اگر نشست سوم مربوط به امور سوریه-که قرار است در ژنو برگزار شود- به چند ماه یا چند سال آینده موکول شود، این احتمال وجود دارد که به سرنوشتی مثل سرنوشت نشستهای قبلی- که در ژوئن ۲۰۱۲ و ژانویه و فوریه ۲۰۱۴ برگزار شد- دچار شود.
من واقعا متاسفم این را میگویم، اما هیچ راه فراری وجود ندارد. مذاکرات صلح جدی بدون شک میتواند به جنگ میان مهرههای قوی دنیا خاتمه دهد چرا که آنها خودشان برای خودشان تصمیم میگیرند. این مهرههای قوی بدون شک توانایی متوقف کردن جنگ میان مهرههای ضعیفتر را هم دارند اما این اتفاق تنها زمانی رخ میدهد که آن مهرههای پشت پرده به این نتیجه برسند که زمان خاتمه دادن به جنگ خونین میان مهرههای ضعیفتر فرا رسیده است.
باید به سادگی بگویم منظور از این حرفها این نیست که به فرضیههای توطئه چینی پناه ببریم تا بدین وسیله تقصیر را گردن همه جناحها به جز جناح مورد بحث بیندازیم. من میخواهم با این حرفها این حقیقت را یادآوری کنم که مهرههای ضعیف تنها بر اساس قوانینی که از سوی مهرههای قویتر بهشان تحمیل میشود، اجازه بازی دارند. آیا این همان اتفاقی نیست که در خانوادهها رخ میدهد؟ قطعا پاسخ مثبت است. اگر در ساحت خانه و خانواده چنین قانونی رعایت نشود، آیا به روابط میان اعضای خانواده ضربه وارد نمیشود یا منجر به از هم پاشیدگی خانواده نمیشود؟ قطعا همین طور است. بنابراین چرا ما از اتفاقی که دارد در دنیای سیاست رخ میدهد، تعجب میکنیم؟ چرا برایمان عجیب است که این مهرههای قوی تعادل را در میان اطرافیان خود بر هم میزنند و با توجه به میل خودشان وزنه را به نفع یک طرف یا دیگری بالا و پایین میبرند؟ در این فرآیند نخست به مهرههای ضعیف راهکار نشان داده و بعد هشدار داده میشود و اگر آنها همچنان به مهرههای قوی اعتنا نکنند، مجازات خواهند شد. آیا این روال طبیعی دنیا نیست؟
پاسخ این پرسش هم مثبت است. توافقنامه طائف که در تاریخ ۳۰ سپتامبر سال ۱۹۸۹ به امضا رسید، منجر به پایان جنگ و کشمکش داخلی لبنان شد اما امضای توافقنامه به همین راحتیها نبود؛ این موفقیت پس از ۱۵ سال خون و خونریزی و انتقامگیری متقابل به دست آمد. ۱۵ سال طول کشید تا اربابان جنگ موافقت کردند بیایند کنار هم پای میز مذاکره بنشینند. تازه بعد از اینکه اربابان موافقت کردند پای میز مذاکره بنشینند، مقامات عالیرتبه از ۴ گوشه جهان مجبور شدند به مخالفان فشار وارد کنند تا اول بپذیرند در مذاکرات حضور پیدا کنند و در مرحله بعد به توافقنامه رسیدند. این اتفاق با حضور ۶۲ نفر ار ۷۳ عضو پارلمان رخ داد؛ مهمترین غایبهای آن مذاکرات ریمون ادی، آلبرت موخیبر و امیل روحنا بودند.
اگرچه تلاشهای عربستان سعودی و نیز همه کسانی که در نهایی شدن توافقنامه طائف کمک کردند، نباید نادیده گرفته شود اما بعدها مشخص شد که به رغم این تلاشها آتش نفرت همچنان شعلهور و پشت خندههای مصنوعی و پروتکل دیپلماتیک پنهان است. وقتی زمان آشکار شدن این نفرت فرا رسید، هر چه سر راهش بود از بین برد و در حقیقت این مسیر ادامه خواهد یافت. و این آتش تا زمانی که یک سری مشکلات در منطقه حل و فصل نشود، هرگز خاموش نخواهد شد.
هر چه تا به اینجا گفتیم، به این خاطر بود که تفاوتهای بنیادی میان مذکرات صلح مربوط به لبنان در طائف و مذاکرات صلح مربوط به سوریه در ژنو را نشان دهیم. آشکارترین تفاوت- که البته بر همگان آشکار است- این است که جنگ لبنان میان گروههای مخالف و دولت حاکم – که به روی مردم خودش آتش گشوده- نبود. جنگ میان نظامیان مخالف یکدیگر بود که بر سر مقام در نهادهای دولتی با هم مبارزه میکردند. بنابراین، به رغم پیچیدگیهای فردی، امکان متقاعد کردن طرفهای جنگ برای خاتمه دادن به کشمکش داخلی وجود داشت.
داستان مذاکرات صلح ژنو چیز دیگری است. در وهله اول اگر رژیم اسد به جای دامن زدن به این تراژدی، به دنبال راهحلی برای خاتمه دادن به آن میبود، اصلا کار به مذاکرات ژنو نمیکشید. اما وقتی ارتش سوریه شهرها و روستاهای وخودش را بمباران کرد، در واقع آتش جنگ را شعلهور کرد. پیش از آنکه این کشمکش به پایان برسد، حالا یا از طریق مذاکرات ژنو یا از طریق دیگری، بدون شک خونهای زیادی خواهد ریخت.
در این میان، رسانه هم به بحث درباره راهحلها و برنامهها میپردازد. عدهای از احتمال دو پاره شدن کشور حرف میزنند، عدهای دیگر روی اتحاد جغرافیایی سوریه قسم میخورند و یک دسته سومی هم هست که در صدد پیوند دادن این فاصله است. در همین حین، زمینهای کشتار گستردهتر میشوند، ابزارهای کشتار جان افراد بیشتری را میگیرند؛ شمار کشتهشدگان از صدها نفر تا هزاران تا دهها هزار و به صدها هزار نفر میرسد.
مشام همه به بوی زننده مرگ عادت کرده، پس مشکل چیست؟ مشکل اصلی این است که با ادامه یافتن این چرخه شیطانی، عدهای بیگناه هم جان خود را از دست میدهند که تعدادشان هم هر روز بیشتر میشود. در زمینهای بیحاصل داخل و خارج سوریه، صدهاهزار نفر بیخانمان شدهاند و این در حالی است که یک میلیون نفر از مردم سوریه فقط به لبنان پناه بردهاند.
چطور گذاشتیم کار به اینجا برسد؟ چرا رژیم اسد در همان ابتدا روسیه را متوقف نکرد؟ چطور ممکن است که تمام مرزهای سوریه باز است – و رژیم هم از این بابت تقصیری را به گردن نمیگیرد- و هر کس به نام جهاد- که البته در هیچ یک از قوانین اسلام هم به چشم نمیخورد- میتواند وارد این کشور شود و زمینش را ویران کند و خون مردم را بریزد؟ و با تمام این اوصاف، چطور میگویند که میتوان در ژنو راهحلی برای حل این بحران پیدا کرد؟
مسکو میتوانست و هنوز هم میتواند، به رژیم دمشق و حاکمان تهران فشار وارد کند تا با مخالفان وارد مذاکره در سطح بینالمللی شوند.
تا زمانی که این فشار از سوی روسیه وارد نشود، نشستهای ژنو- با هر گونه مذاکراتی- هم بیفایده خواهد بود و منطق خشونت هم – هر بهایی هم که داشته باشد- همان منطق مرسومش خواهد بود.