قباد شیوا، گرافیست کهنه کار ایرانی است که با تکیه بر فرهنگ سرزمین ایران دست به خلق آثارش می زند. به اعتقاد او باید روح ایرانی در گرافیک زنده و ردپای فرهنگ بومی در آثار قابل مشاهده باشد و شاید همین وجه تمایز است که نام او را در میان ۱۲ گرافیست برتر دنیا از سوی انجمن بینالمللی طراحان گرافیک (AGI) نشانده است.
او دانشآموخته رشته نقاشی از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران است و مدرک فوق لیسانس خود را در زمینه گرافیک از دانشگاه پرات نیویورک کسب کرده است. شیوا با خلق آثار بدیع توانست به نوعی گرافیک با ویژگی ایرانی دست یابد و آن را به دنیا معرفی کند و به دلیل همین ویژگی، برخی از آثارش در موزههای مختلف جهان و مجموعه داران بینالمللی جای گرفته است.
شیوا در طول سالها تحصیل و کار حرفه ای، آثار خود را در زمینههای نقاشی، عکاسی و به ویژه گرافیک در نمایشگاههای داخلی و بینالمللی از جمله انگلستان، فرانسه و آمریکا به تماشا گذاشته است و آثار او بارها در نشریات جهانی انتخاب و چاپ شدهاند.
پوستری که برای بزرگداشت سعدی طراحی کرد به نمایندگی از قاره آسیا در دانشنامه بریتانیکا ویرایش سال ۲۰۰۷ منتشر شد و بسیاری دیگر از آثار او همچون شناسنامه ای شدند برای معرفی هنر گرافیک ایران به دنیا.
این هنرمند برجسته به رغم سابقه تدریس در دانشکده هنرهای زیبا و بسیاری از مراکز آموزش هنر ایران هیچ گاه عضو هیات علمی هیچ دانشگاهی نبوده و اکنون در مؤسسه شخصی خود در امر مدیریت، مشاوره هنری و طراحی گرافیک در زمینههای مختلفی همچون طراحی محیطی و نمایشگاهی فعالیت میکند.
گفتگوی شرق پارسی با “قباد شیوا” را در ادامه می خوانید:
شرق پارسی: گرافیگ نوین معاصر ایران را چطور می بینید؟
در هر صورت کار اطلاع رسانی از طریق گرافیک هنوز هم رواج زیادی دارد، منتها آنچه به لحاظ هنری مطرح است، این است که آیا ما توانستهایم اثر گرافیکی داشته باشیم که فرهنگ ایرانی و به عبارت بهترلحن ایرانی و طعم ایرانی داشته باشد؟ نه اینکه چون در اثری انگلیسی یا فارسی نوشته، بتوان گفت ایرانی است یا نه. بلکه به لحاظ ایده و ترکیب بندی و به خصوص ایده باید اثر دیده شود.
متاسفانه از این لحاظ آثار خوبی نداریم، اما کپی از غرب به خصوص در نسل معاصر بسیار می بینیم که اصلا به هنر گرافیک فکر نمی کنند و فقط به خود گرافیک فکر می کنند و آنچه که رقص کامپیوتر در آن دیده می شود. وقتی ما ادعا می کنیم یکی از ۳ تمدن بزرگ دنیا (فراعنه، رومی ها و پارسیان) هستیم، چرا هنر گرافیک ما تحت تاثیر غرب باشد. این موضوع باید دلمشغولی هنرمندانی باشد که دلسوز این فرهنگ هستند.
این اندیشه از دوران دانشجویی با من بوده و آثارم را بر همین مبنا ارائه کرده ام تا رسیدم به بیان خاص گرافیکی که لحن پارسی دارد، شاعرانه و زیباست. چون زیبایی در شرق بسیار مهم و ورودی آن است. بر اساس اظهار نظری که متخصصان غربی هم کردهاند، این موضوع تائید شده است. یکی از دلایلشان هم این است که من توانسته ام فرهنگ خودم و زیبایی شناسی ایرانی را از طریق گرافیک با فرهنگهای غیر از خودم در میان بگذارم.
در آثارتان چگونه به این نوع نگاه ایرانی رسیده اید؟
درهر سفارش گرافیکی ما آن را به صورت یک مسئله می بینیم. راه حل آن مساله اگر با نگاه به فرهنگ خودمان باشد طبعا نتیجه بخش است. علاوه بر این، مساله رسیدن به یک نگاه نیست بلکه آمیختنی است. وقتی کشور و فرهنگت را دوست داشته باشی و تاریخت را بدانی، شاعران و نویسندگان کشورت را بشناسی در اثرت از آنها بهره می بری. معمولا طراحان منطبق با موضوع کار می کنند ولی من به موازات موضوع کار می کنم و معتقدم زیبایی بسیار اهمیت دارد.
به هر حال ما ایرانی ها چه بخواهیم و نخواهیم، طرز فکر لغوی داریم. همه ما در طول زندگی یواشکی یک بیت شعر گفته ایم. این است که ما در طول تاریخ توانسته ایم، سعدیها، حافظ ها، مولاناها، سهرابها و فروغ ها به دنیا بدهیم ولی معادل آن در دنیای بصری چیزی نتوانسته ایم به دنیا ارائه دهیم، برای اینکه طرز فکرمان لغوی است.
حال اگر با مطالعه و آموزش بتوانیم این طرز فکر لغوی را به طرز فکر بصری تبدیل کنیم و تحت تاثیر فرهنگ های دیگر نباشیم، در واقع مثل این است که از غذایی که خودمان داریم، مجبوریم بخوریم و من این کار را در آثارم کرده ام.
آیا این تضادی با هنر مدرن ندارد؟
نه، بر عکس. من عید سال گذشته نمایشگاهی در تورنتو کانادا داشتم. مسئله من در آنجا این بود که وقتی که طراحان گرافیک کانادا آثار مرا می دیدند، می گفتند شما چطور توانستید بری مثال در سال ۶۹ این قدر مدرن کار کنید.
اثر سنتی ما برای غرب مدرن است، به اضافه اینکه در کار هم من نیامدم از نظر استاتیک تابع مینیاتور گذشته باشم، بلکه عصاره آن را گرفته ام و امروزی اش کرده ام. برای مثال پوستر سعدی من از آثار گذشتگان گرفته شده ولی بسیار مدرن است.
این مدرن بودن به نوعی در هنرهای بصری ما بوده است. یعنی عدم حضور پرسپکتیو که غربی ها بعد از سالها به آن رسیدند و دریافتند در آثار دوبعدی فرم هم باید دوبعدی باشد. در حالی که مینیاتوریستهای قدیمی ما به آن عمل کرده اند. این است که حتی مینیاتور قدیمی ما برای غربی ها مدرن است.
شما از بنیانگذارن بخش گرافیک در صدا و سیمای ایران و انتشارات سروش بوده اید، وضعیت کنونی این هنر در این رسانه ها را چطور ارزیابی می کنید؟
متاسفانه باید منفی حرف بزنم. چون هرچه ما بافتیم آنها پنبهاش کردند. در حال حاضر در همین بخش تلویزیون، طراح گرافیکی که با فرهنگ باشد، نداریم. فقط یکسری تکنوکرات هستند که معمولا فرمتهای غربی را میگیرند و اجرایش می کنند. مردم هم چون همان را فقط می بینند به آن عادت می کنند.
در واقع تلویزیون خیلی سعی کرده که مردم ما را کج سلیقه کند درحالی که مردم ما واقعا از پیشینه فرهنگی بالایی برخوردارند. به عنوان نمونه چند وقت پیش مراسم رونمایی کتاب شاهنامه شاه طهماسب برگزار شد که نشان از فرهنگ غنی گذشته ما دارد.
طرح جلد کتابهای کنونی را چطور می بینید؟
طرح جلدهای کتابها باز نسبتا بهتر است و بستگی به این دارد که طراحش چقدر هنرمند باشد و فرهنگ خود را بشناسد، چون دیدگاه های هنرمند در اثری که طراحی می کند، مستقیما جاری می شود.
شما از موسسین انجمن طراحان گرافیک ایران نیز بوده اید، فکر می کنید این انجمن در حال حاضر نقش خود را به ویژه برای هدایت هنرمندان جوان و معرفی آنها به جامعه هنری به درستی ایفا می کند یا نه؟
نه، من این را به خودشان هم گفته ام. چون فقط یک جایی شده که اعضا دور هم جمع شوند ولی هدف فرهنگی و هنری ندارند. هدفشان تشکیل اتحادیه و جمع شدن دور هم و احقاق حقوق اعضاست، تعاونی دارند و در واقع بیشتر یک انجمن صنفی شده اند تا هنری.
به این لحاظ است که من خیلی وقت است دیگر همکاری با آنها ندارم. من از زمان مرحوم «مرتضی ممیز» مدام این موضوع را می گفتم ولی ایشان میگفتند«خب این یک صنف است» و من می گفتم بله، صنفی است که هنر خرید و فروش می کند. صنف کبابی نیست. خب این اختلافها همیشه بوده و خوب است باشد تا شاید چیزی درست شود.
آیا آموزش هنر گرافیک در ایران مطابق با استاندارهای جهانی است؟
اصلا. می توانم بگویم که عقب ماندهترین طراحان گرافیک در همه مقاطع تحصیلی را تربیت میکنیم که وقتی می آیند کار کنند، مهارت آن بازاری را هم ندارند، نمی توانند هم مستقل در آتلیه خود کار کنند و تنها راهی که مییابند این است که بروند تدریس کنند.
برای مثال در گذشته، یک دانشکده هنرهای زیبا بود که سالی ۱۰ تا ۱۲ نفر را میگرفت و کارشناس و استاد هم به اندازه کافی بود که بتوانند به آنها تدریس کند از جمله مرحوم ممیز، احصایی، شباهنگی، فرشید مثقالی ، بنده و…ولی نمی دانم یکدفعه چه شد که در تمام ایران سر هرکوچه ای که نگاه کنی، پای گرافیک باز شد.
جوانها هم شنیده بودند که گرافیک پول خوبی دارد همین طور بدون اینکه حساسیت هنری داشته باشند، به این کلاس ها و دانشکده ها وارد شدند. حال اگر به ندرت کسی هم در این میان پیدا شود، عاملش دانشکده ها نیستند بلکه خود شخص است که با کمی فکر، اندیشه و غیرت در کار، خودش را بالا کشیده است. برای مثال هنرمندانی مثل مجید عباسی یا رضا عابدینی که کارهایشان خوب است و این به خاطر تحصیل در دانشکده نیست بلکه خودشان خودجوش دنبال هنر رفته اند. ولی به طور کلی آموزش گرافیک فعلی ما نظامی ندارد و فارغ التحصیلان آن یک سری کم سوادند که تنها کارشان این است که بروند استاد شوند.
نظرتان درباه گرافیک کامپیوتری ما چیست؟
من همیشه به شاگردانم می گویم: “کامپیوتر خر است”. برای اینکه چیزی نمی داند، یک مشت برنامه در آن ریخته اند و با زدن دگمه اجرا می شود. اگر کامپیوتر ابزار اجرایی باشد خیلی امکانات دارد ولی اینجا وسیلهای شده که فکر کند، کامپیوتر هم نمی تواند. این است که من اسمش را گذاشته ام “مطربی روی کاغذ” یک مشت رنگ بنفش، قرمز و آبی را می ریزند کنار هم. بحثی هست به اسم “شخصیت در طرح” یا دیزاین پرسونالیتی که از گرافیک ایران خداحافظی کرده است.
بعضی فقط با دگمه های کامپیوتر کار می کنند و به قول فرنگیها تبدیل به “فحشای تصویری” شده است. در حالی که اول باید اندیشه داشت و دگمه را زد تا اندیشه پیاده شود. اما وقتی فکر نداشته باشی و فقط با کامپیوتر کار کنی، فرنگی ها به آن می گویند “عروسک خیمه شب بازی” یعنی خودش حرکت و اندیشه ندارد و کسی دیگر آن را به حرکت وادار می کند.
شما اولین کسی هستید که از خط نستعلیق در گرافیک استفاده کرده اید، آیا پیوندهای دیگری بین گرافیک با هنرهای سنتی مان می توان یافت؟
بله. اگر هوشیارانه و به جا باشد، امکان پذیر است. مثلا ما می توانیم حتی استاتیک مینیاتورها را هم در اثری وارد کنیم منتهی درجایش. نه مثلا برای طرحی برای شکلات بلکه برای یک کار فرهنگی یا هنری از آن استفاده کنیم. در ایران متاسفانه این طور است. برای مثال همان سالی که من نستعلیق را به عنوان هم پیامرسانی و هم نقش وارد پوسترم کردم بعضی همکاران به می گفتند تو املی و این چه کاری است. ولی وقتی همین کار به موزه هنرهای مدرن نیویورک و دیگر موزهها راه یافت، همین همکاران دنبال این نگاه آمدند. پس خوب است که آدم تاثیرگذار باشد و از هنرهای دیگر در اثرش استفاده کند ولی نه استفاده نابجا از آن.
نقاشی چقدر توانست به شما کمک کند که گرافیست خوبی باشید؟
صد در صد. نقاشی به لحاظ فرم و رنگ به آدم شعور می دهد و خیلی در گرافیک موثر است. متاسفانه طراحان گرافیک نسل فعلی ما از طراحی چیزی نمی دانند و این یک ضایعه است. حتی در برنامهریزی دروس دانشگاهی گرافیک، طراحی فراموش شده همان طور که در معماری کنار گذاشته شده است و این لطمه میزند. چون طراحی نطفه همه اینهاست.
شما به عنوان یک هنرمند مولف چه راهکاری برای ارتقای بیشتر این هنر دارید؟
به عقیده من اول باید طراحی و نقاشی را بیاموزند بعد بیایند سراغ گرافیک. اگر نه مجبورند بروند دنبال کپی کردن.
اکنون در خیلی از جاهای دنیا حتی برای معماری اول نقاشی را به هنرجویان آموزش می دهند. برای اینکه از این طریق فرم و رنگ و ترکیب رنگها را یاد می گیرند و این بسیار نکته مهمی است، چون اگر اینها را ندانی و فقط فتوشاپ بلد باشی، هنرمند نمی شوی.
بعضی گرافیک را یک هنرغربی می دانند، نظر شما در این خصوص چیست؟
نه، من اصلا قبول ندارم. برای اینکه شما در تاریخ هنر ما سراغ داری جایی را حفاری کنند و یک تابلوی نقاشی پیدا کنند؟ هر چه از گذشته ها برای ما مانده، در آن می بینی هنرمند ایرانی هنرش را جایی مصرف کرده که کاربرد داشته است. قبل از دوران صفویه، تابلوی نقاشی که روی دیوار برود، نداشتیم. طرح و نقش ما روی فرش و پارچه و کوزه و ظروف دیگر دیده می شدند.
پس آن چیزی است که ما امروز به آن گرافیک میگوییم و در واقع ما از نسل های قبل از خودمان گرافیک داشته ایم منتهی به این اسم نبوده است. وقتی یک کاسه یا کاشی قدیمی زیبا را می بینی، هنر گرافیک است. ما نقاشی را به عنوان یک هنر موزهای هیچ وقت نداشتهایم ولی مثلا پارچهها و کاسه بشقاب ها و آفتابه لگنهای بسیار زیبا داشته ایم، چون هنرمندان گذشته اعتقاد داشتند هنرشان را جایی مصرف کنند که به درد مردم بخورد و در زندگی آنها باشد. این موضوع در معنای امروزی آن گرافیک است. حتی آثارتخت جمشید هم نوعی اینستالیشن روی سنگ است.
آیا می توان ارتباطی میان هنر گرافیک ما با دنیا از جمله کشورهای عرب زبان برقرار کرد، با توجه به اینکه خط ما هم بسیار به هم نزدیک است؟
در واقع ممکن است ما از نژادهای مختلفی باشیم ولی ریشههای مشترکی داریم که از جمله مذهبمان است. برای مثال من نقاشیخط هایی از هنرمندان فلسطینی دیدهام که شاهکار است و وقتی با آثارخودمان مقایسه میکنم، آثارشان از یک قداست خاصی برخوردارو یونیک است یعنی فانتزیاش بیشتر است. ما می توانیم از آنها یاد بگیریم و آنها نیز از ما یاد میگیرند.
گرافیک در هنر اسلامی چه جایگاهی دارد؟
هنر اسلامی ما شاهکار است. شما وقتی مکتب ساختارگرا را نگاه می کنید خود غربیها در کتابهایشان نوشتهاند که هدایتشان برای رسیدن به مکتب ساختارگرا هنرهای اسلامی بوده است. مخصوصا هنرهای اسلامی که در مراکش و آن مناطق وجود دارد. ما بیشتر آن را شاعرانه کرده ایم. ولی هنرهای اسلامی مراکش را وقتی می بینید همه اش هندسه محض است و دنیا از این یافته های هنر ساختارگرایی اسلامی بسیار استفاده کرده است.
در نمایشگاه جدیدی شرکت کرده اید؟
چندی پیش در شیراز نمایشگاه و سخنرانی داشتم، ۱۰ خرداد هم نمایشگاهی از آثارم در اصفهان برگزار میشود. همین روزها هم موزه هنرهای مدرن پاریس نمایشگاهی با موضوع تحولات هنرهای بصری ایران برپا می کند که در بخش گرافیک آن آثاری از من به نمایش گذاشته خواهد شد.