صحنه ای از درگیری های اوکراین - عکس از خبرگزاری فرانسه

صحنه ای از درگیری های اوکراین – عکس از خبرگزاری فرانسه

بحران سیاسی در اوکراین رفته رفته منجر به مناقشه‌های دیپلماتیک در سطح بین المللی می‌شود اما ظاهرا هنوز توجه بشار اسد، رئیس جمهور سوریه را که خودش در خانه یک سر دارد و هزار سودا، به خود جلب نکرده است. اما آیا اسد اصلا باید نگران سرنوشت ویکتور یانکوویچ، رئیس جمهور اوکراین باشد یا نه؟ در پاسخ به این پرسش فقط همین قدر می‌توان گفت که سرانجام بحران اوکراین هم می‌تواند به نفع اسد باشد هم به ضررش.

از تحلیل تنش‌ های از نوع جنگ سردی که در حال حاضر در اوکراین جریان دارد، دو دیدگاه کاملا مخالف فرهنگی و استراتژیک برمی‌آید: دیدگاه حامی روسیه و دیدگاه حامی اروپا. اعتراض‌ها زمانی در اوکراین آغاز شد که یانکوویچ از یکی از قول‌های خود مبنی بر امضای توافق‌نامه‌های سیاسی و تجارت آزاد با اتحادیه اروپا سرباز زد.

یانکوویچ بدون حمایت روس‌ها و یا به تعبیری دیگر بسته کمکی ۱۵ میلیارد دلاری که در دسامبر گذشته از آن‌ها گرفت، هرگز دست به چنین کاری نمی‌زد؛ البته ناگفته نماند که روسیه هم تخصیص این بسته کمکی مالی به اوکراین را به خاطر عدم قطعیتش نسبت به موضع یانکوویچ به تعلیق درآورده بود.

از سوی دیگر قانون برخورد با مخالفان هم که در اوایل ماه ژانویه از سوی دولت اوکراین به تصویب درآمد، منجر به موج تازه‌ای از اعتراض‌های جمعی در این کشور شد. نه رای پارلمان به لغو این قانون جدید و نه استعفای نخست وزیر، هیچ یک نتوانست صدای اپوزیسیون سیاسی را که خواستار برگزاری انتخابات ریاست جمهوری شدند، ساکت کند؛ و حالا حتی صحبت از احتمال آغاز جنگ داخلی می‌شود.

اظهارنظر موضع‌گیرانه ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه درباره توافق‌نامه تجارت آزاد اوکراین با اتحادیه اروپا- که اتحادیه اروپا را متهم به اخاذی از اوکراین کرد – هم آشکارا نشان می‌دهد که روسیه تا چه اندازه بر موضع و تصمیم‌گیری‌های متحد غربی خود یعنی اوکراین- به عنوان پایگاه قدرت حامی خود در غرب- تاثیر دارد. همین سه‌ شنبه هفته پیش بود که یکی از مشاوران پوتین در امور مربوط به اوکراین، ایالات متحده را متهم به «دخالت همه‌جانبه و وقیحانه در امور داخلی اوکراین» کرد.

در دوران اوج جنگ سرد، زمانی که اوکراین بخشی از اتحاد جماهیر شوروی بود، سوریه موکل عربی شوروی بود. حافظ اسد، پدر بشار اسد، اندکی پس از به دست آوردن قدرت به دنبال کودتایی نظامی، در سال ۱۹۷۱ به مسکو رفت و از آن به بعد روابط اقصادی و نظامی میان دو کشور محکم تر شد.

در زمان ریاست جمهوری میخائیل گورباچف، اتحادیه جماهیر شوروی روابط دیپلماتیک خود با کشوهای خاورمیانه از جمله اسرائیل را تغییر داد و بخش اعظمی از کمک‌های روسیه به سوریه هم با سقوط شوروی قطع شد. البته رابطه سوریه و روسیه به طور کامل هم قطع نشد و نیروی دریایی روسیه در بندر طرطوس باقی ماند.

در ژانویه سال ۲۰۰۵، بشار اسد- که در آن زمان به خاطر لبنان تحت فشار غرب بود- در مسکو با پوتین ملاقات کرد. اسد و پوتین متعهد شدند تا روابط دوره جنگ سرد را از سر گیرند و روسیه ۴/۱۳ میلیارد دلار از بدهی‌های سوریه، بیش از ۷۰ درصد کل بدهی سوریه به روسیه، را بخشید.

پوتین سقوط شوروی را «بزرگ‌ ترین فاجعه جغرافیایی سیاسی» قرن بیستم خواند. اگرچه او در قبال دوره جنگ سرد حس نوستالژیک دارد اما در همین حال به خوبی می‌داند که دوره روزهایی که شوروی می‌توانست یا فکر می‌کرد می‌تواند منافع آمریکا را تقریبا در گوشه گوشه جهان به چالش بیندازد، سر آمده. خاورمیانه، از نگاه روسیه، دیگر عرصه رقابت مستقیم ابرقدرت‌ها با هم نیست. همان طور که دیمیتری ترنین، رئیس مرکز کارنگی در مسکو در مصاحبه با واشنگتن پست گفت:« روسیه در امور جغرافیایی سیاسی مربوط به خاورمیانه، به گونه‌ای که شوروی در آن دخالت داشت، دخالت نمی‌کند؛ از این رو سوریه از نظر جغرافیایی سیاسی پایگاهی مهم برای این کشور محسوب نمی‌شود.»

این طور که به نظر می‌رسد که متخصصان روس به این نتیجه رسیده‌اند که روسیه امروز می‌خواهد دستی در امور داشته باشد، تصویر خود را به عنوان مهره‌ای تاثیرگذار در عرصه جهانی حفظ کند و در عین حال با قدرت آمریکا هم برابری کند، به ویژه در شورای امنیت سازمان ملل، اما ترجیح می‌دهد بدون درگیر شدن در کشمکش‌های نظامی به این اهداف خود برسد. روسیه خواستار نظام جهانی است که در آن رویکرد لیبرال، حامی حقوق بشر و مداخله ‌گر برتری و سلطه خودش را از بین نبرد. اما نکته جالب توجه ماجرا این است که وقتی به این نتیجه می‌رسد که باید در امور همسا‌یه‌ هایش مداخله کند، استثنا قائل می‌شود.

روسیه منافع مشخصی در سوریه دارد. دولت سوریه تسلیحات زیادی از روسیه می‌گیرد و روسیه هم هنوز از بندر طرطوس برای تامین تسهیلات استفاده می‌کند. روسیه همچنین نگرانی‌هایی نسبت به موج جهادگرایی در سوریه دارد؛ که یادآور چچنی‌هاست و ترسی که شاید این پدیده بر جنگ روسیه علیه اسلام‌ گرایان رادیکال در داغستان تاثیر بگذارد. اما به هر حال هیچ یک از این منافع آن قدر برای روسیه مهم نیست که ماندن اسد در قدرت را یکی از اهداف مهم سیاست خارجه خود بداند.

ایران، نه روسیه، حامی و متحد اصلی سوریه است. اما کاملا هم آشکار است که موضع روسیه چندان بی‌ربط به سرانجام بحران سوریه نیست. روسیه نشست سال ۲۰۱۲ ژنو را که خواستار تشکیل دولتی موقت در سوریه بر پایه رضایت دوجانبه شد، پذیرفت و همچنین نقش کلیدی در توافق بر سر خروج تدریجی تسلیحات شیمیایی از سوریه داشت. همچنین موفق شد چین را در بلوکه کردن بخش اعظمی از قطعنامه‌های شورای امنیت سازمان ملل که به موجب آن غرب می‌توانست نقش پررنگ‌ تری در تصمیم‌ گیری‌ها علیه دولت سوریه داشته باشد، راضی کند.

با این اوصاف سرانجام بحران اوکراین چه تاثیری و معنایی برای اسد و موضع روسیه در برابر بحران سوریه می‌تواند داشته باشد؟ دست ‌کم دو سناریو در پاسخ به این پرسش وجود دارد. حمایت اتحادیه اروپا و ایالات متحده از اپوزیسیون اوکراین دیپلماسی روسیه را در موقعیت حساسی قرار می‌دهد و بنابراین احتمالا موضع این کشور در برابر سوریه را سخت‌گیرانه‌ تر می‌کند. اگر یانکوویچ در نبرد با اپوزیسیون اوکراین شکست بخورد، بدون شک تنش جدی میان غرب و روسیه به وجود می‌آید و در نهایت هم گزینه دیگری از سوی دولت حامی غرب اوکراین جایگزین یانکوویچ می‌شود. در این صورت اسد هم از شرایط به وجود آمده نفع می‌برد.

اما اگر حمایت قاطعانه روسیه به یانکوویچ کمک کند بر اپوزیسیون غلبه کند و بتواند به عنوان رئیس جمهور قدرتمند اوکراین باقی بماند یا اینکه به سادگی یک گزینه تندرو دیگری که حامی روسیه باشد، جایگزینش شود، هم شرایط علیه اسد خواهد بود. در چنین شرایطی آنچه بیشتر احتمال دارد رخ دهد، این است که روسیه با ایده تشکیل دولتی موقت بدون اسد در سوریه موافقت کند؛ با توجه به اینکه در این صورت منافعش در شرق بیشتر تضمین می‌شود. سفر اخیر احمد جبرا، رهبر ائتلاف ملی مخالفان سوری به مسکو می‌تواند گواهی برای اثبات این رویکرد احتمالی روسیه باشد.