داوود آزاد متولد ۱۳۴۲ شهر ارومیه است. از ۱۹ سالگی در تبریز به نواختن تار روی آورد و از بیست سالگی تدریس میکرد. بیش از دهها اجرا در ایران و خارج از ایران داشته. موسیقیدانی خود آموخته که علاوه بر موسیقی به ورزش هم علاقمند است و وقتی در سفر نیست، پنج بار در هفته به سالن ورزشی می رود و در جوانی ورزشهای رزمی را بطور جدی دنبال می کرد. می گوید زندگی سالمی دارد و به استاد پاستوریزه معروف است.
داوود آزاد امروز یکی از مطرح ترین چهره ها در موسیقی عرفانی ایران و نوازندگان تار است. برای برگزاری مقدمات کنسرتی که در ۲۶ آوریل در لندن برگزار می شود، چند روزی در لندن بود. در قهوه خانه ای در محله ناتیگ هیل گیت لندن به دیدارش رفتیم در حالی که به شدت سرما خورده بود و سرفه امانش نمی داد. قهوه ای سفارش دادیم و گفتگو آغاز شد:
موسیقی را از کی، کجا و چطور شروع کردید؟
من موسیقی را از ۱۹ سالگی شروع کردم، ساز تار را دست یکی از دوستانم دیدم و عاشقش شدم و بدون معلم شروع کردم، چون در آن موقع در تبریز کسی نبود که از او درس بگیرم. خودم از طریق گوش شروع کردم به تمرین و خیلی دقت داشتم که درست بشنوم و فرم نوازندگی ام درست باشد، چون وقتی معلم ندارید کسی نیست که اشتباهاتتان را بگوید.
کی متوجه شدید که تار را خوب می نوازید؟
من وقتی اولین بار تار را دیدم فهمیدم که می توانم این ساز را خوب بزنم، انکار اصلا از قبل تار زده بودم. کمتر از یک سال بود که تار می زدم که به من اجازه تدریس تار دادند. آثار گذشتگان و صفحات موسیقی تار را گوش می کردم و می نواختم. آثار کسانی مثل نی داوود، بیگچه خانی را پیدا کردم و رویشان کار کردم. سبکهای مختلف نوازندگی شان را از طریق شنیداری تمرین کردم و سعی کردم مثل خودشان بنوازم. همزمان خوانندگی را هم از طریق شنیدن آثار استادانی مثل استاد طاهرزاده و اقبال آذر(بزرگترین اساتید اواز ما) دنبال کردم. بعد از پنج شش سال که تار می زدم اولین سی دی ام را عرضه کردم که به مناسبت یادواره استاد بیگجه خانی بود و به نام “مکتب تار تبریز”. در همان موقع خیلی سر و صدا کرد و هنوز هم بعد از اینهمه سال راجع به آن بحث می شود و رفرنس کار تار نوازان است.
با اینها که می گویید عجیب است که در سالهای بعدی باز هم پیش هیچ استادی نرفتید که درس بگیرید، یعنی هیچ تلاشی نکردید که شاگرد یکی از اساتید تارنوازی ایران بشوید؟
چرا اتفاقا چندباری پیش آمد، وقتی بیست سالم بود (سال ۱۳۶۲ یا ۱۳۶۳شمسی) یک روز رفتم به کلاسهای آقای محمدرضا لطفی و چند ساعتی آنجا نشستم و به درس ایشان گوش کردم. بعد از اتمام کلاسها اقای لطفی از من پرسیدند که خوب تو چکار می کنی؟ ساز هم می زنی؟ من هم با خجالت گفتم بله. تار دستم دادند و گفتند بزن. من هم راست پنجگاه خود اقای لطفی را زدم که قبلا در جشن هنر شیراز اجرا کرده بودند. وقتی شنیدند باورشان نمی شد که من خودم تمرین کرده ام و خیلی خوششان آمد و به من پیشنهاد کردند که بروم در کلاسهایشان شرکت کنم. من هم خیلی خوشحال بودم اما متاسفانه ایشان از ایران رفتند و دیگر نشد…
پس چرا می گویند شما شاگرد آقای بیگجه خانی بوده اید؟
نه متاسفانه اینهم درست نیست. چون سبک ساز نوازی من شبیه کارهای اقای بیگجه خانی هست این حرف را می زنند. من آقای بیگجه خانی را هفت یا هشت بار از نزدیک دیده ام. شاگردش هم نبودم، به بهانه بردن اسپری آسم به او سر می زدم. آن موقع ایشان مبتلا به آسم بود و اسپری آسم آن موقع در تبریز پیدا نمی شد و من برایش می بردم. در ان مواقع منتظر می ماندم که او سازی بزند، مضراب زدنش را ببینم و صدای سازش را بشنوم. متاسفانه وقتی من ایشان را دیدم پیر بودند و مدت کوتاهی بیشتر زنده نبودند.
ولی تارنوازی شما خیلی از کارهای آقای بیگجه خانی متاثر است.
بله خیلی تحت تاثیر هست اما در گذشته بیشتر بود، الان کارهایم متاثر از آقای بیگجه خانی، نی داوود ، اقا حسین قلی است البته کارهای خودمم هم هست… من وقتی کارهای اقای بیگجه خانی را شنیدم، فرصتی برای شاگردی ایشان نبود اما سعی کردم هرچقدر که ممکن بود کارهای ایشان را گرد آوری و گوش کنم. حتی اگر صفحه ای از تار زدن ایشان در مجالس خصوصی موجود بود، همه را جمع کردم و بدقت گوش دادم. به نظرم کارهای ایشان دنیای دیگری از تار نوازی بود.
چه تفاوتی بین کارهای خودتان و سایر کسانی که در زمینه موسیقی سنتی امروز ایران فعالند می بینید؟
تفاوت اصلی کار من آنجا که در صحنه اجرا می کنم حس و حال است. وقتی دارم روی صحنه اجرا می کنم دیگر خودم نیستم… و خدا را شکر کسانی که به کنسرت های من آمده اند اجراهایم را دوست داشته اند.تفاوت ظاهری این نوع کار با موسیقی سنتی معمول ایرانی ریتمی است که این موسیقی دارد، حال و هوا و اشعار هم هست. ملودی هایی در آن هست که تکرار می شود که در موسیقی سنتی خیلی کمتر است. تحرک این نوع موسیقی بیشتر است. متاسفانه در موسیقی سنتی ما تحرک خیلی کم شده و رخوتش کمی بیشتر است. از همه مهمتر اینکه موسیقی عرفانی نمی خواهد تکنیکش را به رخ بکشد. می خواهد به یکی شدن، به وحدت برسد و اگر بتواند، از این “من” بودن و غرور فاصله بگیرد. چون بدبختی انسان از خودش، از “من” اش است.
شما در خارج از ایران چه برنامه هایی داشته اید؟
بیش از یکصد اجرا در سطح اروپا و همچنین در باهاماس و هندوستان داشته ام، چندین کنسرت در
دانشگاههای معتبر اروپایی از جمله دانشگاه کمبریج، آکسفورد، لندن، مونیخ و در رویال فستیوال هال لندن داشته ام. در سال ۲۰۰۴ هم آلبوم « شمس و باخ » که اجرای موسیقی باخ با اشعار مولانا با حال و هوای ایرانی روی برخی از قطعات پیانویی باخ بیآنکه تغییر در اصل ملودیها داده شود، منتشر شد، که مورد توجه قرار گرفت. همچنین برنامههایی در رادیوهای مختلف مثل کانال یک موسیقی کلاسیک اتریش، ژنو و قاهره داشته ام.
شما با مخاطبان غیر ایرانی چطور ارتباط برقرار می کنید؟ یک غیر ایرانی که زبان فارسی نمی داند از موسیقی و اجرای شما چه دریافتی دارد؟
اینجا در لندن یک بار در کویین الیزابت هال برنامه داشتم، بعد از اجرا یک خانم انگلیسی آمد به من گفت شما من را از این دنیا بردید بیرون… مرا بردید به کائنات (universe). از مخاطبان بسیاری نظرات مثبتی شنیده ام. حس خوبی است که بتوانی آدمها را از فضای ذهنی که در آن هستند و در آن گیر افتاده اند حتی برای چند لحظه بیرون بیاوری و این موسقی می تواند این کار را بکند.
سبک موسیقی عرفانی یا موسیقی صوفی که شما اجرا می کنید با کارهای مشابه در این سبک که در جاهای دیگر دنیا هم اجرا می شود، چه تفاوتی دارد؟
خیلی تفاوت دارد، موسیقی سبک صوفی که از کشورهای عربی مثل سوریه و عراق می آید یا ترکیه با آنچه ما داریم متفاوت است. موسیقی ما بسیار پر تحرک تر و پر شورتر است. اشعاری که ما داریم مثل اشعار مولانا در دنیا بی نظیر است. نه بخاطر آن که ما ایرانی هستیم، بلکه به این دلیل که واقعا بی نظیر است و این اشعار به نوعی جهانی شده. موسیقی عرفانی به دین یا تفکر خاصی اطلاق نمی شود و رها از قید و بندهای جاری است. یک نوع “رهایی” است.
منظورتان از “رهایی” چیست؟
رهایی از هر تعلق… فقط عشق و فقط خداست که می ماند… شما اگر رها شوید عاشق می شوید…
عشق اول می کند دیوانه ات تا ز “ما” و”من” کند بیگانه ات