رمزی کلارک دادستان پیشین آمریکا به طرفداری از احزاب کمونیست و ملی‌گرا تظاهراتی در صوفیه شرکت کرد. این تظاهرات علیه تصمیم آمریکا و بلغارستان برای تاسیس پایگاه نظامی آمریکایی در بلغارستان ترتیب داده شد. عکس از گتی ایمجز – 25 فوریه 2006

رمزی کلارک دادستان پیشین آمریکا به طرفداری از احزاب کمونیست و ملی‌گرا تظاهراتی در صوفیه شرکت کرد. این تظاهرات علیه تصمیم آمریکا و بلغارستان برای تاسیس پایگاه نظامی آمریکایی در بلغارستان ترتیب داده شد. عکس از گتی ایمجز – ۲۵ فوریه ۲۰۰۶

این روزها با نزدیک شدن به دور تازه مذاکرات گروه ۱+۵ در قزاقستان بر سر برنامه هسته‌ای ایران، مرکز کنش بین‌المللی همان بیانیه را با آب و تاب بیشتری منتشر کرده و با عنوان «از ایران دست بکشید» از همگان درخواست کرده که زیر آن را امضا کنند.

جالب‌تر اما چگونگی توصیف طرفین مذاکرات در این بیانیه بود: یک طرف مذاکرات، «آمریکای ظالم» و طرف دیگر «ایران مظلوم» است. در یک سوی ماجرا، گروه ۱+۵، نماینده منافع جریان‌های بزرگ سرمایه‌داری، قرار دارد که یک درصد جامعه را تشکیل می‌دهد و در دیگر سو، ایران، «نماینده صلح، استقلال و عدالت است که منافع مشنرکی با ۹۹ درصدی‌ها دارد.»

این گفتمان سیاه و سفید در بین چپ‌های آمریکایی پدیده جدیدی نیست. چنین گفتمان دوقطبی دور از واقعیت از بدو شکل‌گیری نظام جمهوری اسلامی وجود داشته و این دستگاه «دیو و فرشته‌سازی» در بین چپ‌ها از آن زمان مرسوم بوده است.

وقتی انقلاب ۵۷ صورت گرفت، بسیاری از چپ‌های آمریکایی با آن همسو شدند و این همسویی را، با وجود اعمال ضدانسانی رژیم ایران، تناقض‌های ذاتی این اعمال با آرمان‌های چپ و سرکوب چپ‌ها در ایران، تا دهه‌ها بعد ادامه دادند، تنها به خاطر آنکه از نظر آنان، جمهوری اسلامی موجودیتی بود که در برابر امپریالیست آمریکا ایستاده است و به خاطر همین ماهیت ضدامپریالیستی، باید از آن جانانه دفاع کرد.

از این رو، انقلاب ایران فقط برای مسلمانان فرستاده‌ای از جانب خدا نبود؛ بلکه برای برخی از چپ‌های آمریکایی هم نسیم رحمتی بود که در برابر امپریالیست آمریکای شیطان قد علم کرده بود. در نظر آنها، این انقلاب صدای مظلومین جهان سوم بود که ماهیتی مترقی داشت بود و ماهیت مذهبی خمینی تنها پوششی برای خواست‌های توده برای عدالت اجتماعی، توزیع عادلانه ثروت و پایان دادن به فساد اقتصادی بود. با چنین دیدگاهی بود که چپ‌ها آینده انقلاب ایران را چه از نظر اقتصادی و چه آزادی‌های مدنی، «درخشان» می‌دیدند.

اما چه چیز باعث شد که این همه افراد در جناح چپ آمریکا چنین به آینده ایران پس از سرنگونی شاه امیدوار باشند و آن را یک آرمان‌شهر ببینند؟ شاید بارزترین چهره در بین جناح چپ، ادوارد سعید بود. ادوارد سعید، نظریه‌پرداز معروف که مفهوم خاورگرایی را در علوم انسانی بنیاد نهاد، جانانه از جمهوری اسلامی دفاع کرد و بر خطاهای رژیم سرپوش نهاد.

دیوید زارنت که به بررسی تحلیل‌های ادوارد سعید از انقلاب ایران پرداخته، این تحلیل‌ها را دارای خطاهای کلیدی، انکار حقیقت، طفره رفتن از واقعیات و نشأت گرفته از تفکر قالبی و دور از واقعیت دانسته که منجر به اشتباهات محاسباتی شگرف در بین بسیاری از چپ‌های آمریکایی شد.

به باور زارنت، تحلیل‌های سعید بر نقیض دو واقعیت بنا شده بود. نخستین واقعیت، گزارش رسانه‌های غالب آمریکایی از انقلاب ایران و رخدادهای پس از آن بود. سعید که نه تخصصی در زمینه سیاست خاورمیانه یا تاریخ اسلام داشت، نه اطلاعاتش درباره شاه و آیت‌الله خمینی فراتر از افراد عادی بود و نه فارسی بلد بود، تنها فرض خود را بر این گذاشت که پوشش‌های رسانه‌های غرب از انقلاب ایران باید ماهیتا اشتباه باشد و واقعیت در «پاد روایت یا counter-narrative» باید نهفته باشد.

واقعیت دوم که، به باور زارنت، سعید آن را نادیده گرفت، سخنان و نوشته‌های آیت‌الله خمینی بود که یک جامعه ایده‌آل را در برقراری قوانین شریعت می‌دانست. چنین موضعی را چپ‌های دیگری نیز اتخاذ کردند. مثلا ریچارد فالک می‌گفت که افکار خمینی اهمیت چندانی ندارند چرا که از جانب نزدیکترین مشاوران وی نقض می‌شوند.

از این رو، سعید در نخستین مقاله خود درباره انقلاب ایران در ۱۶ آوریل ۱۹۷۹، منکر ماهیت اسلامی رژیم تازه‌تأسیس جمهوری اسلامی می‌شود و با همان نظریه خاورگرایی خود، غرب را به کلیشه‌سازی متهم می‌کند. او خمینی را مظهر مبارزه با پادشاهی دژخیم و خواست دموکراسی مردم ایران می‌داند، و غرب را متهم می‌کند که تنها سعی داشته از خمینی تصویر یک روحانی فاشسیت بسازد.

خشم کینه‌توزانه سعید از رسانه‌های غرب و چگونگی به تصویر کشیدن جوامع اسلامی، موجب شد که او اخلاقیات را زیر پا بگذارد و نقض حقوق بشر، اعدام‌ها و خشونت‌های رژیم خمینی و انقلابیون را نادیده بگیرد و آن را چنین توجیه کند: «روزنامه‌نگاران و خبرنگاران آشکارا تمایل به پوشش اخبار خشونت‌ها، اعدام‌ها و نزاع‌های قومی در ایران داشته‌اند…این تنها گونه‌ای روزنامه‌نگاری غلوآمیز است که درباره ایران صورت گرفته است.»

بیانیه تازه مرکز کنش بین‌الملل، یکی از گروه‌های پشتیبان جنبش ۹۹ درصدی‌های آمریکا در وال‌استریت، بر اشتراکات حکومت اسلامی ایران با جنبش ۹۹ درصد‌ی‌ها – خواست آنها برای صلح، استقلال و عدالت اجتماعی – تکیه می‌کند.

این بیانیه در گردهمایی به مناسبت ۸۵ سالگی رمزی کلارک، رئیس مرکز و کنشگر و وکیل معروف آمریکایی، و با حضور فعالان ضدجنگ، دیپلمات‌های سازمان ملل و مقامات کنسولی از ایران، کوبا، ونزوئلا، پرو و صربستان منتشر شد. حامیان اصلی این بیانیه رمزی کلارک و سارا فلاندرز، یکی از مدیران مرکز و دبیر حزب کارگران جهان آمریکا هستند. رامزی کلارک ۸۵ ساله، که سابقه دادستانی کل آمریکا را دارد، منتقد اصلی سیاست‌های خارجی آمریکا در دهه‌های گذشته بوده است.

به مانند موضع‌گیری‌های ادوارد سعید، این بیانیه هم منطق خود را بر ضدیت با گزارش‌های رسانه‌های غربی بنا نهاده است و نقض گسترده حقوق بشر، دخالت آشکار ایران در امور داخلی کشورهای همسایه و گسترش فقر و اختلاف طبقاتی در ایران را نادیده گرفته است – تنها به این دلیل که رژیم ایران در برابر امپریالیست غرب ایستاده است.

این در حالیست که نه تنها نقطه اشتراکی بین جنبش وال‌استریت و حکومت ایران وجود ندارد، بلکه با هم در تضاد هستند. سرکوب اتحادیه‌های کارگری در ایران بارها از سوی نهادهای بین‌المللی محکوم شده است و فعالان کارگری بسیاری در ایران زندانی شده‌اند. اقتصاد ایران در سال‌های گذشته با شتاب بیشتری به سوی سرمایه‌داری رفته است. به طوری که احمد علوی، استاد اقتصاد در دانشگاه‌های سوئد، اقتصاد ایران را یک اقتصاد شبه‌سرمایه‌داری و پیشاسرمایه‌داری می‌داند که تمامی جنبه‌های منفی نظام سرمایه‌داری را دارد، بدون آنکه جنبه‌های مثبت آن را داشته باشد. اقتصاددانانی نظیر فریبرز رئیس‌دانا، طرح هدفمندی (حذف) یارانه‌ها در ایران را همسو با سیاست‌ها بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول می‌دانند که تحت تأثیر قطعی سرمایه‌داری آمریکا هستند.

در سال ۱۹۹۹، نوام چامسکی، ادوارد سعید و رمزی کلارک کتابی را با عنوان «اقدامات دژخیمان» نوشتند که در آن از سیاست‌ خارجی آمریکا در برابر کشورهای خاورمیانه انتقاد کردند. در حالی که هر سه این افراد گرایشات ضدامپریالیستی داشته‌اند، از بین آنها تنها نوام چامسکی است که با دنبال کردن دقیق رویدادها، دید واقع‌بینانه‌ای درباره سیاست‌ ایران دارد.

چامسکی از یک سو به سیاست‌های دوپهلوی آمریکا درباره رقابت تسلیحاتی هسته‌ای در خاورمیانه انتقاد می‌کند، و از دیگر سو ضمن محکوم کردن نقض حقوق بشر در ایران و ظالم خواندن رژیم حاکم، برنامه هسته‌ای رژیم را در راستای رسیدن به سلاح هسته‌ای و تثبیت موجودیتش می‌بیند.

چپ‌ها باید بیاموزند که هر موجودیتی که منافعش در برخی از ابعاد با «امپریالیست» آمریکا در تضاد است، نماینده خواست‌های آنها نیست؛ به عبارت دیگر هر که علیه امپریالیست است، «فرشته»ای نیست که در برابر «دیو» جهانخوار امپریالیست قد علم کرده است.