گس اثر کیارش اسدی زاده

گس اثر کیارش اسدی زاده

جشنواره گوتنبرگ که طی دو دهه اخیر بدون فیلم یا فیلم هایی از سینمای ایران برگزار نشده، این بار هم در سی و هفتمین دوره اش پنج فیلم از سینمای ایران را به نمایش گذاشت؛ با سالن های غالباً پر و تماشاگران سوئدی و ایرانی ای که مشتاق کشف چهره های تازه سینمای ایران هستند.

قاعده تصادف اثر بهنام بهزادی (برای دیدن عکس در سایز بزرگتر روی آن کلیک کنید )

قاعده تصادف اثر بهنام بهزادی (برای دیدن عکس در سایز بزرگتر روی آن کلیک کنید )

قاعده تصادف (بهنام بهزادی)

“قاعده تصادف” فیلم دیگری است به سبک و سیاق سینمای فرهادی؛ به ویژه “درباره الی”. چند جوان در جایی گرد آمده اند و در حال تمرین تئاتر هستند، در حالی که تماشاگر درمی یابد آنها به جشنواره ای خارجی دعوت شده اند و برای رفتن به خارج از کشور با والدین خود مشکل دارند و غالباً به آنها دروغ گفته اند.

هسته مرکزی فیلم در روایت یک موقعیت چالش برانگیز درباره رابطه یک پدر و دختر- که رفته رفته تمام گروه را درگیر می کند- هسته جذابی است که در پرداخت آسیب می بیند. اساساً فیلم هایی از این دست- با شخصیت های متعدد و دوربین سیال و لوکیشن محدود- چالش بزرگی است برای یک کارگردان که نیاز به تجربه و شناخت بیش از حد معمول از سینما را گوشزد می کند. در فقدان یک سبک بصری پرقدرت و ساختاری محکم، فیلم در بین ایده ای جذاب و پرداختی که گاه مشکل ساز می شود، پیش می رود و گاه ضرباهنگ درگیر کردن تماشاگر را از دست می دهد.

دربند (پرویز شهبازی)

دربند اثر پرویز شهبازی (برای دیدن عکس در سایز بزرگتر روی آن کلیک کنید )

دربند اثر پرویز شهبازی (برای دیدن عکس در سایز بزرگتر روی آن کلیک کنید )

ادامه جهان شهبازی در روایت موقعیت های نسل جوان- که از “نفس عمیق” به شکلی قابل توجه آغاز شد- این بار موقعیت یک دختر شهرستانی در فضای تهران را می کاود تا دستمایه ای شود برای کندوکاو و نقد روابط نسل جوان- با همه مشکلاتش- که به رغم نقاط قوت، به عمق “نفس عمیق” نیست.

شهبازی نقطه اتکایش را بر مضمون می گذارد و تا حدی از فرم غافل می شود. تاکید او بر روایت رئالیستی و نماهای ساده و فضای سرد که به شکلی به عنوان سبک کار او جا افتاده، در عمل موجب می شود که شهبازی از جزئیات غافل شود؛ و خب “سینما یعنی جزئیات”!

گس (کیارش اسدی زاده)

اولین تجربه بلند فیلمساز- پس از چند فیلم کوتاه و مستند- در فضایی شهری با چاشنی مضمونی جنجالی و ممنوع که سعی دارد تجربه متفاوتی را رقم بزند؛ اما تمرکز فیلم عمدتاً بر محور موضوعی قرار می گیرد که فیلمساز چندان اجازه پرداختن به آن را ندارد. خیانت زوج ها در فیلم از یک خانواده آغاز می شود و همین طور به ترتیب با شخصیت های دیگر پیش می رود. در واقع برخورد هر شخصیت با شخصیت دیگر باعث می شود که دوربین شخصیت تازه ای را دنبال کند؛ شخصیتی که خود درگیر مضمون خیانت و عدم وفاداری است.

اما فیلم در نهایت این چرخه را به شکلی با قضاوت اخلاقی می بندد: چرخه عدم وفاداری پدر در نهایت به دختر او بازمی گردد. از این نقطه است که فیلم به رغم تمایلش به سینمای اصغر فرهادی، از آن دور می افتد؛ چرا که مشخصه سینمای فرهادی عدم قضاوت است.

گذشته (اصغر فرهادی)

اصغر فرهادی از معدود سینماگران مولف ایران است که دغدغه ها و دلمشغولی های تکرار شونده خود را با سبک و سیاقی ویژه بسط و گسترش می دهد.

گذشته اثر اصغر فرهادی (برای دیدن عکس در سایز بزرگتر روی آن کلیک کنید )

گذشته اثر اصغر فرهادی (برای دیدن عکس در سایز بزرگتر روی آن کلیک کنید )

“گذشته” ادامه منطقی جهان دو فیلم قبلی است که فرهادی در آن مفهوم حقیقت را به چالش می کشد و شکل های مختلف آن را روایت می کند، بی آن که- به درستی- قصد داوری داشته باشد. خوشبختانه تجربه فیلمسازی فرهادی در فرانسه، دستمایه ها و دنیای او را تغییر نداده و فرهادی این بار هم شکل تازه ای از همان شخصیت ها و جهان پیرامون شان را ترسیم می کند؛ با دوربینی به شدت دقیق که بازی های قابل توجه همه بازیگران را ثبت می کند با کادرهایی که غالباً از کنار توسط شی ء یا شخص دیگری بریده می شوند و کامل نیستند- شاید نوعی تردید و سوال درباره تقدیر و سرنوشت – و مجال می دهد برای بروز درونی ترین احساس شخصیت ها که به شدت تصویری هستند و می توانند تماشاگر را به شکلی گریزناپذیر با فضایی درگیر کنند که شخصیت ها در آن آرام نیستند. این تب و تاب شخصیت ها به تب و تاب صحنه گسترش می یابد و دوربین کلاری- عنصری مهم در سینمای فرهادی- بهترین شکل بیان تصویری این تردیدها را شکل می دهد.

می ماند نکته ای که فرهادی از آن غافل است: تلاش خودآگاهانه او برای ساخت فیلمی به شدت دقیق و حساب شده که تمام فضای صد در صدی آن کنترل شده باشد. شاید همین تلاش راه را برای نوعی افسون و راز – که لازمه هر اثر هنری است- می بندد. هر فیلمساز بزرگی نیاز دارد تا راه را برای ناخودآگاهش باز بگذارد.

پرده (جعفر پناهی و کامبوزیا پرتوی)

پرده، جعفر پناهی و کامبوزیا پرتوی (برای دیدن عکس در سایز بزرگتر روی آن کلیک کنید )

پرده، جعفر پناهی و کامبوزیا پرتوی (برای دیدن عکس در سایز بزرگتر روی آن کلیک کنید )

فارغ از مشکلات پناهی در ایران- که هر انسان آزاده ای را به هواخواهی از او برای احترام به آزادی بیان وامی دارد- “پرده” در ادامه “این فیلم نیست”، تلاش بزرگ دیگری است برای فیلم نساختن و گریز از ساختار و بیانی که فیلمساز در آن خبره نیست.

سادگی فضا و تکنیک در مثلاً “آفساید” با مضمون اجتماعی- سیاسی آن گره می خورد و فیلم موفقی را در کارنامه پناهی ثبت می کرد، اما فیلم کوتاه “آکاردئون” تمام ضعف های سینمای پناهی را عیان می کند؛ ضعف هایی که در “پرده” گسترش می یابند.

جدای از خودمحوری فیلمساز (که در دو فیلم آخر آزارنده است)، عدم پرداخت شخصیت ها و فقدان وجود یک سبک بصری، مهمترین مشکلات فیلم را رقم می زند.

هرچند فیلمساز احتمالاً شرایط ساخت فیلم به شکل ممنوع را دلیل اصلی این نوع فیلمسازی می داند، اما به عمق نرفتن شخصیت ها، دیالوگ های سطحی و میزانسن های نسنجیده ارتباطی با شرایط فیلمسازی پناهی ندارد.