آیت الله علی خامنه ای رهبر ایران در حال سخنرانی - عکس از وبسایت رهبری ایران

آیت الله علی خامنه ای رهبر ایران در حال سخنرانی – عکس از وبسایت رهبری ایران

تا کنون در باره موضوع کالبدگشایی یا آناتومی قدرت در منابع داخلی و خارجی بحث های کمابیش مفصلی صورت گرفته است، ولی این موضوع مهم در ارتباط با تحولات تاریخی- اجتماعی ایران هنوز قابل واکاوی، بازاندیشی و نقد است.

ما این موضوع را در کلیت آن از نویسندگانی مانند گالبرایت اقتباس کرده ایم ولی هنگامی که از «کالبدگشایی قدرت» به طور خاص در باره جامعه ایرانی (یا هر جامعه ویژه دیگری) گفت و گو می شود، این بحث خواهی نخواهی به سیر تاریخی تحولات اجتماعی- فرهنگی آن جامعه برمی گردد که ممکن است با جوامع دیگر نقاط مشترک و متفاوتی داشته باشد و البته در نظر گرفتن هر دو جنبه مشترک و متفاوت شایان اهمیت است.

یکی دو سالی است که کتاب اقتدارگرایی در ایران دوره قاجار، نوشته آقای دکتر سریع القلم انتشار یافته است. در این اثر، نویسنده در واقع به کالبدگشایی قدرت نمی پردازد بلکه به توصیف تاریخی این خصیصه در جامعه ما و در آن دوره زمانی توجه داشته و آن را مهم یافته و گاهی هم ریشه این اقتدارگرایی را در ژنتیک ایرانی جست و جو می کند و شاید هم منظورشان این باشد که دوام این خصیصه گویی موجب ژنتیکی شدن آن شده است.

در اینجا کاری به نقد این نکته و این اثر نداریم و همین بس که این کتاب ظرف مدتی کوتاه، چندین بار تجدید چاپ رسیده که خود نشانه ای از اهمیت این موضوع واین اثر است به طوری که جامعه ما و بویژه اجتماع کتاب خوان ما به این موضوع حساسیت نشان داده و ان اثر را مهم یافته است.

بسیاری از پژوهشگران کوشای ایرانی، مانند کاتوزیان و اشرف، و همچنین نویسندگان خارجی، مانند جان فوران و لمتون، به واکاوی تاریخ تحولات اجتماعی ایران پرداخته و شرایط عقب ماندگی نسبی جامعه ایرانی را جست و جو کرده اند. ولی آنها هم کمتر به کالبد گشایی قدرت در این گوشه جهان پرداخته اند.

این شاید به دلیل حساسیت موضوع بوده و نیز به بار سنگینی که در پس و پیش طرح این موضوع نهفته است. در هر صورت، پرداختن به این موضوع جسارت زیاد می خواهد و صاحب این قلم هم ادعای آن را ندارد که می تواند با بضاعت اندک علمی و آن هم در محدودۀ یک مقاله، به قول معروف از پس این کار برآید.

بنابراین، ارائه این نوشتار بیشتر به هدف طرح یک مساله مهم و برانگیختن پژوهشگران به ویژه جوانان خوش فکر و ژرف اندیش ما به بحث و بازاندیشی در باره این موضوع تاریخی بنیادی است که هرچه بیشتر گشوده شود بیشتر به تصمیم گیری های سالم واقع بینانه تر در سطوح مختلف مدیریتی کمک می کند.

در توصیف اقتدارگرایی، به نظر می رسد تا حد زیادی حق با سریع القلم باشد که می کوشد چند و چون وجود این خصیصه را در ساختار ذهن ایرانی و حتی در فرهنگ عمومی ما جست و جو کند. توصیف او از اقتدارگرایی ممکن است ما را به یاد عادت واره بوردیو می اندازد.

البته سریع القلم به هیچ وجه به این الگوی نظری بوردیو مراجعه نمی کند اما او مصادیق این اقتدارگرایی را نه تنها در لایه های بالایی و رسمی جامعه ایرانی، بلکه در حد کم یا بیش در رفتار عمومی مردم قابل تامل می داند. برای تایید مشروط نظر او، می توان این رفتار اقتدارگرایانه را در روابط والدین و فرزندان (به طور متقابل) و نیز در رفتار معلمان در سطوح مختلف آموزشی مشاهده کرد.

به همین خاطر برخی صاحب نظران باور دارند که بذر دموکراسی و همچنین اقتدارگرایی و استبداد در خانه و در کلاس های درس کاشته می شود. با این همه، احتیاط علمی ایجاب می کند که همین جا اشاره کنیم که منظور این نیست که باید علت تامه اقتدارگرایی را در روابط خانوادگی و معلم و شاگردی جست و جو کرد، بلکه عوامل متعدد خرد و کلان در تحقق این شجره … نقش دارد.

شاید در گفته ای کوتاه و کلی بتوان گفت که هر نیروی اجتماعی که راه را بر عقلانیت سالم و آزاداندیشی ببندد، راهی را برای تقویت اقتدارگرایی انعطاف ناپذیر باز می کند.

در یک بیان کلی ممکن است گفته شود که اقتدارگرایی، نمودی از قدرت سازمان یافته و نهادی شده است. بنابراین، برای تحلیل این خصیصه، ضروری است که به کالبدگشایی قدرت پرداخت. هنگامی که بحث از اقتدارگرایی می شود، دانسته و ندانسته و بیشتر از همه توجه ما به اهمیت سیاسی یا ماهیت سیاسی قدرت جلب می شود.

ولی قدرت، صرفاً پدیده ای سیاسی نیست، بلکه می تواند ماهیت اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی حقوقی و غیره نیز داشته باشد.

از این رو در کالبد گشایی قدرت باید همه این جنبه ها در نظر گرفته شود. هنگامی که اشاره به بحث کالبدگشایی قدرت می شود، مرا به یاد بیت تامل برانگیز مولوی می اندازد که «سینه خواهم شرحه شرحه از فراق/ تا بگوید شرح درد اشتیاق».

البته شاعر عارف ما این بیت را برای تبیین قدرت به کار نمی برد؛ هرچند او خداوند را قادر مطلق و حکیم مطلق می داند. با این همه می خواهم با استفاده از استعاره «شرحه شرحه» کردن یا شاید همان کالبدگشایی یا آناتومی و «درد اشتیاق» را که بعضی برای به دست آوردن قدرت دارند به موضوع مورد بحث بپردازیم.

شخصیت اقتدارگرا، اشتیاق به قدرت دارد. بدیهی است میزان این اشتیاق در همه افراد به یک اندازه نیست؛ چنان که ممکن است برخی نسبت به آن (یا حد اقل نسبت به قدرت سیاسی) بی تفاوت و یا حتی متنفر باشند، یعنی اشتیاق منفی داشته باشند.

با این مقدمه چینی می توان گفت قدرت ذاتاً چیز بدی نیست که از آن تنفر داشته باشیم و اشتیاق به آن هم شاید مذموم نباشد. صاحب نظرانی مانند بوردیو و فوکو، هر دو با نگاهی نقادانه (و البته با تحلیل و نتیجه گیری متفاوت)، دانش و علم را مبنایی برای کسب قدرت می دانند.

مثلاً، از نظر بوردیو این قدرت نمادین فرهنگی است که ممکن است به قدرت سیاسی و اقتصادی دگردیسی پیدا کند. پزشک حاذق و مجربی که در اتاق عمل دست به کارد جراحی می برد، همه دستیاران از او پیروی کرده و در عمل به او کمک می کنند تا کارد جراحی را بر بدن بیمار بکشد.

بیمار و خانواده او نیز تسلیم قدرت پزشک می شوند. نیاز به هیچ استدلالی نیست که این گونه قدرت، همه خوبی و خیرخواهی است. و یا هنگامی که قرار است مدیر یا رئیس یک سازمان رسمی کوچک یا بزرگ تغییر کند، چنان چه با رعایت عقلانیت و حقانیت و منطق، اختیار رهبری آن سازمان را به مدیر تازه ای دهند که از جهت تجربه عملی و نظری و اعتبار اجتماعی بر دیگران فزونی دارد، کلیه کارکنان آن سازمان به طور جمعی و فردی تابع تصمیمات او می شوند.

از همین جاست که وبر، هوشمندانه نظریه «مقبولیت یا حقانیت اقتدار» را مطرح می کند که از دیرباز در متون فارسی به صورت «مشروعیت» اقتدار از آن یاد می شود. این ترجمه واژه لاتین legitimacy است که شاید بیشتر معنای حقانیت و قانونیت را داشته باشد و مسامحتاً و سهل انگارانه به-صورت مشروعیت ترجمه شده است.

منطق علمیِ شالوده نظریه چگونگی حقانیت اقتدار این است که جامعه انتظار دارد که سپردن قدرت در دست یک نفر یا یک گروه مشخص، باید تابع معیارها و اصول و موازینی (نوشته و یا نانوشته و سنتی یا مدرن) باشد که جامعه برای آن ها اعتبار و ارزش قایل است.