ایاد ابوشقرا
نویسنده و تحلیل گر سیاسی و پژوهشگر تاریخ و همکار روزنامه الشرق الاوسط
شاید رخ نمودن های رسانه ای دبیرکل «حزب الله»، حسن نصرالله، بسیاری از جذابیت خود را هم اینک از دست داده است. شاید بدین خاطر که خیلی مبتذل شده، یا ای بسا بدین دلیل که فحوای سخنان او دیگر کسی را قانع نمی کند؛ جز آنهایی که خوش دارند به هر ترتیبی شده قانع شوند بی آنکه کاری به صحت و درستی گفته های او داشته باشند. شخصا می پندارم هر دو حالت بالا مکمل هم باشند و حزب و دبیرکلش به این نتیجه رسیدند که برای متقاعد ساختن مردم بهتر است شیوه تکرار و تاکید را در پیش گیرند. حقیقت این است که حتی پیش از اینکه دلایل حقیقی عدم پیش رفت کار نخست وزیر منتخب سعد الحریری، برای مردم لبنان، معلوم شود، باور گفته های «حزب الله» از نظر بسیاری از لبنانیان ناممکن شده بود.
بله این درست است که «حزب الله» همراه خاستگاه متافیزیک زده و عقلانیت مذهبی-مرجع تقلیدی خود تنها بخشی از شیعه لبنان را شکل می دهد اما اضافه بر این تا قبل از سال ۲۰۰۶ این حزب که یک گروه مسلح بود و برای آزادسازی خاک وطن بی هیچ سودا و منفعت می جنگید، مشکلی برای لبنان و لبنانیان در بر نداشت. بله «حزب الله» تا قبل از ۲۰۰۶ بسیاری از لبنانیان را متقاعد ساخته بود که یک جماعت مومن و مبارز است که هدفی جز اعتلای نام وطن ندارد و چشم داشت جاه و مقامی از هیچ کس ندارد. ایثار و جانفشانی آن ظاهرا در راه حق بود و عدالت و دادگری مظلومان و یاری مستضعفان.
البته در همان زمان تحلیل گران و سیاست مدارانی نیز بودند که اطلاع بیشتری نسبت به ادبیات حزب از بقیه مردم لبنان داشتند و توشه فرهنگی و دینی و مذهبی و مسلکی مرجعیت بیگانه حزب را بهتر می شناختند. اینها بودند که در «طرح» مورد نظر حزب تردید می کردند و در «پاکی» گفتمان سیاسی «زهد» محور آن و دوری اش از جاه و مقام شک می نمودند. اینها بودند که از سرچشمه اندیشه این حزب که برخاسته از حوزه های علمیه ایران بود مطلع بودند و از گفتمان بسیج گرای توسعه طلب قائم بر پادگان های «سپاه پاسداران» خبر داشتند و به خوبی تمام درک می کردند بار معنایی «صدور انقلاب» چه پیامدهای دارد. از این رو تنها کسانی بودند که در برابر فریبکاری افیونی زهد پیشگی در سیاست، و ادعاهای دوری از دولت معصوم و فقیه، دولتی از نوع خمینی، که مورد ادعای حزب بود، فریب نحوردند.
سه مرحله گذشت تا هبابِ جهل قائم بر توهم پاره شود و برای بسیاری از لبنانی ها و تعداد زیادی از عرب ها درکی نسبتا روشن از طرح های تهران به نمایندگی «حزب الله» حاصل آید.
مرحله نخست «پُرسه»هایی بود که درباره مشارکت برخی عوامل حزب در ترور نخست وزیر وقت، رفیق الحریری، در فوریه ۲۰۰۵، درگرفت. در آن مرحله در حالی که همه اتهام ها به سوی دمشق نشانه رفته بود این حزب در جبهه نیروهای سوری حاضر در لبنان ایستاد. همچنین در مقابل هر گونه تلاشی که برای شکل گیری یک دادگاه بین المللی صورت گرفته بود وضع منفی اتخاذ کرد و از تحویل مظنونان حاضر در جرگه خود سروا زد.
مرحله دیگر افروختن یک جنگ مصنوعی با رژیم «اسرائیل» بود بی آنکه در این باره با حکومت وقت که نمایندگان حزب به عنوان وزیر در آن حضور داشتند مشورتی کند یا بدان اطلاعی دهد، همزمان با تهمت های که متوجه حکومت کرد و از همدستی آن با رژیم «اسرائیل» می گفت و برای سرنگونی آن تجمعاتی راه می انداخت. این منش باج گیرانه حزب تا سال ۲۰۰۸ ادامه پیدا کرد و با پشتیبانی تهران و دمشق درصدد بود «توافق طائف» را نابو کند و توافق جدید را راه اندازد که در آن استیلای «حزب الله» و در نهایت اربابش تهران بر لبنان برقرار شود.
مرحله سوم همزمان با نهضت های «بهار عربی» به سال ۲۰۱۱ بود یعنی زمانی که به وضوح ماموریت اقلیمی محول به حزب از سوی تهران، نه تنها در سوریه بلکه در یمن و عراق، عیان شد.
همزمان با این فعالیت حزب تلاش خود را برای استیلا بر دستگاه های مختلف دولت لبنانی با آرامی اما با اعتماد مطلق ادامه داد و در این بین سیاست سرگردان واشنگتن در برابر ایران مزید بر علت شد و یاریگر این تلاش گشت. به ویژه که موضع واشنگتن در برابر هم پیمانی «جریان آزاد ملی» میشل عون با حزب منفعل بود و کاری در برابر این پوشش مسیجی از پیش نبرد!
اینک نیز سیاست حزب با اتخاذ منش ایرانی «سیاست شکیبایی» توانست نامزد خود میشل عون را برای ریاست جمهوری بر سر کار آورد. این حزب به کمک عون یک قانون انتخاباتی جاری ساخت که بدان از راه نمایندگی نسبی در فراکسیون های دیگر نفوذ کند.
این حزب در انتخابات ماه می که خود و تهران پیروز آن بودند، سکویی شد برای پرواز شخصیت های سنی و درزی که در مقابل حمایت از حزب به منافع سیاسی خود برسند.
همین سیاست با اختلاف مکان و نام کسان در عراق دنبال می شود طوری که انتخابات اخیر عراق زیر سایه سلاح گروهک مسلح «حشد شعبی» برگزار شد که بسیاری از رهبران آن در جنگ ایران و عراق بر ضد عراق می جنگیدند.
در عراق تلاش شرور ایران ابتدا بهره مندی از دوپارگی کوردها بود و دیگر بار ایجاد تضاد میان منافع کوردی و منافع سنی تا از این طریق استیلای شیعه طرفدار آن برقرار گردد. اینجا نیز موضع آمریکا و جهان منفعل بود و تماشاگرانه.
این است تلاشی که ایران در کار کرد تا دو تجربه دمکراتیک تازه شکل یافته را به شکست قطعی سوق دهد: تجربه دمکراسی لبنانی و تجربه دمکراسی عراقی. پس کدام یک ابتدا تسلیم شکست خواهد شد.. عادل عبدالمهدی در عراق یا سعد الحریری در لبنان؟