از نشست چهار جانبه استانبول تا عدم قبول تشکیل کمیته قانون اساسی از سوی رژیم بشار اسد، به نظر می آید که همه تلاش های حل جنگ سوریه از راه گفتگو تنها اتلاف وقت است. همچنین به نظر می آید که تلاش های حل مسالمت آمیز این مساله دچار رکود شده و شاید هم به بن بست رسیده است. از همان ابتدا نشست سران در استنابول بر «ضرورت پیگیری تمام تلاش های سیاسی برای پایان دادن به بحران» تاکید کرد. اما هنگامی که این سوال در برابر رئیس روسی پوتین مطرح شد که برای تشکیل کمیته قانون اساسی به رژیم سوری فشار آورد، او در پاسخ گفت: « شروع به کار این کمیته الزامی است اما شرط اساسی تشکیل آن بهرمندی کامل از مشروعیت لازم است تا بتواند مثمر ثمر باشد». این بدان معنا بود که روسیه عجله ای برای شروع به کار این کمیته ندارد.
شاید دلیل مساله این باشد که روسیه مانند رژیم بشار اسد از این می ترسد که کمیته مزبور قانون نگاری هایی را تدوین نماید که خارج از توقعات آنهاست، و تحقیقاتی را برای بررسی علل این جنگ انجام دهد و اقداماتی را بر پایه مشروعیت بین المللی و قطع نامه های سازمان ملل برای ایجاد تغییر بردارد، که مرحله ریاست بشار اسد و بقای او در راس حکومت را منتفی خواهد کرد؛ و همچنین احتمال گذار به یک سوریه متفاوت را در آینده ممکن سازد. این مساله باعث شد که وزیر دفاع ایالات متحده آمریکا ژنرال جیمس ماتیوس در این خصوص اظهار کند که روسیه « بخاطر نادیده گرفتن آن همه اعمال مجرمانه بشار اسد بر ضد ملت خود نشان داده که به بدیهی ترین ارزش های اخلاقی بی اعتناست».
در همه نشست های مربوط به سوریه بر ضرورت مبارزه با تروریسم تاکید شده بود اما علی رغم این تاکیدهای پوشالی آنچه دیدیم این بود که چگونه تروریست ها با اتوبوس های کولر دار از جایی به جای دیگر انتقال داده می شوند و چگونه اعمال مجرمانه آنها به عنوان بخشی از قدرت چانه زنی برخی سیاستمداران به کار می رود. خون جنایت سویدا همچنان می چکد.
اما قضیه «بازگشت دواطلبانه پناهندگان سوری از طریق سازمان ملل» هنوز مساله ای است که در میان طبل توخالی شعارها و سوءاستفاده ها و عدم پذیرش مشارکت آلمان و فرانسه در بازسازی سوریه می چرخد. سازمان ملل و بسیاری از کشورها بر این عقیده اند که چگونه می توان به کسی هزینه بازسازی کشور را داد که خود با مزدوران و بشکه های مواد منفحره، وطن خود را به خاک و خون کشید و میلیون ها را آواره ساخت.
بسیار فریباست که سران نشست استانبول «بر حفظ وحدت و یکپارچگی سوریه تاکید ورزند و بر حل سیاسی بحران با نظارت سازمان ملل تاکید» نمایند؛ اما اینکه رئیس ترکیه اردوگان این نشست را ایده آل توصیف کند و مشارکت فرانسه و آلمان در آن را نشانه دیگری از ایده آل بودن آن بداند این توصیف توصیف فریبنده ای است؛ زیرا در آستانا و سوچی تنها نقشه راه دخالت قدرت های بیگانه ترسیم شده است.
همزمان با تعلل روسیه برای اجرای هر گونه راه حل جدید برای بحران سوریه، رخدادهای شرق فرات تا شمال سوریه حکایت دیگری را بازگو می کنند که شباهت زیادی با آنچه پیشتر در عراق در منطقه کوردستان عراق اجرا شده بود، دارد.
در یکی از گزارش های الشرق الاوسط به تاریخ ۳۰-۱۰-۲۰۱۸ ذکر شده بود که«از کتاب های درسی تا علایم رانندگی و پست و بانک و سیم کارت های تلفن و نام روستاها و اماکن عام» همه تبدیل به زبان ترکی شدند. در اعزاز نیز ترکیه زبان ترکی را جایگزین زبان فرانسوی کرد. هر چند ترکیه بیان می دارد که این مناطق جزوی از ترکیه نخواهند بود اما در مقابل تاکید می کند که ترکیه با توجه به منطق عمل انجام شده در این مناطق یگانه قدرت حاکم است.
از سال ۱۹۶۷ به بعد همواره تکرار می شد که علی رغم اشغال قسمتی از سوریه، نظام حاکم پابرجا ماند؛ در حالی که تنها دلیل استمرار آن حمایت اشغال گر بود. اما در سال ۲۰۱۱ و با پیروی از سیاست یاوری از بیگانگان بر علیه ملت شگفت نبود که رژیم بشار اسد به آغوش ایران رود و از مزدوران ایرانی کمک بگیرد. آن هنگام نیز که مزدوران متوحش ایرانی با شکست های سهمگینی مواجه شدند بشار اسد رو به سوی روسیه شتافت و کشور را بدان فروخت تا چند صباحی بیشتر بر عرش حکومت گری بنشیند و آن را با خاک و خون سیراب کند.