
کامپیوتر بخشی از نیازهای زندگی در قرن ۲۱ است و زنان ایرانی هم همانند بقیه اقشار همه کشورها از این نیاز را در زندگی خود مرتفع میکنند. دو بانوی ایرانی در تعطیلات لپ تاپشان را با خود به اصفهان بردند. عکس از گتی ایمجز – آوریل ۲۰۱۱
در یک تقسیمبندی کلی، سه طیف در میان کاربران زن در اینترنت وجود دارد: کاربران ۱۳تا ۱۹ ساله یا نوجوان، زنان تحصیلکرده و دانشگاهی، و زنان خانهدار. محور مشترک این سه طیف هم این است که در رسانهای مثل اینترنت فرصتها کاملا برابر است. و آنها میتوانند فارغ از جنسیتشان در آن فعالیت کنند؛ تفاوت عمدهای که اینترنت با فضاهای دیگر و تکنولوژیهای دیگر دارد، مجازی بودن آن است و مجازی بودن، انتخابی است که دست زنان را در نشان دادن هویت مطلوب و مطالباتشان باز میگذارد. به علاوه، جامعه اینترنتی، امکان تغییر و بازسازی را بیشتر از جوامع دیگر مهیا میکند. جامعه مجازی، امکان این را میدهد تا زنان حتی اگر به وسیله خانواده و قانون از حضور در محیط بیرون محروم ماندهاند، از درون خانههای خود در جامعه سهیم باشند. اینjرنت، اجازه شنیدن صداها را بیشتر از پیش فراهم میکند و زنانه صداهای ناشنیده زیاد دارند.
تحقیقات نشان داده بیشترین شکل پیشرفت واقعی در دسترسی به رسانه، افزایش استفاده از ایمیل و اینترنت در میان زنان است؛ چیزی که در ایران هم آشکارا دیده میشود. وبلاگها و سایتهای زنان و گروههای ایمیلی فراوانی که در سالها اخیر ایجاد شده و گسترش یافتهاند، شاهد این ادعا هستند.
محیطهای مجازی امتداد مناسبات بینفردی انسانهاست و کسانی که در این محیط حضور دارند ، تنها مفهوم کاربر اینترنتی ندارند. در میان این دسته، زنان کم نیستند. آنها در اینترنت دنبال برقراری ارتباط با محیط بیرون هستند. زنانی که به دلیل تحصیلات بیشتر اینترنت و رایانه بخشی از زندگیشان شده، از آن استفادههای خاص خودشان را میکنند. شاید به دلیل حضور همین دسته از زنان است که امروز میتوان سایتهای زیادی را دید که تنها برای استفاده آنها طراحی شده و به نیازهای روزمره آنها میپردازد.
یکی از رایجترین شیوههای حضور مجازی در اینترنت برای زنان، وبلاگها هستند. زنان، با پشتکار و دقت مینویسند و از وبلاگ به عنوان بلندگویی برای انعکاس صدا و خواستههای خود استفاده میکنند. با اینکه خیلی از فعالان وبلاگی این روزها از کمرمق شدن وبلاگستان فارسی میگویند و معتقدند اقبال نویسندهها به وبلاگها کم شده، اما زنان، همچنان به این فضای مجازی علاقه نشان میدهند و با تمام وجود در آن حضور دارند.
حال و هوای نوشتههای وبلاگهای زنانه در نوع خود منحصر به فرد است، از این نظر که میشود آیینهای از اجتماع امروز ایرانی را در آنها پیدا کرد که به دلیل محدودیتهای حکومتی و فرهنگی، همواره سانسور و انکار میشوند.
زن دومها مینویسند
«هیچوقت با قضیه کنار نیامد. روز اولی که ماجرا را فهمید، گالن نفت را از گوشهی حیاط برداشت و جلوی چشم مرد خودش را آتش زد. اما حتا وقتی توی بیمارستان تن سوختهاش را باند پیچی میکردند، شوهرش بیخیال همسر دوم نشد. مرد، تلفنی همه چیز را به او می گفت. تا موقعی که فشار و استرس و بیماری، از پا درآوردش، نتوانست مرد را از “او” جدا کند. دیگری، تا آخر عمر ماند و آخرش جای او را گرفت؛ حقی که همیشه فکر میکرد دارد، آخر به زن دوم رسید.”
وبلاگستان فارسی پدیدههای عجیبی دارد. اما آنچه که بارها توجه مرا به این وبلاگها جلب کرده، کشف دستهای از این وبلاگهاست که ویلاگهای «زن دومی» نامیده میشوند. این وبلاگها را زنانی مینویسند که خود را «زن دوم» معرفی میکنند. به طور مشخص، آنها دربارهی شرایط زندگی زنی که نقش هوو را در زندگی به عهده میگیرد، حرف میزنند. این وبلاگهای پرمخاطب که گاهی چند هزار بازدیدکننده دارند و تعداد زیادی کامنتگذار، مثل یک سریال جذاب مخاطبان را به دنبال خود میکشانند و هربار با فاش کردن بخشهایی از ماجرا و ایجاد تعلیق، مخاطب را بیشتر بهخود جذب میکنند. نمونهی این وبلاگها که از روابط این چنینی پرده بر میدارد، در میان مردان هم وجود دارد؛ مشهورترین نمونهاش وبلاگی است با عنوان «من و متعهام» که دربارهی روابط مرد نویسنده با همسر صیغهایاش به روز میشود.
نتیجهی دنبال کردن چند وبلاگ از این دست، برای من به عنوان یک مخاطب، نکتههای جالبی را در پی داشت. از یک سو نویسندگان این دسته وبلاگها با نمایش زندگی کسانی که عموما در میان افکار عمومی محکوم محسوب میشوند، به بخشی از سوالات در ذهن مخاطب پاسخ میدهند و از این لحاظ تابو شکنی میکنند، از سوی دیگر با مطرح کردن این موضوعات، آنها را برای مخاطب توجیه میکنند و عادی جلوه میدهند. به خصوص که در میان این وبلاگها، هستند نویسندگانی که کاملا با رویکرد مذهبی به قضیه نگاه میکنند و با شیوهای هدفمند تلاش میکنند این موضوع را برای مخاطب جا بیندازند. شباهت ساختاری برخی از این وبلاگها که هم از نوع زنانه و هم از نوع مردانهاش وجود دارد، این سوال را ایجاد میکند که آیا این وبلاگها از پیش طراحی شده نیستند و اگر سیاستی این نگاه را ترویج و تبلیغ میکند، از کدام مرجع هدایت میشود؟
در حالی که ضریب نفوذ این نوع نوشتهها در میان کاربران معمولی اینترنت کم نیست، مخاطبان هم بیکار نمینشینند و گزارشهایی از اثرات انتشار این نوشتهها میدهند. ایجاد چالش و درگیری در میان مخاطبان، ایجاد حس بیاعتمادی در رابطه ی زنان و مردان و بازار اتهامزنی در میان نویسندگانی که هر کدام سعی میکنند این شکل از روابط را یک «حق» جلوه دهند که از سوی شرع پذیرفته شده و ناگزیر باید از سوی عرف هم پذیرفته شود، تنها بخشی از روند این ماجراست.
اما در نهایت، اینکه زنانی قربانی عشقها و روابطی پر از چالش شوند و سهمشان از زندگی رابطهای بیمار و پر تنش شود و در مقابل زنانی ناگزیر به تحمل فشاری هر لحظهای در تصور حضور دیگری در زندگیشان باشند، بیش از هر چیز نشاندهندهی تسلط فرهنگی است که از قرنها پیش با پذیرش تعدد زوجات، این فضا را در روابط انسانی باز نگه داشته و اکنون هم تلاش میکند با باز کردن راههای قانونی، آن را به عنوان گزینهای قابل قبول، پیش روی مردان قرار دهد.
آن روی سکه
اما تنها زنان دوم نیستند که بخشهای نادیدهای از زندگی خود را رو میکنند. «زنانهنویسی» در وبلاگستان فارسی زبان، شکلهای دیگری هم دارد. زنانی هم هستند که وبلاگنویسی برای آنها فرصتی است برای تخلیه فشارهای سنگین خانواده و اجتماع.
در میان این وبلاگها، زنانی که با مادرشوهرشان زندگی میکنند، زنانی که از شوهرانشان کتک میخورند و زنانی که در راهروهای دادگاه خانواده دنبال حق حضانت و مهریه و طلاق هستند نیز وجود دارند. حتی در میان آنها زنانی هستند که خیانت را به عنوان راه نجات و تخلیه روانی خود انتخاب کردهاند و از روابط موازی خود پرده بر میدارند. نویسندگان این دسته وبلاگها، شاید هرگز نامی از مدافعان حقوق زنان و تلاشهای آنها برای رفع تبعیضهای جنسیتی نشنیده باشند. بسیاری از آنها حتی خود حقوقشان را به رسمیت نمیشناسند. مرجع آنها در تصمیمگیری، نه کارشناسان حقوقی و اجتماعی که دوست و آشناهای مجازی هستند.
با این حال، این ناشناختگی، پدیدهای دوجانبه است. مسائل و دغدغههای روزمره زنان ایرانی، گاه آنچنان از عرصه فعالیتهای برابریخواهانه به دور است که به نظر میرسد فعالان زنان، برای مسائلی تلاش میکنند که به هیچ وجه نیاز و موضوع روز زنان – یا دستکم قشر بزرگی از آنان- نیست. در مقایسه با فضایی که این زنان هر روز در آن نفس میکشند و مسائلی که از سر میگذرانند، سخن گفتن از آزادیهای جنسی و کسب حقوق برابر اجتماعی و سیاسی، حتی اولویت چندم این زنان هم به حساب نمیآید. با این حال، بسیاری از فعالان اجتماعی و سیاسی، برای درک این فضاها و موقعیتها تلاشی نمیکنند و درک آنها از مسائل زنان، محدود به تجربههای آنها از گروه خاصی از زنان است.
کشف شیوههای مختلف حضور زنان در فضاهای مجازی، شاید یکی از سادهترین روشها برای به دستآوردن تصویری از زندگی آنها باشد؛ تصویری که با کمک امکانات گمنام ماندن، به زنان جرات واقعی بودن میدهد.