با پیشرفت جست‌وجوی راه حل سیاسی برای بحران سوریه و پراکندگی جبهه مخالفان و بازپس‌گیری بیشتر شهرها و مناطق توسط نظام از دست مخالفان، این سئوال باقی می‌ماند: کدام سوریه از این جنگ طولانی بیرون خواهد آمد؟ این سئوالی است که سازندگان سیاست‌های منطقه‌ای را به خود مشغول کرده، همانگونه که مقامات بین‌المللی را که کشورهایشان به عنوان کشورهایی محسوب می‌شوند که مسائل منطقه و آینده سوریه برای‌شان مهم به حساب می‌آید.
به سخنی دیگر: نظامی که در نشست‌ها و همایش‌ها، عربی یا جهانی شرکت می‌کند چگونه نظامی خواهد بود؟ نظامی «روسی» خواهد بود یا «ایرانی» و تابع این یا آن کشور؟ آیا نظامی با هویتی ایرانی در سایه روابط تیره ایران با بخش بزرگی از کشورهای همسایه‌اش به خصوص کشورهای خلیج، می‌تواند روابط طبیعی خود با کشورهای همسایه را بازسازی کند؟ آیا نظامی «ایرانی» در سوریه می‌تواند یکی از قدرت‌های غربی را به مشارکت دربازسازی قانع کند؟ عملیاتی که پیش بینی می‌شود ارقامی نجومی نیاز داشته باشد. آیا به سئوال مهم‌تر و سمج‌تر می‌رسیم که: چه کسی خواهد توانست این نظام را از چنگ ایران بیرون بیاورد همانگونه که امروز نیز هست؟
ولادیمیر پوتین رئیس جمهوری روسیه که فضل بزرگ حفظ نظام بشار اسد در رأس قدرت به او منسوب می‌شود می‌گوید: «مسئله خروج ایران از سوریه مسئله‌ای روسی نیست. دمشق و تهران باید بر این مسئله توافق کنند». مشاور امنیت ملی امریکا جان بولتن نیز جمله مشابهی از زبان پوتین نقل کرد. بولتن در کنفرانس مطبوعاتی‌اش به هنگام سفر به اسرائیل (۲۲ آگوست گذشته) گفت: رئیس پوتین به من خبر داد که منافع ایران در سوریه با منافع روسیه منطبق نیست. او بسیار خشنود خواهد بود اگر نیروهای ایرانی مستقر در سوریه به کشورشان بازگردند». سخنان پوتین در حقیقت پیامی است به کسانی که می‌خواهند بروجود ایران در سوریه معامله کنند.
جنگ‌های نفوذ در زمین‌های سوریه یک معنا می‌دهد: دیگر سوریه‌ همان کشور سال ۲۰۱۱ نخواهد بود. منظور در اینجا نظام سیاسی است که پس از جنگ سرپا می‌ایستد. حتی اگر بشار اسد رئیس جمهوری سوریه باقی بماند، او دیگر قادر نخواهد بود همچون ده سال‌ پیش که جانشین پدرش شد، بر آن حکومت کند. او از این جنگ سربلند نخواهد کرد و سیطره‌اش بربسیاری از شهرها را که از کف داد، نخواهد گستراند؛ شهرهایی که به خاطر نقش نظامی نیروهای خود سوریه از دست داد. دو قدرتی که به او در این راه کمک کردند: روسیه و ایران تفاخر می‌کنند که دخالت آنها نظام را نجات داد. ایرانی‌ها از ماه‌های اولیه انقلاب و روس‌ها از سپتامبر ۲۰۱۵ و بعد از کمک‌خواهی رئیس سوری که نظامش را در معرض فروپاشی دید، بعد از اینکه ناتوانی نیروهای ایرانی و گروه‌های نظامی تحت حمایتش به خصوص حزب الله برای نجاتش را دید.
نقش روسیه در سوریه از استراتژی حکومت آل اسد بیرون نبود. سوریه در سایه حکم حافظ اسد و رویارویی قدرت‌های بزرگ دردوره جنگ سرد در اردوگاه سوسیالیزم قرارداشت. افسران و نیروهای ارتش سوریه در مراکز نظامی روسیه آموزش می‌دیدند، همچنین بخش بزرگی از اسلحه‌اش از زرادخانه‌های شوروی می‌آمد. برای همین هم رئیس ولادیمیر پوتین این را فرصتی یافت برای بسط مجدد نفوذش بر سواحل مدیترانه به خصوص که دو پایگاه هوایی و دریایی در حمیمیم و طرطوس برایش جا پای ثابتی مهیا می‌کنند. اما پوتین دخالتش را با این بهانه توجیه کرد که هدف حفاظت از وحدت ارضی سوریه و بازگرداندن امنیت و استقرار است، همچنین ممانعت از تغییر نظام با استفاده از قدرت توسط ایالات متحده. سه دلیل که پژواک مناسبی در ساختار نظام سوری همچنین متحدان ایرانی‌اش یافت. متحدانی که همه تلاش‌شان حفظ منافع‌شان در سوریه بود از طریق حفظ بشار اسد به هرقیمتی حتی اگر لازم باشد کیک سوریه با ولادیمیر پوتین قسمت شود.
نقش روسیه با استقبال بسیاری از سوری‌ها روبه رو شد، کسانی که رشد نفوذ ایرانی در کشورشان مایه نگرانی‌شان بر هویت سوریه و سرنوشتش بود و ترکیب جمعیتی‌اش. نشانه‌های ایرانی که شمایل شهرهای سوری را به سمت تغییر می‌بردند از جمله دمشق، از زمان برسرحکم آمدن بشاراسد روبه افزایش گذاشت. مسئله با ورود «سپاه انقلاب» و دیگر گروه‌های مسلح و تغییر نتایج جنگ به شکل «تشیع» رو به افزایش گذاشت. مسکو تلاش کرد از این حساسیت فرقه‌ای استفاده کند، به همین دلیل از مناطق چچن برای کادر افسری روسیه نیرو جذب می‌کرد که اغلب ساکنانش سنی مذهب‌اند تا شهرهایی همچون حماه و حلب را به آنها بسپارد. چرا که دریافت اهالی، از این افسران بیشتر از عناصر و ملیشیای ایرانی استقبال می‌کنند. وقتی این ملیشیا شهر حلب را محاصره کردند تا مانع عقب نشینی اهالی بشوند، هواپیماهای روسی اقدام به بمباران دو شهر کفریا و الفوعه نمودند که اغلب ساکنانشان شیعه بودند تا ایران را ناچار سازند توافق حلب را اجرا کند که در آن زمان معلق مانده بود. در استان ادلب نقش روسیه در ممانعت از نظام در ارتکاب جنایتی بزرگ علیه اهالی استان و ده‌ها هزار فردی که به آن پناه آورده‌اند، مهم و اساسی بود. توافق ترکیه-روسیه که منجر به ایجاد منطقه عاری از سلاح شد، منطقه‌ای که از ریف لاذقیه در شمال غربی تا استان ادلب و حماه در ریف حلب غربی امتداد می‌یابد. نقش روسی کمک کرد نیروهای ایرانی و ملیشیای تابعش از جنوب سوریه دور شوند. گامی که به نظام اسد اجازه داد در پوششی روسی و موافقتی امریکایی و اسرائیلی سیطره خود را بر منطقه مرزی در قنیطره و درعا بازگرداند.
می‌توان رابطه روسیه و ایران در صحنه سوریه را همزمان کامل کننده و نقض کننده توصیف کرد. هر دو کشور از فضایی که نظام سوری برای دخالت نظامی‌شان مهیا کرد استفاده کردند و آن را دخالت قانونی می‌بینند در حالی که دخالت دیگران از نظر نظام «اشغال» عنوان می‌شود.
اما با دقت در اهداف استراتژیک دخالت‌ها، اختلاف دهان باز می‌کند. ایران آنچه را که «پیروزی» نظام می‌خواند، پیشروی محور مقاومت در جنگ منطقه‌ای می‌بیند. در نتیجه تصور می‌کند جای پای مهمی یافته تا نفوذش را نه تنها در سوریه بلکه برای رسیدن به لبنان از طریق خط پشتیبانی سیاسی و نظامی به حزب الله توسعه دهد. پروژه «سپاه انقلاب» در سوریه تنها سیطره بر نظام نیست بلکه نفوذ کامل در همه نهادهای آن است به گونه‌ای که به بخشی از پروژه ایران بدل شوند.
مسکو اما نفوذش در دمشق را به عنوان برگه‌ای مهم در مذاکرات و چانه‌زنی‌ها و پایگاهی مهم در سواحل مدیترانه می‌بیند. آنچه البته برایش مهم است اینکه نظام سوری تغییر نکند و به محلی علیه منافعش بدل نشود. برای همین هم پوتین به تسریع در پیمودن راه حل سیاسی دعوت می‌کند.
مسکو بر اختلاف منافعش با ایران در سوریه کاملا واقف است. روسیه‌ای که برای اجرایی کردن توافق روسیه- اسرائیل، ایران و ملیشیایش را مجبور به عقب‌نشینی از حنوب سوریه کرد. همو بود که ایران را قانع کرد فرمول توافق روسیه –ترکیه را بپزیرد و به نظام سوری فشار آورد که در ادلب دخالت نکند. روسیه نفوذش در سوریه را برگه مهمی در مذاکراتش با امریکا در باره تحریم‌ها و بهبود روابط می‌بیند.
برگه‌ای روی میز مذاکره برای هرکسی که بخواهد درباره بزرگ‌نمایی وجود ایران در سوریه مذاکره کند. موسکو بیشتر از همه می‌تواند در این جهت نقش ایفا کند اگر قیمت مناسبی به او پیشنهاد شود.