«بازی نه چندان بزرگ»
جان ففر
Foreign Policy in Focus
فوریه ۲۰۱۲
بازی بزرگ قرن ۱۹ بین امپراطوریهای بریتانیا، فرانسه، عثمانی و روسیه شکل گرفته بود. هدف اصلی آن نیز جلوگیری از گسترش امپراطوری روسیه به سمت جنوب بود. این بازی هزینههای بالایی به تمامی طرفین تحمیل میکرد و آن چه همه آنها به آن پی نبرده بودند، این بود که برنده شدن در این بازی منافع اندکی برای آنها به همراه میداشت. جان ففر، در تحلیل خود برای Foreign Policy in Focus بازی امروز بین ایالات متحده، اسراییل و ایران را نیز بسیار شبیه به آن بازی میداند.
برخوردها در بازی بزرگ عصر حاضر از بسیاری جهات شدیدتر هستند زیرا در این بازی سلاحهای هستهای نیز نقش دارند. به هر حال، بازی در جریان است و «متاسفانه، دست کم یک تیم مصرانه به دنبال بازی خطرناکی است- بمبهای قاره پیما که به داخل قلمرو دشمن نفوذ کنند.» در حالی که بازی قرن ۱۹ دههها ادامه داشت، این بازی میتواند از طریق یک حمله پیشگیرانه و متعاقب آن مقابله به مثل میان طرفین در موقعیتهای مختلف ظرف چند ساعت تشدید شود.
یکی از جالبترین مشاهدات ففر درباره بازی که امروز در جریان است، اجماع قدرتمند دست کم در آمریکا درباره آنچه در معرض خطر است و راه حلهای موجود در قابل آن است. در میان سیاستمداران نباید به مشاجرات مقدماتی بسیاری از جمهوری خواهان که با هدف تهییج اذهان عمومی صورت می گیرند، توجه داشت. به نظر میرسد نامزدهای جمهوریخواه متشکل از میت رامنی، ریک سنتوروم و نیوت گینگریچ بیشتر بر این تمرکز دارند تا در ستادهای تبلیغاتی خود ثابت کنند که میتوانند بهتر از باقی نامزدها میتوانند از دستیابی ایران به سلاح هستهای جلوگیری کنند. در این میان، آنان رییس جمهور اوباما «- که همواره بر این که “هیچ گزینهای را از روی میز بر نمیداریم، تاکید داشته است -» را به مماشات با ایران متهم میکنند.
در میان اندیشمندان، مطرح شده ماتیو کروئنیگ کارشناس مسائل امنیت هستهای است. وی بر این باور است که استراتژیهای فعلی به هیچ وجه موثر واقع نخواهند شد. بنابراین، پنتاگون میتواند دست به کار شده و از شر تاسیسات تبدیل اورانیوم در اصفهان، راکتور اراک و سایتهای ساخت سانتریفیوژ در اطراف نطنز و تهران خلاص شود. تنها گزینههای پیش روی ما در حال حاضر جنگ معمول سنتی و جنگ هستهای است و ما باید اولین گزینه را برگزینیم. نیال فرگوسن نیز بر این دیدگاه تاکید دارد و تنها منطقی که پشت حرفش دیده میشود آن است که «گاهی اوقات مضرات یک جنگ پیشگیرانه به مراتب کمتر از سیاست صلح جویانه است. افرادی که این را نمیدانند، آنهایی هستند که هنوز عواقبی که ایرانی مجهز به سلاحهای هستهای برای همه ما میتواند داشته باشد را درک نمیکنند.» ففر، همانند بسیاری دیگر، به این که این قبیل اظهارات تا چه اندازه یادآور تهاجم سال ۲۰۰۳ به عراق هستند، اشاره مینماید.
اکنون، باید درباره اینکه ایران به واقع چه می کند، منصفانه قضاوت کرد. شواهد مختلف گرایشات متفاوتی را نشان میدهند. دولت ایران آشکارا ادعا میکند در حال غنیسازی اورانیوم برای مقاصد غیرنظامی است، اما دولت اسرائیل معتقد است ایران به سرعت در حال پیوستن به باشگاه هستهای است. ففر میافزاید: «این دو کشور به خوبی همدیگر را می شناسند.» ایالات متحده بین این دو موضع قرار گرفته است. مطابق با دو مورد آخر برآوردهای اطلاعات ملی آمریکا، ایران از سال ۲۰۰۳ هیچ تلاشی جهت ساخت سلاح هستهای صورت نداده است. اما گزارش سازمان بین المللی انرژی اتمی در ماه نوامبر ۲۰۱۱ ادعاهای دیگری مطرح کرده است. یافتن دیدگاه حقیقی بین این دو دیدگاه مختلف غیرممکن به نظر میرسد.
با این حال، ففر در تلاش است تا با استدلال منطقی نشان دهد که در اینجا مسئله واقعی این نیست که ایران در حال انجام این کار هست یا خیر. مشکل بیشتر به تصورات درباره ایران بر میگردد، که بسیار شبیه به تصور نادرست قرن ۱۹ مبنی بر اینکه روسیه به طور حتم به سمت جنوب پیش خواهد آمد، است. البته تصور درباره ایران این است که این کشور در مسیر بی بازگشت ساخت بمب به پیش میرود و ایالات متحده و اسرائیل نیز در عزمی بیبازگشت به دنبال تغییر رژیم در تهران هستند. این دوگانگی به شکل گیری موضع میانهرو محتاطانه به صورت اعمال تحریمهای اقتصادی نه به عنوان ابزاری جهت پیشبرد مذاکرات بلکه به عنوان جایگزینی برای مذاکرات انجامیده است.
این قوانین بازی فضایی محدود برای درک واقعی انگیزهها، منافع و پیامدهای بیرونی در اختیار میگذارد. مطابق با این گزارش، جامعه بین الملل چنین میپندارد که ایران کماکان به دنبال دستیابی به سلاح هستهای خواهد بود به نحوی که گویا «این هدف به نوعی در دی.ان.ای جمهوری اسلامی کدگذاری شده است،» و این در حالی است که دلایل بسیار موجهی هم برای عدم تلاش جهت ساخت بمب در میان است که ایران نسبت به آنها بیتوجه است. به همین ترتیب، حمله به ایران توجیه چندانی برای اسرائیل ندارد. چنانچه استیو کال در مجله نیویورکرنوشته است: «هزینههای چنین حملهای میتواند حملات راکتی و موشکی سنگین متقابل توسط حزب الله و حماس علیه شهروندان اسرائیلی، موج خیزشهای ضداسرائیلی مردمی در مصر و التهاب شعلههای ملی گرایی هستهای در ایران باشد. همچنین احتمال وقوع یک جنگ منطقهای که پای لبنان، سوریه و امیرنشینهای تولید کننده نفت در خلیج فارس نیز به آن باز میشود، را نیز نمیتوان منتفی دانست.»
در نهایت، بازی به بازیگران خود اجازه نمیدهد بدترین سناریوی ممکن یعنی دستیابی ایران به بمب هستهای را مورد بررسی قرار دهند. ففر ادامه میدهد که با نگاهی به کره شمالی در مییابیم دستیابی به بمب هستهای ذاتا وضعیت امنیتی در شمال شرق آسیا را تغییر نداده است. ژاپن و کره جنوبی متعاقبا به دنبال دسترسی به سلاحهای هسته ای نبودند و از زمان گذشته تا به حال، کره شمالی به صورت کشوری جدا افتاده باقی مانده است که نشان میدهد «یک سلاح هستهای واقعی نمی تواند قدرتمندتر از عزم وحشت آفرین یک کشور در این مسیر باشد.» از این رو ففر از ما میخواهد این مسئله را مدنظر قرار دهیم که دستیابی ایران به حداقل قدرت هستهای قدرت آن را چندان زیاد نمیکند، زیرا اگر روزی به استفاده از چنین سلاحی دست بزند، با مقابله به مثل سنگین مواجه خواهد بود. بنابراین، بر اساس قوانین بازی، «در صورت آزمایش رسمی یک سلاح هستهای، ایران پس از اولین مورد متوجه خواهد شد در صورت اقدام برای دومین آزمایش خود را به باتلاق سقوط خواهد افکند.»
این تحلیل قطعا مورد پذیرش افرادی که ایران را یک تهدید ذاتی میدانند، واقع نخواهد شد. همچنین این مسئله به هیچ وجه برای آنهایی که به دنبال نابودسازی کامل سلاحهای هسته ای هستند، قابل قبول نیست، چرا که با پیوستن هر عضو دیگر به باشگاه هستهای، خود را یک قدم دورتر از دستیابی به هدف نابودسازی کامل سلاحهای هستهای مییابند. به هر حال، هزینههای عدم توجه به مباحث ففر ممکن است فراتر از آنچه عبارت «بازی تمام شد» نشان میدهد، باشند.
مقاله کامل جان ففر را می توانید در اینجا ملاحظه فرمایید.