ملی شدن صنعت نفت، برآیند ائتلافی فراگیر بین نیروهای مدرن و سنتی بر سر استقلال ایران بود، که منبعث از گسترش و پیروزی جنبش های ضد استعماری قرن بیستم بود. ناسیونالیسم ایرانی و بخشی از روحانیت شیعی در ایران ائتلاف کرده و همزمان در دو جبهه با استبداد و استعمار ستیز می کردند. در پرتو این ائتلاف توانستند خواست استقلال طلبانه خود را برآورده و پیروزی شگرفی را برای ملت ایران فراهم سازند. این آرمان به نام “سعادت ملت ایران”، در ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ در تاریخ ایران جاودانه شد.
این پیروزی نه تنها سازگاری ارزش های ملی و مذهبی را در عمل نشان داد، بلکه نوید بخش حضور نیروی تازه¬ ای در عرصه حیات سیاسی ایران با نام ملی- مذهبی بود؛ نیرویی که نوگرایی مذهبی را چونان ایدئولوژی برگزید و با پرورش نسلی جدید، به تکاپوی اصلاحات افتاد.
جنبش ملی شدن صنعت نفت با رهبری دکتر مصدق و پشتیبانی روحانیت به ویژه آیت الله کاشانی، هرچند با پایان دادن به سلطه بیگانگان بر منابع ملی، شکوفایی اقتصاد ملی و نابودی فقر را دنبال می کرد، ولی در اصل جنبشی اصلاح طلبانه بود که مطالبات روشنی نیز در ارتباط با نظام سیاسی داشت.
این جنبش از مقاومتی آغاز شد که در برابر تقلب در انتخابات مجلس شانزدهم ایران (اواخر دهه ۲۰ خورشیدی) صورت گرفت و به تشکیل جبهه ملی انجامید. نخستین خواست های جبهه ملی برگزاری انتخابات آزادانه، لغو حکومت نظامی و آزادی مطبوعات بود. با پیروزی جنبش و نخست وزیری دکتر مصدق خواست های سیاسی جدی ترشد و دو جبهه را در برابر یکدیگر قرار داد.
جبهه نخست، تمام نیروهای تحول خواه از چپ، اسلام گرا و ملی گرا را در بر می گرفت و در برابر آن، جبهه دوم که در آن دو هم پیمانان قدیمی؛ یعنی استبداد و استعمار، صف آرایی می¬کردند.
موازنه این دو جبهه پایدار نبود و به همبستگی میان تحول خواهان بستگی داشت. جنبشی که با ایستادگی در برابر نظام ناسالم انتخاباتی آغاز شده بود، با نامه اعضای کمیسیون نفت مجلس شورای ملی که با نام “سعادت ملت ایران” نگارش یافته بود، رو به شکوفایی نهاد.
در مرحله نخست این جنبش که تا قیام سی ام تیر ۱۳۳۱ ادامه یافت، مذهبی های معتدل و میانه رو، اسلام گرایان و ملی¬گرایان حضور برجسته تری داشتند، پس از قیام نیروهای چپ به رهبری حزب توده نیز که تا این زمان با دیده تردید به جنبش می گریستند، به آن پیوستند.
حضور نیروهای چپ، رفته رفته چشم گیرتر شد تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که با کودتا دوران خوش مبارزه به پایان رسید و همچون دیگر جنبش های اصلاحی در تاریخ معاصر ایران به محاق رفت.
پرسش این است که چرا جنبشی¬ که این گونه خوش درخشید، دولت مستعجل بود و به سرعت دچار زوال شد؟ در پاسخ به این پرسش حرف و حدیث فراوان است و هر کس به گونه ای آن را تحلیل کرده است. پاره ای گناه آن را بر گردن نیروهای مذهبی و روحانیت نهاده وفدائیان اسلام و کاشانی را مقصر اصلی قلمداد کرده اند. برخی دیگر نیز تقصیر را متوجه مصدق ساخته اند و رهبری او را زیر سوال برده اند.
گروهی نیز بر نقش نیروهای چپ در به بن بست رسیدن جنبش تاکید کرده اند. بعضی نیز، طبق معمول، بر اساس تئوری توطئه آن را حاصل دسیسه پنهانی دست نشاندگان انگلیس دانسته اند.آنچه روشن است این که ناکامی جنبش، ریشه در واگرایی نیروهایی داشت که در فرصتی تاریخی بر سر هدفی ملی و مشترک به هم پیوستند. با وجود این، شایسته نیست با انداختن گناه بر گردن مالباختگان، دزد را فراموش¬کرد و نقش بیگانگان و استبداد داخلی در آن نادیده گرفت.
واگرایی نیروهای سیاسی و ناکامی این جنبش را نمی توان تنها بر اساس یک عامل تحلیل و تبیین کرد. پدیده های اجتماعی –سیاسی بر خلاف پدیده های طبیعی، معنا دارند و تبیین آنها به تفسیر نیت بازیگران گوناگون آن وابسته است. عوامل گوناگون ذهنی و عینی دست اندرکار هستند تا پدیده ای اجتماعی رخ دهد و به انجام رسد.
بی تردید برداشت بازیگران از اهداف و شرایط نقشی برجسته در به بارنشستن یک پدیده یا بازماندن آن از دستیابی به نتیجه دارد. به نظر می رسد واگرایی این نیروها را بر اساس این عامل نیز می توان تبیین کرد. مفهوم “سعادت ملی” که در گفتمان ملی شدن نفت جایگاهی کانونی داشت، مفهومی سیال بود که با وجود اجماع نسبی بر سر آن، مورد برداشت ها و تفسیرهای گوناگون قرار گرفت. تنوع این برداشت ها زمینه های واگرایی را در خود داشت و ائتلاف نیروهای سیاسی را ناپایدار می کرد.
ملی شدن نفت در شرایطی رخ داد که فرایند دولت سازی مدرن در ایران در آغاز راه بود و طبقات و گروه های اجتماعی تفسیر یکسانی از دو مفهوم سعادت و ملت نداشتند. مفهوم سعادت از بنیاد مناقشه پذیر است و طیف گوناگونی از برداشت های متافیزیکی و مادی را در بر می¬گیرد.
نیروهای معتدل مذهبی و ملی¬گرایان سعادت ملت ایران را همسو با صلح جهانی و در پیشرفت اقتصادی و بهبود وضعیت معیشتی و ارتقای سطح زندگی مردم جستجو می کردند. در حالی که اسلام گرایان رادیکال؛ همچون فداییان اسلام، تاسیس حکومتی اسلامی و اجرای احکام شرعی را سعادت می پنداشتند.
از اینرو در بحبوحه گرفتاری و درگیری از دکتر مصدق می خواستند در این راستا گام بردارد. مصدق در پاسخ پروژه اصلی خود را اجرای قانون ملی شدن نفت و فقر زدایی معرفی و به آنان گوشزد می¬کرد که شما می توانید در آینده با به دست آوردن دولت، پروژه خود را دنبال کنید. مصدق در واقع نخستین شخصیتی در تاریخ ایران بود،که از اقتصاد بدون نفت سخن گفت و برای آن برنامه ریزی کرد.
مفهوم ملت نیز از وضعیتی همچون سعادت برخوردار بود و برداشت های چه بسا متعارضی از آن وجود داشت. نیروهای معتدل و ملی گرایان، زیستن در این سرزمین به عنوان تابعیت را ملاک می دانستند و نزد آنان ایرانی بودن معیار بهره مندی از حقوق سیاسی مدنی بود.
مصدق که تا پیش از روی کار آمدن نگاهی نخبه گرایانه به انتخابات داشت، پس از نخست وزیری از حق رای همگانی دفاع می¬کرد. در برابر از نظر اسلام گرایان اعتقادات اسلامی و عمل به احکام اسلام نقشی اصلی در بهره مندی از حقوق ملی داشت. فداییان اسلام با تندروی و خشونت به حذف نیروهای دگر اندیش اعتقاد داشتند و توسل به ترور را در این راستا مجاز می دانستند. از دید آن ها همراهی نیروهای چپ با مصدق تردید برانگیز بود و به هر اندازه که روابط آنان با وی گرم تر می شد، اسلام گرایان از او فاصله می گرفتند.
گفتمان ملی شدن نفت در شرایط پس از پایان جنگ جهانی و در شرایط نظام دو قطبی، با تاکید بر دو مفهوم “سعادت ملی” و “تامین صلح جهانی” در پی گذار از تعارض های مذهبی و عقیدتی در راستای تقویت انسجام ملی بود. این دو مفهوم هر چند در آغاز نیروها و گرایش های گوناگون را گردآورد، ولی با توجه به نبود اجماع بر سر مفهوم و مصداق آن، به زودی اثر بخشی خود را از دست داد و تعارض های¬کهنه و ایدئولوژیک بین نیروهای سیاسی دوباره مطرح شد.
این تعارض ها موجد واگرایی این نیروها بود و موازنه ناپایدار و موقت ساختار قدرت که بین جامعه مدنی و حکومت پدید آمده بوده را برهم زد. در چنین شرایطی، قدرت های بزرگ همچون بریتانیا و آمریکا منافع خود را در پشتیبانی از شاه یافتند، به ویژه این که آمریکایی ها پس از روی کار آمدن نامزد جمهوری خواه (آیزنهاور) به تقویت موقعیت حزب توده خوشبین نبودند.