بسیار سفر باید کرد - عکس از آژانس خبری فرانسه

بسیار سفر باید کرد – عکس از آژانس خبری فرانسه

سفر در طول تاریخ بشر اهمیت زیادی داشته و بسیاری از قصه‌ها و افسانه‌ها و اسطوره‌ها با آن گره خورده است. به نظر می‌رسد آدمی با توجه به سطح درک و دریافت خود از جهان در سفرها می‌آموزد و نگاه او به پدیده‌ها، وقایع و مکان‌ها به نگاه کلی او به زندگی هم بسیار مربوط است.

نویسندگان بسیاری شرح سفرهای خود را نوشته‌اند که با خواندن آن نه تنها می‌توان به شناختی از مکانی که آنها سفر کرده‌اند، رسید بلکه خواندن این سفرنامه‌ها برای شناخت بهتر نگارندگان آنها هم بسیار مفید است.

از سویی سفرنامه‌نویسی نه تنها به عنوان یک سبک ادبی بلکه به عنوان متنی که حاصل گشت‌وگذار و کسب تجربه افراد در نقاط مختلف است اهمیت دارد، خواندن سفرنامه هم می‌تواند بسیار مفید باشد. سابقه سفرنامه‌نویسی به «کوسموس اسکندرانی» می‌رسد که در قرن ششم قبل از میلاد می‌زیست و از آن زمان تاکنون، سفرنامه‌های بسیاری نوشته شده است.

در تعاریف کلی، سفرنامه را یک سبک ادبی می‌دانند که در آن شخصی که به مناطق و سرزمین‌های دیگر سفر کرده، دیده‌ها، شنیده‌ها، تجربیات، خاطرات و احساستش را درباره آن سرزمین‌ها در قالب کتاب می‌نویسد تا دیگران با خواندن آن، این سرزمین‌ها را بهتر بشناسند.

اهمیت این سبک ادبی و همچنین اهمیت برخی آثار که در این سبک نوشته شده سبب تقسیم‌بندی آن به شاخه‌های مختلف شده است. به عنوان مثال برخی سفرنامه‌ها واقعی هستند مثل سفرنامه ابن بطوطه و مارکوپولو و برخی خیالی مثل «سیاحتنامه ابراهیم بیگ» نوشته زین‌العابدین مراغه‌ای.

برخی سفرنامه‌ها را هم تمثیلی می‌دانند مثل ارداویراف‌نامه از یک موبد زرتشتی در زمان پیش از اسلام، منطق الطیر عطار و کمدی الهی اثر دانته. سفرنامه‌نویسی در ایران از زمان صفویه مورد توجه بیشتری واقع شده و بعد از آن هم با افزایش سفرهای شاهان و درباریان، تعداد سفرنامه‌ها نیز افزایش می‌یابد اما پیش از آن آثار مهمی در این زمینه نگاشته شده است.

ناصرخسرو قبادیانی از معروف‌ترین سفرنامه‌نویسان ایرانی است. او سفری هفت ساله داشته که از مرو آغاز شده و به بلخ پایان یافته و در این میان، از شهرها و مناطق بسیاری گذشته است. اما این سفرنامه بیش از آنکه گزارش سفر باشد، یک اثر ادبی ماندگار است.

و شاید در معرفی برخی سفرنامه‌های فارسی‌زبانان یادآوری این نکته نیز بد نباشد که گلستان سعدی نیز صرف‌نظر از اینکه یکی از درخشان‌ترین آثار مسجع فارسی است و در فهرست سفرنامه‌های فارسی‌زبانان قرار نمی‌گیرد هم خود یک سفرنامه به شمار می‌رود.

هرچند در این نکته که سعدی همه آنچه در آن هشت باب و یک دیباچه از خاطرات سفرهایش شرح داده، واقعیت باشد جای تردید است، اما شکی نیست که حدود سه دهه دوری از شیراز و گشت‌وگذار و تعلیم در نقاط مختلف دنیا، برای او تجربیات و خاطرات فراوانی داشته که دست‌کم بخشی از آنها در گلستان آورده شده است.

اما از میان معاصران، نویسندگان بسیاری شرح سفرهای خود را نوشته‌اند. سفرنامه‌های کوتاه و بلند و حتی احمد شاملو سفرنامه طنزی دارد، حاصل سفرش به آمریکا.

در این مطلب از میان آنچه نویسندگان معاصر از سفرهای‌شان نوشته‌اند، آثار چهار نویسنده را که واجد ویژگی‌های سفرنامه است معرفی می‌کنیم: سیمین دانشور، صادق هدایت، جلال آل‌احمد و علی‌اکبر سعیدی سیرجانی. اما به دلیل آنکه آنچه سیمین دانشور از سفر یک ساله‌اش به آمریکا نوشته، با سفرنامه‌های دیگر نویسندگان متفاوت است، برای مقایسه بهتر، بعد از دیگر آثار معرفی خواهد شد.

صادق هدایت؛ سفر چهار روزه به اصفهان

صادق هدایت در طول عمر ۴۹ ساله‌اش چندین سفر به غرب و شرق داشته و شاید از میان این چهار نویسنده تنها کسی باشد که سفر برایش به منزله فرار از وطن بوده است. او این سفر را بارها تکرار می‌کند. مدتی به اروپا می‌رود، بعد از چند صباحی کار در بانک به هند می‌رود و مشغول نوشتن می‌شود و آخرین بار هم باز برای گریز از زندگی در ایران عازم اروپا می‌شود.

انجوی شیرازی در «سفر بی‌بازگشت هدایت» می‌نویسد: «هدایت قبل از سفر اروپا بی‌اندازه خسته بود، سلسله اعصابش به کلی ازهم در رفته بود. محیط هم از هر جهت ناراحتی‌های او را تشدید می‌کرد. ناچار به فکر سفر اروپا افتاد و به عنوان مرخصی چهارماهه و استعلاجی راهی شد. البته نیتش این بود که در اروپا کاری پیدا بکند که به وسیله آن کار مدتی در اروپا بماند. فروختن کتابخانه‌اش، خالی کردن اتاقش، بخشیدن اشیاء اتاق یا کتاب‌هایش به اشخاص و بالاخص همراه بردن دوره آثارش- که ازهر نسخه یکی جلد کرده داشت ، و در آن‌ها تجدید نظر کرده بود- همه این‌ها نشان می‌داد که او به عزم یک سفر طولانی و یا لااقل بیش‌تر از چهار ماه رهسپار اروپا می‌شود.»

این همان سفر بی‌بازگشتی بوده که با خودکشی او در پاریس خاتمه یافت. اما ویژگی این سفرها جز راه گریز برای هدایت، راه یافتن تجربیاتش در دنیای داستان‌های او بوده است.

برخی داستان‌های هدایت مثل «مادلن» کاملا در اروپا و با شخصیت‌های فرنگی نوشته شده و «بوف کور» بزرگترین اثر او هرچند که کاملا ایرانی است اما به گفته کارشناسان ردپای تاثیرپذیری از سوررئالیسم اروپایی و سینمای آن دوره فرانسه نیز در آن دیده می‌شود.

تنها اثر صادق هدایت که به قصد سفرنامه‌نویسی آن را نوشته و واجد ویژگی‌های این سبک ادبی است کتاب «اصفهان، نصف جهان» است که حاصل سفر چهار روزه هدایت به این شهر است.

کتاب با شرح خاطره‌ای از دوران تحصیل او در مدرسه آغاز می‌شود و بعد هدایت می‌گوید که چرا تصمیم گرفته برود اصفهان و خاطرات این سفر را بنویسد: «پس از یک سال زندگی یکنواخت، چهار روز تعطیل را غنیمت شمرده تصمیم گرفتم بروم به اصفهان و به خیالم رسید که این چهار روز تغییر و تنوع غیرمعمولی را یادداشت بکنم.»

جز لذتی که خواننده از خواندن اثر صادق هدایت می‌برد، خواندن این کتاب برای نسلی که در آن زمان نزیسته نیز احتمالا جالب است تا بداند در آن زمان شرایط سفر به اصفهان چگونه بوده؟ از گرفتن جواز سفر، پیدا کردن اتومبیل، شکل و شرایط جاده‌ها.

هدایت به همراه چهار مسافر دیگر از ترمینال با اتومبیل عازم این سفر می‌شود. شب، شام را در قم می‌خورند و نویسنده در گذر از این شهر آن را چنین توصیف می‌کند: «قم، شهر مرده‌ها، عقرب‌ها، گداها و زوارها».

هرچند نثر هدایت در این اثر کمی جدی‌تر و خشک‌تر از داستان‌هایش به نظر می‌رسد اما گاهی همان طنز همیشگی و همچنین دقت و تیزبینی‌اش را می‌توان در میان خطوط و صفحات این سفرنامه هم پیدا کرد: «در اتومبیل که نشستیم گدایی آمد شبیه مرحوم تولستوی با چشم‌های کوچک، پیشانی بلند، بینی بزرگ و ریش دراز سفید.»

هرچند به گفته خودش آن ‌چنان که در پایان سفرنامه می‌نویسد، شاید این زمان کوتاه برای شناخت از یک شهر کافی نباشد: «آیا برای شناختن اصفهان سه چهار روز کافی است؟ آیا می‌توانم راجع به آن اظهار عقیده بکنم؟ برای این شهری که در زمان صفویه نصف جهان لقب داشته، شهر یکتای دنیا که از همه جا به دیدن آن می‌آیند.»

جلال آل احمد؛ سفرهای فراوان و سفرنامه‌های بسیار

جلال آل احمد نویسنده‌ای پرکار بوده و به همین دلیل در عمر کوتاه ۴۸ ساله‌اش آثار بسیاری نوشته است. از سویی همین پرکاری و نیز روحیه خاص او، به این نویسنده نثر و قلمی تند و تیز، تلگرافی، دقیق، گاه خشن و در عین حال لطیف بخشیده، همچنان که سیمین دانشور، همسرش در کتاب «غروب جلال» می‌نویسد: «اگر جلال در نوشته‌هایش تلگرافی، حساس، دقیق، تیزبین، خشمگین، افراطی، خشن، صریح، صمیمی، منزه‌طلب و حادثه آفرین است، اگر کوشش دارد در نوشته‌هایش میان سیاست و ادب، ایمان و کفر، اعتقاد مطلق و بی‌اعتقادی در جدال است، در زندگی روزمره نیز همین‌طور است.»

این ویژگی‌ها را در سفرنامه‌های جلال هم می‌توان دید. نگاه منتقد، قلم شتابناک و گاه خشمگین او در سفرنامه‌هایی که به نظر می‌رسد اغلب مطالب و یادداشت‌های آن حین سفر آماده شده، نیز دیده می‌شود.

جلال سفرهای متعددی داشته و سفرنامه اغلب آنها را هم نوشته، هرچند همه را نتوانست در زمان حیاتش سرو سامان ببخشد و منتشر کند.

در ادامه این مطلب تک‌تک سفرنامه‌های این نویسنده معرفی می‌شود.

خسی در میقات: سفرنامه حج جلال است که در فروردین سال ۱۳۴۳ با سفر به مکه و چند شهر دیگر عربستان همراه با کاروان حجاج آن را نوشته است. او این سفرنامه را با شرح روز اول سفر آغاز می‌کند و از نماز خواندن خود بعد از سال‌ها چنین می‌نویسد:

«یادم است صبح در آشیانه حجاج فرودگاه تهران نماز خواندم. نمی‌دانم پس از چندین سال. لابد پس از ترک نماز در کلاس اول دانشگاه. روزگاری بودها! وضو می‌گرفتم و نماز می‌خواندم. و گاهی نماز شب! گرچه آن آخری‌ها مهر زیر پیشانی نمی‌گذاشتم و همین شد مقدمه تکفیر. ولی راستش حالا دیگر حالش نیست.»

جلال با شرح دقیق جزئیات سفر، اطلاعات ارزشمندی درباره وضعیت هواپیما و هتل‌ها و به طور کلی شرایط سفر می‌دهد.

همچنین با توجه به روحیه همیشگی‌اش در بازدید از اغلب مناطق به اظهارنظر و اغلب انتقاد از آنچه به نظرش درست درنمی‌آید، می‌پردازد.

مثلا وقتی برای دیدن قبر ابوطالب، عموی پیامبر اسلام می‌رود، می‌نویسد: «خراب کردن یک قبر درین سر عالم (که کتابخانه‌ها را می‌سوزانند) یعنی سوختن یک کتاب. هر قبری کتابی است بسته، و سنگش جلدش. یا بعکس. و اینها حتی جلد را هم بسته‌اند وگرنه چرا مرده را در قبر بگذاریم؟ و چرا نسوزانیم؟ در سنت مللی که گور دارند و دفن و کفن. تشخص مردگان خود نشانه‌ای است یا سابقه‌ای بر تشخص زنده‌ها. و اصلا ببینم؟ مگر آنها که دفن ندارند (هندوها و دیگران) دوام سنت‌شان بریده می‌ماند؟ و بعد مگر قبر کدام آدم عادی بیش از سی سال می‌پاید؟ این قبر بزرگان است که می‌شود بقعه و بارگاه و ملجاء و پناهگاه…»

یا در مورد توسعه عربستان چنین می‌نویسد: «و دیگر اینکه شهر مکه هم سخت رو به توسعه است. مثل هر شهر دیگری. «تکامل» حتی به حوزه مقدسات هم سرایت می‌کند. به هر مقدسی نزدیک که شدی می‌بینی که قدس در عالم خارج نیست. بلکه در تو است در ذهن تو. یا بوده است.»

ویژگی مهم این اثر مثل دیگر آثاری که خود آل احمد هم در آنها حضور دارد، صداقت او در شرح خودش است که اوج آن را البته در «سنگی بر گوری» -که زندگینامه خودنوشت اوست- می‌توان دید.

سفرنامه حج جلال با این نتیجه‌گیری پایان می‌یابد که بیانگر نگاه او به سفر نیز است: «در عدن عربستان (کتاب) خواندم که یک آدم فقط یک جفت چشم نیست و در سفر اگر نتوانی موقعیت تاریخی خودت را هم عین موقعیت جغرافیایی عوض کنی، کار عبثی کرده‌ای.»

«سفر به ولایت عزرائیل» در واقع شرح سفر او به اسراییل است که با مقدمه و نظارت شمس آل‌احمد، برادر جلال نوشته شده.

به گفته شمس، جلال قصد داشته سفرنامه‌های خارجی‌اش را به نام چهارکعبه منتشر کند که منظور جلال به گفته شمس احتمالا «کعبه مسلمین، بیت‌المقدس، فرنگ و ینگه دنیا، روسیه شوروی» بوده است. موضوع انتشار مجموعه سفرنامه‌های جلال با عنوان چهارکعبه را سیمین دانشور هم در غروب جلال مطرح کرده است.

شمس در مقدمه حدودا چهل صفحه‌ای که بر این کتاب نوشته با یادآوری سفرهای مشترک خودش و جلال، می‌نویسد که جلال در بازگشت از یک سفر چهارماهه فرهنگ، دو هفته‌ای مهمان دولت اسراییل بود و این سفرنامه، حاصل همان دو هفته است.

خود جلال در ابتدای این سفرنامه، مقصود خود را از برگزیدن نام «سفر به ولایت عزرائیل» چنین گفته: «ولایت می‌گویم به دو معنی: اول اینکه حکومت یهود در آن سرزمین فلسطین، نوعی ولایت است است و نه دولت. جکومت اولیاء جدید بنی اسراییل است بر ارض موعود…دوم به این معنی که سرزمین فعلی اسراییل به هرصورت چیزی شبیه یک مملکت نیست. اگر از مملکت آن مفهومی را می‌توان داشت که ما داریم… ولایت اسراییل یک وجب خاک است. چیزی در حدود ولایت ساوه.»

اما « اورازان» سفرنامه جلال به روستای آباء و اجدادی اوست که به برخی دلایل از دیگر سفرنامه‌هایش ممتاز شده است.

جلال در این سفرنامه که در واقع مجموعه مقالات او درباره اورازان است از وضع محل، جغرافیا، آداب و رسوم، فولکلور و لهجه مدرم گفته و با رقت یادداشت‌هایی نوشته درباره یک روستای دورافتاده. دهی که مثل هزاران دهات دیگر ایران است و تنها به دلیل نگاه ویژه جلال، در این اثر ممتاز و متمایز شده است.

سعیدی سیرجانی: یک قلم شیوا و نقاد

علی اکبر سعیدی سیرجانی نویسنده و استاد دانشگاه ایرانی علاوه بر مجموعه شعرها و آثار تحقیقاتی‌اش، چند سفرنامه هم دارد که در میان سفرنامه‌های معاصر ایرانی اهمیت ویژه‌ای دارند. آشوب یادها، مجموعه دو سفرنامه او به اروپا و نیز هندوستان است.

در این مجموعه سعیدی سیرجانی با قلم شیوای خود و با ویژگی منحصر به فردش در نوشتن یعنی استفاده از ضرب‌المثل‌ها و جملات قصار بزرگان بیش از آنکه روزانه‌های سفرش را بنویسد از وضعیت این مناطق می‌نویسد و آن را تحلیل می‌کند.

برخلاف سفرنامه‌های جلال، سعیدی سیرجانی در این دو سفرنامه حتی تاریخ سفر را هم به دقت مشخص نکرده است. اما نگاه انتقادی خود به خود و دیگران در کنار قلم ممتاز او این آثار را بسیار مورد توجه قرار می‌دهد.

ویژگی دیگر این اثر اهمیت زبان فارسی برای او به عنوان یک استاد زبان و ادبیات فارسی است. آن‌چنان که در بخش‌های مختلف سفرنامه آن را یادآوری می‌کند.

در فرودگاه از استفاده هموطنانش از لغات بیگانه می‌نالد: «پس از چهل سال زندگی در این آب و خاک، تازگی‌ها متوجه این واقعیت شده‌ام که روز به روز تفاهم بین من و هموطنانم ضعیف‌تر می‌شود. زبان دوروبری‌هایم را نمی‌فهمم و نفهمی با همه نعمت‌ها و مزایایی که دارد، برای من جز گرفتاری و دردسر حاصلی نداشته است. توی فرودگاه مهرآباد وقتی که می‌خواستم از صراط گمرک بگذرم یکی از ماموران ایرانی پرسید: شما اوکی کردید؟

بنده بی‌سواد به گمان اینکه اوکی کردن هم کاری‌ست از مقوله دست به آب رساندن، صادقانه عرض کردم خیر. و نیم‌ساعتی وقت ماموران و بنده صرف فهماندن و فهمیدن معنی اوکی کردن شد.»

«در آستین مرقع» که حاصل سفر او به مصر است دو ویژگی مهم دارد: باز هم توجه سعیدی سیرجانی به زبان فارسی و گفتن و نوشتن از اهمیت آن و دیگری حمله به رژیم‌های استبدادی و انتقاد از آنان.

این دو ویژگی در کنار قلم شیوای او از مهمترین خصوصیاتی است که تقریبا در همه آثار این نویسنده دیده می‌شود.

همچنان که در«ای کوته آستینان» که مجموعه مقالات و خاطرات سفر پس از انقلاب او به هند است جایی می‌خوانیم: «اگر ما مردم فارسی زبان که این همه دلبسته حافظیم و عنوان والای لسان‌الغیب را چون تاج افتخاری بر تارکش نهاده‌ایم… ما مردم اگر سر موئی به پیام او در طول این چهارصد پانصد سال اعتنا کرده بوده قطعا حال و روزمان و خلق و خوی‌مان جز این می‌بود. کمتر غزلی از حافظ می‌شناسیم که در آن مذمتی از ریا و سالوس و زرق و عوامفریبی نشده باشد، آن هم در قالب هشدارهای تکان‌دهنده‌ای چون: آتش زرق و ریا خرمن دین خواهد سوخت.»

سیمین دانشور: نامه به منزله سفرنامه

سیمین دانشور نویسنده و اولین داستان‌نویس زن ایرانی، هیچ اثری که نام سفرنامه را با خود داشته باشد در کارنامه کاری‌اش ندارد، اما سال‌ها بعد از مرگ جلال و در دهه هشتاد شمسی دو جلد کتاب منتشر شد با عنوان «نامه‌های جلال آل احمد و سیمین دانشور» که روی یکی از آنها می‌توان نام سفرنامه گذاشت.

این مجموعه که حاصل نامه‌نگاری‌های این دو طی یک سال سفر سیمین به آمریکا بوده، جلد دوم آن شامل نامه‌های سیمین از آمریکا به جلال است.

در این نامه‌ها سیمین ضمن شرح سفر خود تا رسیدن به این کشور از زندگی در کمپ دانشجویی، وضعیت زندگی در آمریکا، اخلاق و روحیات مردمان و بسیاری موارد دیگر برای همسرش نوشته که شاید چون حاصل زندگی تقریبا یک ساله او در این کشور است، نگاه واقع‌بینانه‌تری نسبت به سفرنامه‌هایی داشته باشد که نتیجه سفر کوتاه مدت نویسنده به جایی بوده‌اند.

هرچند سیمین این نامه‌ها را نه برای انتشار و نه به قصد نوشتن سفرنامه می‌نوشته، اما آنچه در این نامه‌ها شرح داده مجموعه آنها را واجد ویژگی‌های یک سفرنامه می‌کند.

جلال نیز در یکی از نامه‌هایش به سیمین در مورد سفر او می‌نویسد: «هیچ می‌دانی که یک همچه سفری تو را چقدر کامل خواهد کرد؟ من بدبخت که اینجا بالاخره ماندنی شدم ولی اصلا تو بگذار چشمهایت از دنیا پر بشود. آدم هرچه بیشتر ببیند و بیشتر بشنود و بیشتر تجربه کند، بیشتر عمر کرده است.»

از بررسی آثار این نویسندگان آنچه بیش از همه توجه را جلب می‌کند نمود خلق و خو و منش این نویسندگان در سفرنامه‌های‌شان است، آن‌چنان که شاید با خواندن این سفرنامه‌ها بهتر بتوان نگاه آنان را در دیگر آثارشان هم شناخت و تحلیل کرد.