اسحاق رابین، نخستوزیر پیشین اسرائیل، در سخنرانیش در کنست (پارلمان اسرائیل) در سال ۱۹۹۵ نسبت به تهدیدهای فزاینده امینتی از سوی نوار غزه ابراز نگرانی کرد. او نسبت به پدیدهی نوظهور بمبگذاریهای انتحاری، که از یک سال پیشتر با حملات تروریستی در مسجد ابراهیمی آغاز شد، هشدار داد. رابین در ادامه گفت: «من میترسم که عیاش در میان ما در کنست نشسته باشد.»در اشاره او به یحیی عیاش بود؛ یک جوان وابسته به گروه اخوانالمسلمین که مغز متفکر حملات انتحاری علیه شهروندان اسرائیلی دانسته میشد و روحش مقامات اسرائیلی را آسوده نمیگذاشت.
برای درک درست از رخدادهای اخیر غزه، باید نخست به تاریخ نوین درگیریها نگاه بیندازیم. ایده «هراساندن دشمن» که امروز سران حماس برای توجیه این جنگ نابرابر (که بر هموطنان غیرمسلحشان میگذرد) از آن استفاده میکنند، بیش از دو دهه پیش متولد شد. در آن زمان، یحیی عیاش، مستعار به «مهندس»، و همکارانش در «شاخه نظامی اخوان» که بعدها «گردان القسام» نام گرفت، به این نتیجه رسیدند که کوتاهترین مسیر ممکن برای آزادی مناطق اشغالی، روی آوردن به عملیات انتحاری است، تا بیشترین آسیب را به زندگی روزمره دشمن وارد آورند. عیاش یک بمبساز بود و بین سالهای ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۶، بمبهای ساخته شدهی او موجب زخمی و کشته شدن صدهای اسرائیلی، هم غیرنظامی و هم نظامی، شد؛ در حالی که در آن سوی میدان، صدها فلسطینی جانشان را به خاطر حملات تلافیجویانه اسرائیل از دست دادند.
حماس نزدیک به دو دهه است که به بمبگذاریهای انتخاری روی آورده؛ اما نتیجه آن چه بوده است؟ تا پایان ۲۰۰۸، گروهکهای فلسطینی بیش از ۱۷۰ عملیات انتحاری را اجرا کردهاند. این عملیات جان بیش از ۸۰۰ اسرائیلی را گرفته، اما حملات تلافیجویانه متعاقب آن موجب مرگ بیش از ۷۵۰۰ فلسطینی شده است. به عبارت دیگر میتوان گفت یکصد فلسطینی قربانی شدهاند تا یک نفر اسرائیلی کشته شود.
در گزارش سازمان ملل درباره تأثیر انتفاضه دوم بر فلسطینیها، تنها شمار اندکی از فلسطینیها در دو هفتهی آغازین تظاهرات سال ۲۰۰۰ جان خود را از دست دادند؛ تظاهراتی که با قصد ادامه انتفاضه ۱۹۸۷ انجام شد. با این حال، حماس و دیگر جناحها تصمیم گرفتند تا انتفاضه را با حملات انتحاری وارد فاز نظامی کنند، که بهای آن جان نزدیک به دو هزار فلسطینی در کمتر از دو سال بود.
خالد مشعل، رئیس تشکلیات سیاسی حماس از سال ۱۹۹۶، در کنفرانس خبری روز دوشنبهاش به مقاومت جنبش حماس در برابر حملات اسرائیل افتخار کرد و با لبخند گفت که این اسرائیل است که دنبال آتشبس است و نه مردم غزه. این گفته در حالی است که صدها فلسطینی در درگیریهای اخیر جان خود را از دست دادهاند و همان زیرساختهای فرسودهی باقیمانده هم با خاک یکسان شدهاند. به ویژه آنچه در سخنان مشعل قابل توجه بود، اظهاراتش درباره تغییرات اخیر منطقه پس از بهار عربی و فراخواندن برخی کشورها به بازنگری در مواضعشان بود.
شوربختانه، همگان میدانند که حماس تحت رهبری مشعل روابط تنگاتنگی با افراد بدنامی مانند بشار اسد، حسن نصرالله، معمر قذافی، عماد مغنیه و کسانی از این دست داشته و دارد. امروزه، به جای آنکه جنبش حماس گامی برای جبران نقش زیردستانهاش در محور سوریه-ایران بردارد، برخی در این جنبش میخواهند که به ادبیات تبلیغی «مقاومت» خود ادامه دهند؛ حتی پس از افشای جنایات زیادی که به نام حماس صورت گرفته است. برای مثال، مشعل از خارطوم وعده داد که انتقام سودان را به خاطر حمله اخیر اسرائیل به آنجا بگیرد. در حالی که هدف حمله اسرائیل به سودان، تسلیحات ایران بودند که از داخل سودان قاچاق میشدند. این موضوع را خود رسانههای حزبالله پذیرفتند و حتی برخی از چهرههای حماس به استفاده از موشکهای فجر-۵، مدلی که به احتمال قوی از ایران و از راه حزبالله به دستشان رسیده است، اعتراف کردهاند.
شکی نیست که همانطور که مشعل گفت، منطقه شاهد یک تغییر بوده است. اما واقعیت آن است که او بخشی از این تغییر نیست. ادبیات تبیلغی و منطق «مقاومت» او متعلق به عصری است که پشت سر نهاده شده است. مشعل در سخنرانیش برای کنفرانس حزب عدالت و توسعهی ترکیه در ماه گذشته گفت: هیچ تناقضی بین اقتباس ما از مردمسالاری و اصلاحات، و پشتبیانی ما از مقاومت وجود ندارد». با این حال، روشن است که بین اظهارات او و اتحاد حماس با دو رژیمی که حقوق شهروندانشان را زیر سوال برده و آنها را به خشونت کشاندند، تناقض وجود دارد.
این تصادقی نیست که گروههای جهادی که اخلالگران اصلی فرایند آتشبس در غزه هستند، از جانب ایران حمایت مالی میشوند. با این حال، زمانی که حماس انتظار میرفت که به حملات گروههای سلفی در غزه رسیدگی کند، این جنبش حملات آنان را محکوم نکرد. به جای آن، سران این جنبش از موفق بودن موشکپراکنیها سخن گفتند. شکی نیست آتشی که امروز در جبهه غزه افروخته شده مستقیما راهکاری برای تحریف توجه جهانیان از اوضاع امروز سوریه است. سوریه در دو سال گذشته، روزانه شاهد کشته شدن انسانهای زیادی بوده است؛ به میزانی بسیار بیشتر از قربانیان این روزهای غزه. در اینجا من نمیخواهم مرگ آنانی که در غزه مردهاند را کوچک جلوه دهم ، اما آنها که میخواهند توجه همگان را به قربانیان غزه جلب کنند، باید توجهها را به قربانیان سوریه هم جلب کنند؛ قربانیانی که جانشان را متحد سابق حماس میگیرد. افزون بر این، میبینیم که رهبر ایران آیتالله خامنهای، و همینطور حماس، علیه مسلحسازی اپوزیسیون سوریه هشدار دادهاند؛ درست در زمانی که حزبالله به پشیتبانی تسلیحاتی مقاومت حماس میبالد.
رهبران «مقاومت» دچار اشتباهات فاحشی در صلح منطقهای شدهاند، و ویرانیهای غیرمسئولانهای متوجه کشورهای منطقه کردهاند. آنها آینده فلسطینیها را به مخاطره انداختهاند تا منافع رژیمهای بدخواه تأمین شود. علیرغم همه اینها، هیچ بازنگری در رهبری حماس صورت نگرفته است. حتی امروز میبینیم که چهرههای اصلی این جنبش به قیمت خون شهروندان غیرنظامی به جایگاه رهبری رسیدهاند.
عیاش در یکی از آخرین مصاحبههایش گفت: «ما باید فشار بیشتری اعمال کنیم، و هزینه اشغال را برایشان از نظر جان انسانها گرانتر و غیرقابلتحملتر کنیم». با این حال، نتیجه برعکس بوده است؛ زندگی برای فلسطینیان غیر قابل تحمل شده است، در حالی که سران «مقاومت» روزهایشان نزد دمشق و حاشیههای جنوبی بیروت مهمان بودهاند.