مطالعات فرهنگی عربی: ترسیم نقشه راه
طارق صبری، ویرایش
۲۰۱۱ ناشر آی. بی. تائوریس

نخستین مشکل پیش روی آنچه به اصطلاح ‘مطالعات فرهنگی’ خوانده می شود درک منظور و مقصود از این عبارت به ظاهر کلی است. کتاب جدید طارق صبری، مطالعات فرهنگی عربی: ترسیم نقشه راه، راهنمایی مناسب برای یافتن پاسخ این سوال است. این کتاب به عنوان “نخستین تلاش در راستای بررسی روش های تبیین و نظریه پردازی در حوزه مطالعات فرهنگی عربی که اخیراً مورد توجه قرار گرفته است” تحسین همگان را برانگیخته است. صبری در تلاشی تحسین برانگیز این جلد کتاب را ویرایش و فصل اول آن را نیز به رشته تحریر درآورد تا اثری میان رشته ای در دنیایی که روز به روز سطح آگاهی بالاتر می رود، از خود به جای بگذارد.

در این کتاب، صبری هدف خود را “بررسی مزایای مطالعات فرهنگی عربی” قرار داده است تا به نقش رسانه ها در آنچه “عصر حاضر” یا زمانه جاری می خواند در فرهنگ و جامعه عربی بپردازد. وی معتقد است بدین منظور ضروری است گذاری معرفت شناختی به گذشته مشکلاتی داشته باشیم که گریبانگیر جامعه معاصر عربی شده اند. یکی از مهم ترین مباحثی که در سرتاسر فصول کتاب به تفصیل از آن سخن می رود، نیاز به یک چارچوب نظری است که مطالعه فرهنگ درون آن صورت گیرد. این کتاب بر مبنای توازنی قابل قبول میان شناخت و معرفی کاستی ها و نقاط ضعف اندیشمندانی که سابقاً به مطالعه فرهنگ پرداخته بودند و پیشنهاد شیوه تفکر مجدد در این حوزه فرهنگی پیش می رود. با این حال، این مسئولیت خطیر تنها متوجه چهره های تحصیل کرده عرب نمی باشد، بلکه این مسئولیت بر دوش چهره های تحصیل کرده غربی فعال در مطالعات فرهنگ عرب نیز قرار دارد.

نقطه قوت اصلی مطالعات فرهنگی عربی: ترسیم نقشه راه گستره فعالیت و استعداد نویسندگان آن و همینطور ترتیب استادانه فصول آن می باشد. تمامی مقالات به یک اندازه جالب می باشند که شما را وسوسه می کنند کتاب را تا انتها بخوانید.

پس از فصل مقدمه که توسط ویراستار نوشته شده است، کتاب با فصل “وجاهت و منطق” (justification and rationale)والتر آرمبراست (Walter Armbrust) درباره تازه ترین اثر وی ادامه می یابد که عمدتاً به انتقاد از مطالعات رسانه ای عربی اخیر پرداخته است. سپس فصل محمد زیانی (Mohamed Zayani) شروع می شود که به درستی در ابتدای کتاب گنجانده شده است زیرا بویژه در فهم اینکه چگونه یک مطالعه بین رشته ای بخشی لاینفک از مطالعه موفقیت آمیز فرهنگ عربی را شکل می دهد، مفید واقع می گردد. فصل زیانی همچنین توجه را به “یکسری فرضیات آزمون نشده” نیز جلب می کند که علیرغم نیروهای متعددی که در جهان معاصر ما نقش بازی می کنند و بی تردید خود ایده ‘جهانی سازی’ یکی از آنهاست، کماکان مطالعه این حوزه بر آنها استوار است. توجه ویژه بر بازه ۲۴ ساعته چارچوبی مهم است که از طریق آن می توان پی برد پخش برنامه هایی در “ابعاد سیاسی، اقتصادی و اجتماعی” در ساعات مختلف چگونه بر زندگی روزمره مردم تاثیر می گذارد. (درک زیانی از اهمیت بازه ۲۴ ساعته را می توان به آخرین اثر صبری تحت عنوان رویارویی های فرهنگی در جهان عرب: بر روی رسانه، مدرنیته و زندگی روزمره، ارتباط داد که بحثی مشابه بود و با گذر از مطالعات فرهنگی که صرفاً بازتاب دهنده میراث و سنت عربی بودند با مدنظر قراردادن جامعه جهانی، به تلاش جهت فهم مناسب تر این حوزه در عصر حاضر روی آورد).

درون مایه این گفتمان بین رشته ای دلگرم کننده در فصل بعدی که نوشته محمد عیاش (Muhammad Ayish) است نیز ادامه می یابد، چراکه وی در این فصل به بررسی نقاط ضعف دوره های تحصیلی رسانه و ارتباطات در دانشگاه های عربی می پردازد. بحث عیاش به عناصر درونی و بیرونی مربوط می شود که بر دوره های آموزشی رسانه و ارتباطات در دانشگاه های عربی تسلط دارند. عیاش از یک طرف به بررسی مبانی عقلانی این دوره ها می پردازد و نحوه نشات گرفتن آنها از “روایات علوم انسانی متداول آمریکایی کارکردگرا” و اینکه چگونه پایبند به این مکتب باقی ماندند را به بحث می کشد. در سمت دیگر قضیه، بحث تاثیر جامعه است و علیرغم “توسعه قابل توجه” این دوره ها همگام با پیشرفت جهانی بخش ارتباطات، انتقادها از وضعیت فرهنگی جهان عرب در سطح بالایی قرار گرفته است.

ریاض فرجانی (Riadh Ferjani) پیشرفت های عرصه مطالعات رسانه ای و فرهنگی را از نقطه نظر جامعه شناختی به بحث می نشیند و در این میان عامل کنترل اجتماعی که در برنامه های مطالعات رسانه ای در جهان عرب از جایگاهی ذاتی برخوردار است را مورد بررسی قرار می دهد. فرجانی با اشاره به “تاریخ نگاری متمایز و انتقادی مطالعات رسانه ای در دانشگاه های عربی” به تبعیت از صبری، از “واقعیات انعطاف ناپذیری محیط های آکادمیک در جهان عرب پرده برداشت.”

فصل دینا مطر (Dina Matar) که پیرامون مشاجره نظری میان دولت و فرهنگ است، به بررسی دولت به عنوان نهادی مورد اختلاف و نحوه تغییر ماهیت مطالعات فرهنگی در دولت ها همگام با تکامل پیوسته ساختارهای جغرافیای سیاسی در خاورمیانه می پردازد. مطر معتقد است برداشت از یک دولت عربی و رویه های استدلالی که بکار می گیرد، باید در تحلیل مطالعات فرهنگی گنجانده شود، زیرا “پیوستگی آموزنده تری از جایگاه ها و مواضع قدرت و نحوه مذاکره بر روی آن فراهم می آورد.”

“فقدان خلاقیت” در صنایع دستی فرهنگی معاصر فلسطینی نیز مسئله ای است که هلگا طویل-سوری (Helga Tawil-Souri) در فصل خود بدان پرداخته است. وی به طرح این سوال می پردازد که آیا شرایط سیاسی در فلسطین جلوه ها و نمادهای فرهنگی را به بیرون از قلمرو مقاومت سیاسی می راند. طویل-سوری هم فرهنگ و مطالعات فرهنگی را مورد بررسی قرار می دهد و هم درباره اینکه چگونه اوج خلاقیت در مفهوم فلسطینی آن، مقاومت سیاسی می باشد، سخن می راند.

لیال فتونی (Layal Ftouni) در فصل مربوط به خود چالش عقلانی عمده فراروی گفتمان فمنیستی را به بحث می گیرد و معرفت شناختی فمنیستی عربی در چارچوب “توسل به شیوه های نوین برای تعریف مجدد معرفت شناختی فمنیستی عربی از طریق پژوهش اجتماعی-علمی و تاریخی و بدون گرفتار شدن در دام تبعیض نژادی، نژادپرستی یا شرق ستیزی” قرار می گیرد. در فصل بعد، ایمان همام (Iman Hamam) به بحث درباره پرونده کمدی های مصری و اینکه چگونه از طریق این رسانه، مجموعه ای از گفتمان ها “هم برقرار و هم مورد مذاکره قرار می گیرند”، می پردازد.

عاطف الشاعر (Atef Alshaer) این سوال را مطرح می سازد که آیا زبان را هم می توان به نوعی فرهنگ دانست. الشاعر “قائل شدن وجه فرهنگی برای زبان” به عنوان ابزار تبادلات نگرش های اجتماعی و سیاسی را مورد بررسی قرار می دهد. سوزان اُرورکه (Susan O’Rourke) و راسر جانسون (Rosser Johnson) از فصل نهایی برای ارائه یک مطالعه موردی از تدوین یک برنامه مطالعات رسانه ای از نیوزلند تا عمان استفاده می کند و معضلات نظری و عملی فراروی چنین برنامه ای را تشریح می نماید. این کتاب به طرز باورنکردنی سودمند است و مباحثات ارزشمندی در اختیار دانشجویان و اندیشمندان مکاتب فرهنگی عربی قرار می دهد.