شماری از ساکنان غزه پس از یکی از حملات هوایی اسرائیل - عکس از خبرگزاری فرانسه

شماری از ساکنان غزه پس از یکی از حملات هوایی اسرائیل – عکس از خبرگزاری فرانسه

جهان عرب اکنون شبیه زمین خشکی است که به آتش کشیده شده است. کسانی که این آتش را برافروخته اند باید بدانند که باد به سمت آن ها چرخیده و زمانی که شعله های آتش همه جا را بگیرد، آن ها اولین قربانیان خواهند بود.

دلایل متعددی برای شرایط کنونی منطقه وجود دارد. سهل انگاری، وابستگی و بی توجهی به نسل جدید عرب تنها بخشی از این دلایل است.
دولت های ما طی دهه های گذشته در مقابله با فساد ناتوان بوده اند و به جای ریشه کن کردن فساد ترجیح داده اند به هم زیستی با آن بپردازند، آن را تحمل کنند و حتی آن را زیر عناوین مختلف توجیه کنند. جوانان ما خود را در موقعیتی دیده اند که ناچارند از بین دو مسیر شیطانی یکی را انتخاب کنند: یا به اجبار شرایط کنونی را بپذیرند، یا به کلی همه چیز را کنار بگذارند و مسیر نیهیلیسم را در پیش بگیرند.

نظام آموزشی ما به برنامه ریزی مناسب و واقع بینانه برای حفظ تعادل بین نیازها و بازار کار و توانایی های لازم برای سازمان های آموزشی بی توجه بوده است. در نتیجه، مدارک دانشگاهی بی ارزش شده اند و اکنون دیگر تکه کاغذی برای پیدا کردن کار بیش نیستند. به همین دلیل است که صف های طولانی فارغ التحصیلان دانشگاهی را می بینیم که مشغول رقابت بر سر شغل هایی هستند که از اساس وجود خارجی ندارند؛ «بی کاری پوشیده».

طبیعت حانواده نیز دستخوش تغییر شده است. در جامعه ما، خانواده نیز مانند فرد، تعادل بین پذیرش تغییر و حفظ سنت ها، اصالت و اخلاق را از دست داده است.

حتی اقتصاد ما، به خصوص در کشورهایی که دارای ثروت حاصل از نفت نیستند، یا زیر سوء مدیریت ناشی از ایدئولوژی مدفون شده یا زیر ظاهر «اقتصاد بازار آزاد» به وضوح آلوده فساد شده است.

همه این مرض ها داخلی و ساختاری هستند اما در سایه اتفاقات اخیر منطقه ای که تاثیرات منفی آن ها را نمی توان نادیده گرفت، بدتر هم شده اند. در بیشتر مواقع از این ها به عنوان بهانه ای برای علم کردن مشکلات و شکست ها استفاده شده تا از حقیقت فرار کنیم.

اجازه بدهید به موضوع اسرائیل بپردازیم.

حقیقت این است که کشورهای مسلمان و اعراب در درک واقعیت اسرائیل و درک آنچه اسرائیل به مردم خود، آن ها که به این ایده باور دارند و ابرقدرت های غربی می دهد، بسیار دیر عمل کرده اند. همین ابرقدرت ها بودند که به ایجاد کشور اسرائیل متعهد شدند و تا این لحظه آن را تغذیه و مسلح کرده اند. اعراب و مسلمانان خیلی دیرمتوجه شدند که اسرائیل «آخرین نقطه مرزی غربی ها» است. حقیقت این است که برای ابرقدرتی چون ایالات متحده، هر چیزی که مربوط به اسرائیل باشد «موضوعی داخلی» است.

اما از سوی دیگر، اسرائیل همیشه می دانسته که بهترین شیوه برای برخورد با اعراب – که به اعتقاد او تصمیم دارند وجودش را از روی زمین پاک کنند – سیاست «تفرقه بینداز و حکومت کن» است. در نتیجه، اسرائیل همیشه از هر چیزی که به عقب ماندگی و بدبختی اعراب و مسلمانان کمک می کند استفاده کرده است. اسرائیل همچنین در مقابل هر حرکت ترقی خواهانه و روشنگرانه ای از سوی آن ها مقاومت کرده است، حتی اگر هدف این حرکت ها همان ایده‌آل هایی باشند که در غرب ترویج می شود یا از سوی جنبش های صهیونیستی برای «فرزندشان» اسرائیل، در سراسر جهان تبلیغ می شود – حتی پیش از تشکیل آن و تبدیل شدنش به یک قدرت منطقه ای.

نمونه آن اینکه، اسرائیل بدون لحظه ای درنگ ایده «یک کشور دموکراتیک» برای اسرائیلی ها و فیسطینی ها که از سوی نیروهای چپ گرای دو طرف مطرح شده بود را رد کرد. بهانه مخالفت این بود که این ایده می تواند «هویت یهودی» چنین کشوری را تضعیف کند. حتی پس از جنگ سرد، آن زمان که راه حل ایجاد دو کشور مستقل پیشنهاد داده شد اسرائیل تلاش کرد در میان چهره های فلسطینی شکاف ایجاد کند. در واقع اسرائیل دائما تلاش کرده شرایطی را فراهم کند تا جنگ داخلی میان فلسطینی ها ادامه داشته باشد. این سیاست اسرائیل، تشکیل دو کشور مستقل را هم به جوکی بی معنی تبدیل کرده است.

حتی در همین لحظه که اسرائیل مشغول بمباران غزه است، به دنبال ایجاد مقبولیت برای «منطق» افراط گرایی فلسطینی است. اسرائیل قصد دارد اعتبار آن هایی که به دنبال گفت و گو های جدی و شفاف صلح بدون پیش شرط هستند را نابود کند.

امروز اسرائیل دنباله رو مکتب فکری نتانیاهو، بنت، لیبرمن و دیگرانی است که نمی خواهند آن طرف میز، مذاکره کننده ای نشسته باشد؛ آن ها به دنبال این هستند که طرف مقابل مردمی سرافکنده و شکست خورده باشند که موقتا در بنتوستان ها سکونت داده شده اند تا زمان «انتقال» آن ها فرا برسد. این مکتب فکری زمینه های افراط گرایی خطرناکی را فراهم کرده که نمونه آن تفکر مریض افراط گرایان اسرائیلی بود که نوجوان فلسطینی محمد ابوخدیر را ربوده و زنده زنده سوزاندند.

این «مکتب فکری» و «زمینه های پرورش» آن نمی توانسته در انزوا رشد کند. شرایطی فراهم شده تا هم به آن ها بهانه لازم را بدهد و هم اقدامات مجرمانه آن ها را با توجیه هایی چون دفاع از خود و انتقام گیری متقابل حمایت کند. مسئله ربودن و کشتن سه نوجوان اسرائیلی باید فورا مورد تحقیق و بررسی قرار گیرد. اینچنین جنایت بزرگی را چطور می توان توجیه کرد؟ این اتفاق به نفع چه کسی است؟ چه کسی آن را برنامه ریزی کرده است؟ چه کسی آن را اجرا کرده است؟ چرا در این زمان به‌خصوص اتفاق افتاد؟ چطور ممکن است کسی این جنایت را برنامه ریزی کند و به اجرا برساند اما به عکس العمل مقام های افراطی اسرائیل فکر نکرده باشد؟

در آن روی سکه آن هایی قرار می گیرند که ادعا می کنند در «جنگ دائمی» با اسرائیل هستند. این گروه را می توان به دو دسته تقسیم کرد. گروه اول، شیعیان تندرویی که نظام ولایت فقیه در ایران نماینده آن ها است و پیروان و عواملی هم در جهان عرب دارند. گروه دوم، سنی های تندرویی که در خط مقدم «اسلام سیاسی» در کنار گروه های جهادی چون القاعده و دولت اسلامی عراق و شام (داعش) قرار می گیرند و با وجود تقابل ایران و اسرائیل با آن ها، همچنان رشد کرده و گسترده شده اند.

اما آن چه اکنون بسیار جالب است اینکه برخی از اعضای گروه دوم (سنی ها) در ارتباط نزدیک با گروه اول (شیعیان) هستند. این موضوع قبل از هر جای دیگری در غزه خودنمایی می کرد و اکنون در برخی دیگر کشورهای عربی هم شاهد آن هستیم. آنگونه که در مورد اسلام سیاسی کمتر افراطی در کشورهایی مثل مصر، اردن و سودان دیده ایم، اختلاف زیادی بین منافع فعالان اسلام سیاسی در این کشورها و حاکمان تهران دیده نمی شود.

با توجه به موقعیت عجیبی که در آن قرار داریم، باید کمی عمیق تر شویم و «نقطه اشتراک» منافع بین این سه گونه افراط گرایی دینی را بررسی کنیم: تندروهای یهودی؛ اسلام گرایان پیرو خمینی-خامنه ای؛ اسلام گرایان سنی مثل اخوان المسلمین (و خصوصا حماس) و همچنین القاعده و داعش.

از فجایع عراق، سوریه، لبنان و باقی مانده سرزمین فلسطین و همچنین مواضع غرب در برابر آن ها بر می آید که عقب ماندگی ما و سقوط امنیتی در کشورهای ما گسترده ترین فضا را برای چنین «اشتراک» منافعی در نابود کردن هویت اعراب منطقه ایجاد کرده است.

البته ممکن است این همه ماجرا نباشد. آن آتش افروزانی که منطقه را به آتش کشیده اند به زودی می بینند که این آتش خود آن ها را هم تهدید خواهد کرد؛ خصوصا اکنون که کنترل سمت و سوی وزش باد را هم از دست داده اند.