مرگ هنرمند هرچند به معنای پایان زندگی هنری او نیست؛ اما نقطه پایانی بر استمرار خلق هنری اوست. او در آثارش جاویدان می شود و تا قرن ها تأثیر خود را بر تاریخ هنر زمانه حفظ می کند. اینچنین است که مرگ هنرمند از جنس دیگری است.
در ایران نیز مرگ چهره ها از این قاعده مستثنی نیست؛ اما برخی شایسته و در میان بدرقه گرم هواداران و برخی مهجور و در انزوا چهره در خاک می کشند. این اتفاق دال بر برجستگی هنری یکی و کاستی دیگری نیست. برخی هنرمندان در سایه بازی رسانه و خواسته برخی پر رنگ شده اند و آن دیگران در این بازی به حاشیه رانده شده اند.
اینکه چه کسی یا کسانی قاعده این بازی را تعیین می کنند چندان اهمیتی ندارد، هنرمند خواه در میان خیل کاروان دوست داران و عزاداران، رو از زندگی برگیرد و چه بر عکس در خفا و انزوا کسی نمی تواند تاثیرش را در تاریخ فرهنگ و هنر یک ملت نادیده بگیرد و خواه نا خواه آثارش خود را به رخ خواهد کشید و معتبرتر از بازی بزرگان، نامش بر سنگ زمانه برجسته خواهد ماند. سالی که گذشت، مانند این چند سال اخیر هر روز خبر مرگ هنرمندی را با خود همراه داشت.
هنرمندانی که هنوز دوران اوج هنری خود را سپری می کردند و همچنان انتظار می رفت اثر منحصر به فرد تری را بیافرینند، ولی افسوس که عمر هنرمندان طبق یک قانون نانوشته کوتاه و زودگذر اما پر بار است.
علیشاه مولوی به «شهید سوم» پیوست
علیشاه مولوی، شاعر در سن ۶۱ سالگی درگذشت. مولوی که از دو روز قبل بر اثر سکته مغزی در بخش آیسییوی بیمارستان فیروزآبادی بستری بود، ساعت سه بامداد روز پنجشنبه ۱۵ اسفندماه در بیمارستان فیروزآبادی تهران درگذشت. او در ۲۲ دی ماه ۱۳۳۱ در مینکوه آغاجاری خوزستان و در یک خانواده کارگری با منشا روستایی متولد شد، مولوی در سال ۱۳۴۵ با جریانهای سیاسی و سیاست آشنا شد و دو سال بعد همزمان با تحصیل در رشته ادبیات فارسی به صورت جدی به فعالیتهای سیاسی و هنری مانند تاتر، سینما و فعالیتهای ورزشی پرداخت.
او در سال ۱۳۵۸، اولین داستان خود را با نام «شهید سوم» منتشر کرد. دیگر آثار او در مجلات آدینه، دنیای سخن، کارنامه، بایا، نافه، کلک، گوهران، پابریک، ارمغان فرهنگی، تجربه و برخی روزنامهها به چاپ رسیده است. هرچند که در سالهای پس از انقلاب به منظور اعتراض به سانسور با وجود پیشنهاد ناشران مختلفی مانند چشمه، نگاه، بوتیمار و… از سپردن شعرهایش به ممیزی در هر شکل خودداری کرده و به مراقبه شخصی از خود و شعرش با دغدغه استقلال در شعر و شخصیتاش پرداخته است.
سردبیر «دنیای سخن» دیگر سخن نمی گوید
منصور کوشان، نویسنده و شاعر ایرانی مقیم نروژ، در سن ۶۵ سالگی از دنیا رفت. منصور کوشان که پنجم دی ماه سال ۱۳۲۷ در اصفهان به دنیا آمده بود، ۲۷ بهمنماه بر اثر ابتلا به بیماری سرطان در نروژ از دنیا رفت. او از حدود نه ماه پیش در پی ابتلا به بیماری سرطان معده در بستر بیماری بود.
منصور کوشان، از چهره های فرهنگی و فعال سه دهه گذشته بود که علاوه بر انتشار دفترهای شعر، مجموعه های داستان و رمان، به ویژه به علت سردبیری و انتشار مجله هایی چون دنیای سخن، تکاپو و آدینه و کوشش برای راه اندازی کانون نویسندگان ایران شناخته می شود.
در سال ۱۳۷۳ شماری از نویسندگان ایرانی در نامه سرگشادهای به فضای بسته فرهنگی و اعمال سانسور در ایران اعتراض کردند. منصور کوشان از اعضای جمع مشورتی کانون نویسندگان ایران بود که برای جمع آوری امضای این بیانیه توسط نویسندگان ایرانی تلاش کردند.
محاق؛ خواب صبوحی و تبعیدیها؛ آداب زمینی؛ زنان فراموش شده؛ دهان خاموش؛ راز بهارخواب؛ واهمههای مرگ؛ واهمه های زندگی؛ قربانیان خواب پنهان؛ بودن از نبودن؛ یک بار دیگر، یک بازی دیگر؛ کسوف عروسکها؛ محفل عاشقان؛ بازیهای پنهان؛ مفهوم دیگر الفبا؛ سالهای شبنم و ابریشم؛ و قدیسان آتش و خوابهای زمان؛ از جمله آثار برجای مانده از منصور کوشان هستند.
آخر بازی نور و تصویر
مازیار پرتو دوم بهمن ماه در سن ۸۱ سالگی در گذشت.او که در روز ۲۲ آبانماه سال ۱۳۱۱ هـ.ش در تهران به دنیا آمده بود در کارنامه هنری خود کارگردانی چند فیلم و همچنین مشاوره کارگردانان برجسته (به ویژه در کارهای نخستین آنان) را در برنامه ریزی، دکوپاژ و صرفه جوییهای زمانی و اقتصادی داشتهاست؛ اما او را بیشتر با تصاویری که ساخته میشناسند.
مازیار پرتو آثار متعددی نیز در تدوین سینمایی دارد که در نوع خود تاثیر گذار و نشان دهنده تسلط ذاتی او در پرداخت ریتم و پیوستگی تصاویر هستند. او در فیلمبرداری روی دست مهارت داشت و آثاری که از وی با این سبک وجود دارند جزو یادمان ماندگار کلاس سینمای ایران هستند.
فیلم کوتاه ندامتگاه زنان، هنوز به عنوان یک الگوی کلاسیک و درسی دوربین روی دست مورد استفاده قرار میگیرد. نورپردازی او، بیشتر حسی و پیچیده تا ساده و آکادمیک است. به سختی میتوان منابع نورش را در پلانهای وی یافت و اگر سایهای به چشم بخورد، جزئی از چشم نوازیهای تصویری است که میپردازد. هنر وی آنجا به اوج میرسد که نورپردازی و حرکت روی دست را تلفیق میکند.
فیلمبردار مطرح ایرانی که در کارنامه خود فیلمبردار فیلمهای مهمی چون «قیصر»، «طوقی»، «روز واقعه» و «آدم برفی» بود. وی همچنین فیلمبرداری سریال هایی چون «امام علی (ع)» و «هزاردستان» را بر عهده داشته است.
خالق صد سال تنهایی، تنها رفت
بهمن فرزانه، نوزدهم بهمن در سن ۷۵ سالگی در گذشت. این نویسنده و مترجم ایرانی بیش از ۵۰ کتاب به فارسی ترجمه کرده و «صد سال تنهایی» نوشته «گابریل گارسیا مارکز» معروفترین ترجمه او است. فرزانه که پس از سال ها دوری از وطن، آمده بود تا این چند صباح آخر را در ایران سپری کند، مجال نیافت و در بهت و ناباوری در اوج بیماری جان سپرد.
تصمیم خانواده او برای تعجیل در خاک سپاری او سبب شد تا دوست داران او مجال بدرقه او را نیابند.
مترجم «چشم به راه»
پرتو مهتدی، مترجم و منتقد سینما شامگاه هفت بهمنماه در سن ۶۲ سالگی درگذشت. وی منتقد فیلم، مترجم و روزنامه نگار ایرانی بود که سالها در مجلاتی چون «فیلم»، «دنیای تصویر» و «سینما» به نقد فیلمهای روز جهان می پرداخت. از او ترجمه تعدادی از آثار پرفروش «دانیل استیل» از جمله «چشم به راه» و «عشق دوباره» بر جای مانده است.
کارگردان سینمای عامه پسند
جهانگیر جهانگیری، فیلمنامهنویس و کارگردان سینمای ایران درگذشت. این کارگردان هشت دی ماه به دلیل ایست قلبی در سن ۶۷ سالگی از دنیا رفت. این کارگردان بیشتر به ساخت فیلم های گیشه ای و عامه پسند می پرداخت. در کارنامه وی می توان به «تبعیدیها» ، «رابطه پنهانی» و «افراطیها»اشاره کرد.
در سوگ خالق سمفونی «سوگ سهراب»
حسین یوسف زمانی، آهنگساز و نوازنده ویولن ایرانی در سن ۸۰ سالگی در گذشت. وی در طول فعالیت خود ارکسترهائی چون ارکستر ملی و ارکستر سمفونیک را رهبری کرد. همکاری با خوانندگانی چون محمدرضا شجریان و علیرضا افتخاری از جمله فعالیت های او است.
از برترین آثار وی می توان به سوییت سمفونیک سوگ سهراب (قطعه موسیقایی الهام گرفته شده از شاهنامه) که به مناسبت هزاره سرایش شاهنامه و بزرگداشت حکیم ابولقاسم فردوسی به سفارش سازمان یونسکو در جهان پخش شده اشاره کرد. دیگر آثار او مجموعه مهتاب برای ارکستر سمفونیک با صدای صدیق تعریف، مجموعه بوی باران به همراهی ارکستر سمفونیک و صدای محمدرضا شجریان، مجموعه های باغ ارغوان ، گنبدهای سبز و آبی، پریزاد با صدای علیرضا افتخاری، مجموعه بارون بارونه (دونوازی ویولن و پیانو) با همنوازی هومن خلعتبری، قطعه پویم سمفونیک غمی سنگین به مناسبت زلزله رودبار در سال ۱۳۶۹ بود.
علوم ارتباطات، پدرش را از دست داد
کاظم معتمدنژاد، پدر علم ارتباطات ایران در سن ۷۹ سالگی در گذشت. کاظم معتمدنژاد متولد اردیبهشت ۱۳۱۳ هجری شمسی در بیرجند، دارای مدرک کارشناسی رشته قضایی دانشکده حقوق و علوم سیاسی و اقتصادی دانشگاه تهران ، دکترای دولتی علوم سیاسی از دانشکده حقوق و علوم اقتصادی دانشگاه پاریس، دکتری تخصصی روزنامهنگاری از انستیتوی مطبوعات و علوم خبری در دانشگاه پاریس و دیپلم عالی تدریس روزنامهنگاری از مرکز بینالمللی تعلیمات عالی روزنامهنگاری دانشگاه استراسبورگ بود.
وی روزنامهنگار و حقوقدان ایرانی بود که به دلیل نقشی که در تدریس آکادمیک علوم ارتباطات و روزنامه نگاری در ایران داشت به پدر علوم ارتباطات ایران شهرت یافته بود.
بوی کافور، عطر یاس
ژیلا مهرجویی در هشت آذر در سن ۶۸ سالگی در گذشت. ژیلا مهرجویی در روز یازدهم مهر ماه سال ۱۳۲۴ در شهر تهران متولد شد. او فارغ التحصیل رشته کارگردانی از مدرسه عالی تلویزیون و سینما در سال ۱۳۵۱ بود و در رشته جامعهشناسی سینما از دانشگاه اوت اتور پاریس فوق لیسانس گرفته بود.
پس از آن در سمت های مختلف هنری از قبیل: دستیار کارگردان و برنامه ریز، منشی صحنه و مونتور حضور یافت و موفق به ساخت فیلم های مستند (۱۵ فیلم)، کوتاه داستانی و تبلیغاتی شد. او همچنین در یک مجموعه تلویزیونی و چندین فیلم سینمایی به عنوان طراح صحنه و لباس به ایفای نقش پرداخت و توانست دو بار در کشور فرانسه نمایشگاهی را در زمینه نمایش لباس های سنتی ایرانی برگزار کند. مهرجویی در سال ۱۳۸۱ فیلم «چناران» را ساخت و آن را به عنوان تز دانشگاهی خود تهیه نمود.
ژیلا مهرجویی در طول سالهای فعالیتش با کارگردان هایی چون داریوش مهرجویی (برادرش)، بهمن فرمان آرا، عباس کیارستمی و رخشان بنی اعتماد همکاری کرد. «اجاره نشین ها»، «هامون»، «بانو»، «سارا»، «لیلا»، «بوی کافور، عطر یاس» و «ننه گیلانه» از جمله فیلم هایی ست که او طراحی صحنه و لباس آنها را برعهده داشت.
مترجم قرآن
عبدالمحمد آیتی عبدالمحمد آیتی در ۲۰ شهریور ۱۳۹۲ در سن ۸۷سالگی چشم از جهان فروبست. او پژوهشگر، نویسنده و مترجم معاصر در حوزه فلسفه، تاریخ و ادب فارسی و عربی که ترجمه های فارسی قرآن مجید، نهج البلاغه و صحیفه سجادیه را منتشر کرده است.
صدای وودی آلن رفت
علی اصغر خواجه افضلی ۱۰ شهریور در سن ۷۵ سالگی در گذشت. او زاده ۱۳۱۷، تهران، دوبلور ایرانی بود که از سال ۱۳۳۹ شروع به فعالیت دوبله کرد و به جای بازیگران مهمی همچون وودی آلن و استن لورل صحبت کردهاست. از تیپهای کارتونی ماندگار او، میتوان بیگلی بیگلی (در کارتون گوریل انگوری)، وروجک (در سریال وروجک و آقای نجار)، کارآگاه گجت، پرنس جان (در کارتون رابین هود) نام برد.
«داشتیم چی می گفتیم؟ بینیویس»
محمود استادمحمد در سوم مرداد در سن ۶۳ سالگی در گذشت. نمایشنامه نویس، بازیگر و کارگردان تئاتر ایران که با بازی در نمایش «شهر قصه» به شهرت رسید. او در سال ۱۳۲۹ در محله دروازه دولاب تهران به دنیا آمد.
وی فعالیت نمایشی خود را در نوجوانی پس از آشنایی با استادش محمد آستیم و سپس نصرت رحمانی و عباس نعلبندیان و با بازی در نمایش های بیژن مفید و عضویت در آتیله تئاتر آغاز کرد و در سال ۱۳۴۷ با بازی در نمایش «شهر قصه» (در نقش خر) به شهرت رسید.
وی همچنین در سال ۱۳۴۸ در نمایش «نظارت عالیه» به کارگردانی ایرج انور به ایفای نقش پرداخت. وی پس از انحلال آتلیه تئاتر، در سال ۱۳۵۰ به بندر عباس سفر کرد و در آنجا گروه نمایشی «پتوروک» را تشکیل داد. وی در سال ۱۳۵۱ دوباره به تهران مراجعت نمود. محمود استاد محمد پس از نوشتن نمایشنامه های متعدد، در سال ۱۳۶۴ به کانادا مهاجرت کرد. وی در سال ۱۳۷۷ دوباره به ایران باز گشت و فعالیت هنری خود را از سر گرفت.
آخر شاهنامه
ولی الله ترابی ۱۲ مرداد ماه در سن ۷۷ سالگی پرده آخر را خواند. نقال پیشکسوت ایرانی که به خاطر شاهنامه خوانی هایش شهرت داشت و چندین بار به مقام اول نقالی در ایران دست یافت در سال ۱۳۱۵ در ده اسبیآب یا همان سفیدآب از توابع شهرستان تفرش در استانمرکزی به دنیا آمد. وی کودک بود که همراه خانواده به تهران آمد و در محله دروازه غار ساکن شدند.
در تهران به مکتب رفت و خواندن و نوشتن را آموخت. پدرش تعزیهخوان بود و ولیالله هم از همان دوران کودکی، نقش یکی از طفلان مسلم را در نمایشها بازی میکرد. با گذشت ایام، پس از نقش دو طفلان، وی به ترتیب نقشهای حضرت قاسم، حضرت علیاکبر و حضرت یوسف را خواند ولی پس از مدتی در حدود ۲۰ سالگی، تعزیه خوانی را رها کرد و به سراغ آموختن فنون ورزشهای رزمی قدیم مثل چوببازی، شمشیرزنی، پرتاب نیزه و کارد رفت. مدتی هم گود مقدس زورخانه، فنون کشتی قدیم و خصلتهای جوانمردی و پهلوانی را تجربه کرد.
مرشد ولیالله ترابی با اجازه پدر، در حدود سال ۱۳۳۵، به خدمت مرشد روحالله شوقی نقال رفت و روایتهای سینه به سینه نقالی را از وی آموخت و پس از مدتی نقالی را آرام آرام به صورت خودجوش با تمرین و ممارست در زمینه نحوه ورود شخصیتها، رها کردن تیر از کمان، زدن گرز، جیغ و شیون و فریاد و دیگر حرکات نمادین آغاز کرد.
وی در حدود سال ۱۳۴۰ از محله دروازه غار به محله شهرری نقل مکان و در حوالی منطقه محل سکونت خود، در یک قهوهخانه بزرگ رسما اجرای نقالی را شروع کرد.
ناشر صاحب سبک
محمد زهرایی در ۲۷ مرداد در سن ۶۵ سالگی بدرود حیات گفت. او ناشر صاحب سبک ایرانی و مدیر انتشارات نیل و انتشارات کارنامه بود. وی وسواس زیادی در انتشار کتابها داشت و از جمله کتابهای تحت انتشار وی می توان به «کتاب مستطاب آشپزی» و «حافظ به روایت سایه»اشاره کرد.
معشوقه پهلوی
پروین غفاری ۱۲ تیر ماه در سن ۸۳ سالگی در انزوا درگذشت. او بازیگر سینمای ایران پیش از انقلاب بود. از جمله فیلمهای او می توان به «موطلایی شهر ما» و «فریاد نیمه شب» اشاره کرد. وی در کتاب خاطرات خود که پس از انقلاب منتشر کرد، ادعا کرده بود که معشوقه شاه بوده و شاه به او وعده ازدواج داده بود؛ ولی این ادعا از سوی اطرافیان شاه رد شد.
جلیل شهناز با گروه اساتید وداع کرد
جلیل شهناز در ۲۷ خرداد ماه در سن ۹۲ سالگی درگذشت. او استاد موسیقی ایرانی بودکه بسیاری او را چیره دست ترین نوازنده تار می دانستند. این نوازنده تار در طول زندگی هنری خود با هنرمندان والای ایران از جمله فرامرز پایور، حبیب الله بدیعی، پرویز یاحقی، همایون خرم، علی تجویدی، منصور صارمی، رضا ورزنده، امیر ناصر افتتاح، جهانگیر ملک، اسدالله ملک، حسن کسائی، محمد موسوی، تاج اصفهانی، ادیب خوانساری، محمودی خوانساری، عبدالوهاب شهیدی، اکبر گلپایگانی، حسین خواجه امیری و محمد رضا شجریان، شاهزیدی، طباطبائی، محمد اصفهانی همکاری داشتهاست.
وی در دهه ۱۳۶۰ همراه با فرامرز پایور (سنتور)، علی اصغر بهاری (کمانچه)، محمد اسماعیلی (تنبک) و محمد موسوی (نی) «گروه اساتید» را تشکیل داد و با این گروه، مسافرتهای متعددی به کشورهای اروپایی، آسیایی و آمریکا داشت.
شهناز در سال ۱۳۸۳ به عنوان چهره ماندگار هنر و موسیقی برگزیده شد. همچنین در ۲۷ تیر سال ۱۳۸۳، مدرک درجه یک هنری (معادل دکترا) برای تجلیل از یک عمر فعالیت هنری به جلیل شهناز اهدا شد. در سال ۱۳۸۷، محمدرضا شجریان، گروهی که با آن کار می کرد را به افتخار جلیل شهناز، گروه شهناز نام گذاشت.
خالق پاورقی ها
فهیمه رحیمی در ۲۸ خرداد ماه در سن ۶۱ سالگی دار فانی را وداع گفت. وی نویسنده و رمان نویس ایرانی بود که در نوشتن رمانهای عاشقانه عامه پسند تخصص داشت و اکثر آثار او جزو پرفروش ترین کتابهای سال بود. از جمله آثار او می توان به «بازگشت به خوشبختی» ، «اتوبوس» و «عشق و خرافات» اشاره کرد.
بودن یا نبودن
عسل بدیعی در ۱۲ فروردین در سن ۳۶ سالگی درگذشت. این بازیگر سینما و تلویزیون ایران که از جمله فیلمهای او می توان به «بودن یا نبودن»، «شمعی در باد» و «دستهای آلوده» اشاره کرد، به مرگ مغزی دچار شد و اعضای بدنش بنا به وصیت او برای پیوند اهدا شدند.
مرگ سیاه بازی ایران
سعدی افشار در ۳۰ فروردین در سن ۷۹ سالگی در گذشت. سعدی افشار با نام کامل سعدالله رحمتخواه بازیگر کمدی ایرانی بود که در نمایشهای موسوم به سیاه بازی و یا تخته حوضی که از نمایش های سنتی ایرانی است به ایفای نقش میپرداخت. سعدی افشار، بازمانده بازیگران نسل سیاهباز در نمایشهای روحوضی در ایران بود و برای نخستین بار در سال ۱۳۳۰ به روی صحنه رفته بود. در ایران بیشتر مردم افشار را با بازی در نقش سیاه در نمایشهای سیاه بازی میشناختند.
منتقد فیلمفارسی
هوشنگ کاوسی دوم فروردین در سن ۹۱ سالگی چهره در خاک کشید. او کارگردان، نویسنده و منتقد سینما بود که از او به عنوان بنیانگذار نقد سینما در ایران یاد می شود. وی نخستین کسی بود که در نقدهای خود از واژه «فیلم فارسی» درباره فیلم های عامه پسند پیش از انقلاب استفاده کرد. از جمله فیلم های او می توان به «هفده روز به اعدام» و «خانه کنار دریا» اشاره کرد.
خالق آبی ها
احمد اسفندیاری در شب سال نو سال ۹۲ در گذشت. او از نقاشان مطرح و نوگرای ایران بود. اسفندیاری از معدود هنرمندان ایرانی است که نامش در فرهنگ لاروس آمده است. پدر و مادر احمد اسفندیاری کرمانی بودند، اما خودش در تهران متولد شد. اجدادش در اصل مازندرانی بودند که یکی از آنها در زمان ناصرالدین شاه به کرمان تبعید میشود، بعد از مدتی بخشیده و به فرمانداری کرمان گمارده میشود.
در طی بیش از شصت سال تجربه هنری احمد اسفندیاری و با وجود تنوعی که در شیوههای او وجود دارد، چند نکته همه آنها را به هم پیوند میدهد و حاکی از شخصیت واحد آفریننده آنها است:
ـ استفاده از رنگهای ناب و درخشان و حاکمیت رنگهای سرد و بهخصوص انواع آبیها
ـ عشق به طبیعت، راستی، مردم و روابط آنها و فضاهای سنتی و …
ـ حذف جزییات و سادهسازی فرمها بهشکلی که گویی آدمها، طبیعت، اشیا و .. تنها با اشارهای نمایش داده شدهاند.
ـ استفاده از خط برای دورگیری و یا نمایش اشیا
ـ در آثار او هیچ نوع قدرتنمایی تکنیکی را نمیتوان مشاهده کرد. بلکه آنچه کاملا به چشم میآید، تنها خود نقاشی و حدیثی زیبا از زندگی است.
با مشاهده آثار اسفندیاری آنچه بیش از همه جلب توجه می کند، آرامش درونی نقاش است که در لا به لای فرم ها و رنگ هایی که القای فضای ایرانی می کنند به چشم می آید. «شناخت عمیق احمد اسفندیاری از نور و سایه و کاربرد زیبا و به جای آن در آثارش و تأثیر درست او از نقاشی و تلفیق آن با تجربه شخصی و انتخاب رنگ های پخته و شفاف بازگشت های گاه و بی گاه او به طبیعت استفاده نور و شخصی از خطوط، و تنوع طلبی از مشخصه های آثار احمد اسفندیاری است.