
نمایی از مقبره مولانا در ترکیه
مولانا محمد جلال الدین معروف به بلخی و رومی بزرگ تر از آنست که بتوان برای او بزرگداشتی در خور مقام او تشکیل داد و هر چقدر در این زمینه انجام دهند باز نمیتوانند دین خود و فرهنگ خود را به او ادا کنند ولیکن هر عملی در این راه مورد تحسین است و خدمتی است نه تنها به مولانا و نام او و شعر صوفیانه فارسی بلکه به تمام فرهنگ ایران زمین.
روزی نام مولانا زبان زد خاص و عام از بنگال و کشمیر و گجرات و سند گرفته تا بوسنی و آلبانی و سرزمینهای بین آنها بود و فیض برکت وجود و کلامش بر دو عالم تحت سیطره فرهنگ ایرانی و ترکی حکومت میکرد. امروزه شهرت او بسی فراتر رفته و ترجمه آثارش در کتابخانههای دورترین شهرهای آمریکا مورد توجه خوانندگان بسیاری است.
در جهانی که از پشت کردن به وحدت و شکاف در کثرت و مادیات از یک سو، و تعصب و قشری گری بی سابقه دینی از سوی دیگر، در رنج است، پیام تسامح و تساهل و عشق و محبت او آمیخته با عمیقترین معرفت شهودی هم چون ندایی است آسمانی که بر دل رنجور طالبان عالم معنی مینشیند و روح آنان را رهایی میبخشد و جلا میدهد. در عین حال مولانا حقیقت دین را فدای همدلی و تساهل نمیکند بلکه خود را خاک پای مصطفای مختار میداند.
در بین گروه کثیری از بزرگان فلسفه و حکمت و عرفان که از سرزمین ایران برخاسته و در دامن فرهنگ پربار آن تربیت یافته اند، شاید پیام هیچ کس به اندازه تعالیم مولانا برای جهان امروز گره گشا و پر ارج نباشد. او درّهی تاج تصوف و کمال نهایی شعر عرفانی خراسانی است. او خداوند سخن فارسی و سلطان عشق و بحر عرفان است. بحری که آن را ساحلی نیست و انسان هر چه در آن شنا میکند به پایان آن نمیرسد.
آسمان فرهنگ ایران آسمانی است پرستاره و بسیاری از ستارگان آن طی قرون، رهنمای روزگاران وادی حق و حقیقت و طالبان علم بوده و هستند. لذا شایسته است پیرامون مولانا جلالالدین مولوی از خود بپرسیم چرا مولانا و چرا اکنون؟
چرا به رغم آشنایی روزافزون در غرب با تفکر حکما و عرفای اسلامی و سایر ادیان مشرق زمین، عنایتی این چنان گسترده نسبت به آثار مولانا در آمریکا و اروپا دیده می شود، تا حدی که کتب اشعار مولانا به زبان انگلیسی بیش از هر شاعر دیگر این زبان که خود از لحاظ شعر و شاعری بسیار غنی است، فروش می رود؟
هستند دیگران که لطایف معرفت را بیان داشته و به حل مشکل ترین مسایل فلسفی و کلامی پرداخته اند. هستند آنان که با زبان ساده و به صورت داستان، رموز حیات آدمی و سر خلقت را عریان ساختهاند.
هستند آنان که قدم از عالم صورت برداشته و به عالم معنی پیوستهاند و با تساهل و تسامح به عقاید و آرمانهای دیگران روی آوردهاند. هستند آنان که گوهر هستی آدمی را پرداخته و بزرگی حقیقت انسان بودن را در لوای حقیقت متعالی پروردگار نمایان ساختهاند.
هستند آنان که معانی باطنی وحی و بعد درونی نبوت و ولایت و رسالت را آشکار ساختهاند و در دامن فرهنگ اسلامی ایران، هستند بزرگانی که ظریفترین اندیشههای فلسفی و عرفانی را در قالب اشعار دلپذیر عرضه داشته و لباس جمال بر تن گفتار خود پیرامون حقیقت پوشانیدهاند.
ولی کیست که همه این خصال را با هم آمیخته و با عشق به معبود عجین ساخته و راه برای وصول به خانه معشوق را اینچنان استوار ساخته باشد مگر ملای روم، این صاحب نفس قدسی که هنوز گفتارش قلب را دگرگون میسازد و برکت وجودش راهنمای طالبان حقیقت است.
مولانا پیامآور آشتی است میان رنگهایی که اسیر محدودیتهای عالم صورتاند و سخنوری است در جستوجوی اعتلای آدمی. بشردوستی که هیچگاه امتیاز بین بشردوستی و بشرپرستی را فراموش نکرده، و همواره یادآور شده است که بشردوستی راستین باید به ضرورت مبتنی بر خدامحوری باشد.
بشر غربی پنج قرن است که بشر را جایگزین خداوند ساخته و اکنون باید با عواقب این گناه بزرگ به صورت بحرانهای هولناکی که هستی خاکیان را تهدید میکند، مواجه شود. مولانا حامل پیامی است مبتنی بر بشردوستی در جهانی که در آن بعد متوالی همواره در مرکز جهانبینی او قرار دارد و همین خصلت است که جویندگان جهان معاصر را به سوی او میکشاند.
در جهانی که عشق و محبت از آن رخت بربسته، مولانا سفیر عالم عشق است و کلام او سفیر سیمرغ ساکن در کوه قافی که از آن آب رحمت بر جویبارهای دنیای خاکی ساری میشود.
در عالمی که آغشته با زشتی است و در آن زیبایی به صورت تجمل درآمده است، مولانا بیانکننده اهمیت بنیادین زیبایی است، و اوست که در زیبایی تجلی حسن یار میبیند و ما را یادآور میشود که خداوند زیباست و دوست دارد زیبایی را. هر تجربه از زیبایی برای او دری است به سوی جمال مطلق و یادآورنده آتش عشقی که در می افتاده.