کلود اسکولویچ، نویسنده فرانسوی سرشناس، به تازگی فلور پلرین، وزیر فرهنگ فرانسه، را «وحشی» خواند. اما چرا از این واژه به این تندی استفاده کرد؟ دلیل انتخاب این واژه برای توصیف او آن است که خانم وزیر در مصاحبه ای تلویزیونی گفته بود که در دو سال اخیر حتی یک کتاب هم نخوانده است.
پلرین ۴۱ ساله طی این مصاحبه از ناهار فوق العادهای یاد کرد که با پاتریک مودیانو، نویسنده فرانسوی برنده نوبل ادبیات، داشت اما زمانی که از آثار ادبی او صحبت شد، نتوانست حتی نام یکی از رمانهای او را به یاد بیاورد.
اسکولویچ تنها کسی نیست که به وزیر فرهنگ حمله کرد. پس از این اعتراف تلویزیونی، به نظر می رسید که بدنه این بنیاد ادبی کشور فرانسه، مهد سارتر و مولیر، زخمی شد. همه از وی انتقاد کردند، به اعتبار وی حمله کردند و خواستار استعفای وی شدند.
به پرلین به خاطر نخواند یک کتاب در دو سال گذشته لقب «وحشی» دادند، با وجود آن که وی گرفتاری های کاری را بهانه کرد که وقت کافی برای وی نمی گذارند تا وقت برای کتاب خواندن داشته باشد. اما برای ما که در خاورمیانه زندگی می کنیم، قصه برعکس است. ممکن است شخصی برای خواندن یک کتاب یا شاید هم بدتر، برای نوشتن یک کتاب زیر سوال برود یا مورد حمله قرار بگیرد.
این تفاوت ها هفته پیش بیشتر به چشم می خورد که وزیر فرهنگ فرانسه به خاطر نخواندن کتاب هدف انتقادهای سفت و سخت قرار گرفت و همزمان یک دانشجوی مصری به خاطر خواندن کتاب دستگیر شد.
بله، دانشجویی دستگیر شد و پس از مدتی آزاد شد. واقعیت آن است که این دانشجو بازداشت و بازجویی شد، در نهایت پلیس کتابی که او به همراه داشت به عنوان سندی علیه دانشجوی مذکور ضبط کرد. در بیانیه ای رسمی که در این باره صادر شد، آمده است که دانشجوی مصری نسخه ای از کتاب ۱۹۸۴ نوشته جرج اورول را به همراه داشت. مضمون این کتاب نقد دیکتاتوری نظامی است.
خدای من.
این دو موضوع چقدر متفاوت و در عین حال به یک میزان سرکوب گرانه است: وزیر فرهنگی که کتاب نخوانده «وحشی» خوانده می شود و دانشجویی که کتاب می خواند «مجرم» خطاب می شود.
وقتی اسکولویچ پلرین را وحشی خواند گفت، وزیر فرهنگی که کتاب نخواند میرزابنویس، کارمند و طراح بودجه است و از پیگیری تازه ترین تحولات فرهنگی فرانسه و درک فرهنگ این کشور ناتوان است.
آیا این مفهوم عبارت شهروندی نیست که نویسنده ای بتواند از مسئولان حکومتی انتقاد کند، آن هم نه به خاطر کم کاری یا قصور در حرفه شان، بلکه به خاطر بی کفایتی فکری و فرهنگیشان؟
از سوی دیگر، ما در خاورمیانه دانشجویانمان را برای خواندن کتاب بازداشت و بازجویی می کنیم.
من فکر نمی کنم که پرداختن به این موضوع اغراق باشد. دانشجوی مذکور شاید آزاد شود. اما همین مشکلات انباشته روی هم هستند که در منطقه ما امکان وقوع چنین واقعه هایی را فراهم می کند. برای مثال، آلن گرش، سردبیر لوموند دیپلماتیک به اداره پلیس فراخوانده شد. یک «شهروند» مصری در یک کافه صحبت های وی درباره سیاست را شنید و به پلیس گزارش داد. چه کسی فکر آن را می کرد که این مکالمه در یک کافه بتواند «تهدیدی برای امنیت ملی» به شمار رود؟
بله، گرش هم مانند همان دانشجو آزاد شد. اما ما ماندیم و این پدیده نگران کننده که نیروهای امنیتی و پلیس چقدر بی حساب و کتاب می توانند عمل کنند و مردم را به خاطر «جرم هایی» که پلیس آن را جرم می شناسد – مثل خواندن کتاب – دستگیر کنند.
اینک فضا این گونه است که شهروندی موقع شنیدن مکالمه ای درباره سیاست احساس خطر می کند و نقش «اطلاع رسان» را بازی می کند تا جایی که این مکالمه را به پلیس گزارش می دهد.
این جا به دوباره به اول خط می رسیم که « در ابتدا کلمه بود.»