» و «رضا براهنی» علت اصلی ایجاد کانون را مبارزه با سانسور عنوان می کنند ولی «باقر پرهام» و «محمد علی سپانلو» کانون را محصول تلاش برای تحریم کنگره نویسندگان ذکر کرده اند.

«محمد علی سپانلو» در این باره می گوید: «…. در زمستان سال ۱۳۴۶ شمسی از سوی دولت وقت مقدمات تشکیل کنگره ای به نام کنگره ی نویسندگان ایران فراهم می شد….و محفلی از جوانان نویسنده که در یکی از پاتوق های روشنفکری تهران پیرامون زنده یاد جلال آل احمد گرد می آمدند به او پیشنهاد کردند که به نام نویسندگان مستقل ایران، بانی تنظیم اعلامیه و جمع آوری امضاهایی شود علیه این کنگره که از نظر آنها دولت ساخته و فرمایشی بود.

حمایت آل احمد از این پیشنهاد باعث شد که پس از چند جلسه گفتگوی مقدماتی، سر انجام در اول اسفند ماه ۱۳۴۶ متنی نوشته شود به نام «بیانیه درباره کنگره ی نویسندگان»……پشتیبانی نویسندگان، شعرا و مترجمان از این بیانیه سبب شد که دولت وقت رسما انصراف خود را از تشکیل کنگره نویسندگان اعلام کند. امضا گنندکان بر آن شدند تا از این تجمع برای تشکیل همان اتحادیه آزاد قانونی که درآن متن آمده بود , استفاده کنند.»

از سوی دیگر «رضا براهنی» محتوای فکری جلسه با هویدا را در شکل گیری کانون نویسندگان با اهمیت می داند:«گروهی از نویسندگان کشور در تهران در مطب دکتر غلامحسین ساعدی، در خیابان دلگشا به دور هم گردآمدند و دسته جمعی تصمیم گرفتند که پیش نخست وزیر رفته، به وجود سانسور اعتراض کنند….جلال آل احمد، احمد شاملو، درویش (شریعت)، غلامحسین ساعدی، سیروس طاهباز، یدالله رویایی و من، رفتیم به دیدن نخست وزیر…… اقای هویدا خود را ازوجود سانسور بی خبر نشان داد.»

بعد از این دیدار اندیشه تاسیس انجمن و کانونی برای نویسندگان پررنگ تر از گذشته در ذهن «جلال آل احمد» و سایرین حک شد. او در این دیدار بر سر امیرعباس هویدا فریاد کشید و مشت گره کرده اش را بر میز او کوبید و گفت: «شمشیر شما در برابر قلم ما شکست خواهد خورد.»

نشست های دوره ای برای تشکیل کانون نویسندگان ایران از اواخر سال ۱۳۴۶ در کافه نادری و خانه این افراد برگزار می شد. «علی اصغر حاج سید جوادی»، «محمد علی سپانلو» و «نادر نادرپور» برای تدوین اساسنامه‏ انتخاب شدند. تا اینکه در اول اردیبهشت ۱۳۴۷، بسیاری از نویسندگان آن دوره در خانه جلال گرد هم آمدند و بعد از قرائت و تصویب مرامنامه کانون توسط «به آذین»، ۴۹ نفر به عنوان‏ «هیات مؤسس»شناخته شدند.در همین روز کمیسیونی خاص مأمور شد تا مقدمات انتخابات‏ نخستین هیئت دبیران کانون را آماده کند.

نام جلال آل احمد و به آذین در صدر اسامی‏ کاندیداهای هیات دبیران قرار داشت. اما آل احمد با اعلام این‏ نکته که با اکثریت اعضای این کانون، از لحاظ عقیدتی اختلاف دارد، از کاندیداتوری کنار کشید. به هر صورت انتخابات انجام شد و نخستین هیات دبیران کانون نویسندگان ایران با نام های «سیمین دانشور»، «محمود اعتمادزاده(به آذین)»، «نادر نادرپور»، «سیاوش کسرایی»، «داریوش آشوری»، به عنوان اعضای اصلی و «غلامحسین ساعدی» و «بهرام بیضایی» ،به عنوان بازرس و «فریدون تنکابنی‏» به عنوان صندوقدار، «اسماعیل نوری علا» به عنوان‏ منشی انتخاب شدند.

«سیمین دانشور» به عنوان رئیس هیات دبیران‏ برگزیده شد و «نادر نادرپور» به سمت سخنگوی‏ کانون رسید.
«انتشار بولتن اخبار کانون نویسندگان ایران»، «برگزاری شب نیما»، «اعتراض به دستگیری فریدون تنکابنی»، «افشای قلم شکنی های حکومت در داخل و محافل بین المللی» از جمله مهمترین فعالیت های کانون در این دوره بود.

فعالیت این دوره کانون در سال ۱۳۴۹ متوقف شد. حکومت که از دادن مجوز به کانون سر باز زده بود، به زندانی کردن برخی از اعضای کانون، تهدید، ارعاب و ممنوع القلم کردن تعدادی دیگر رو آورد و امکانات فعالیت کانون را محدودتر کرد.

اختلاف های درونی کانون به دلیل صف بندی های سیاسی نیز از سوی دیگر فعالیت های کانون را با مشکل روبرو می کرد. سه دیدگاه سیاسی در کانون وجود داشت. یک گروه یاران و همفکران «جلال آل احمد » و گروه دیگر اعضا و هواداران حزب توده بودند که«به آذین» آنها را هدایت می‏کرد.چند نفر هم-عمدتا از جوانان-به هیچ یک از دو گروه فوق،ا عتقاد و گرایشی نداشتند و همیشه افراطی‏ترین مواضع را اتخاذ می‏کردند و گروه حامیان به آذین و جلال را سازشکار می دانستند.

بخش دوم این مطلب را به زودی در همین سایت بخوانید.