کنسرتی از محسن نامجو می تواند قشرهای مختلفی را به خود جلب می کند؛ همو که با آلبوم متفاوت ترنج نام خود را تثبیت کرد وبه رغم مخالفت های حکومتی در محتوای کار – و البته مخالفت برخی از اهالی موسیقی در زمینه تکنیک- کماکان در جست و جوی راه های تازه ای در تلفیق موسیقی محلی با بلوز و راک برآمد و چه در داخل و چه خارج از ایران، به تکرار نرسید.
کنسرت تازه او به همت موسسه «برعکس» با گروهی از نوازندگان خارجی در باربیکن لندن، ادامه راهی است در موسیقی تلفیقی که از اساس سنت گرایان را می آشوباند. اما نامجو کم کم مخاطب خود را می شناسد و عملا تکلیف خود را با کسانی که مخالف این نوع موسیقی هستند روشن می کند و با فراموش کردن آنها، در پی جلب مخاطبان عمدتا جوانی است که راه های تازه تری را در موسیقی ایرانی جست و جو می کنند.
کنسرت دو سال پیش نامجو در باربیکن، برخی از تماشاگران لندنی را که مشتاق شنیدن آهنگ های معروف او بودند، دست خالی به خانه فرستاد، چون گروهی وجود نداشت و نامجو تک نفره اجرا کرد. این بار اما یک نوازنده کیبورد (راب)، درامز (ازرا) و بیس (جیمز) او را همراهی کردند تا ترکیبی از آهنگ های جدید و قدیمی اش را اجرا کند.
همان طور که نامجو در میانه کنسرت اشاره کرد، تماشاگران به کنسرت می آیند تا آهنگ های محبوب شان را بشنوند اما گروه ها، کنسرت اجرا می کنند تا آثار جدید خود را عرضه کنند. در نتیجه رسیدن به ترکیبی از این دو که تماشاگر را راضی کند، مشکل به نظر می رسد. با این حال نامجو این بار در این ترکیب موفق بود و غالب تماشاگران را خرسند به خانه فرستاد.
در ابتدا نامجو به تنهایی وارد صحنه شد و با تکنوازی، قطعه تازه ای را با نام «خانم زیبا» اجرا کرد؛ با شعری از رضا براهنی. نقطه قوت کار نامجو در تغییر لحن و ریتم را می توان در این قطعه دید. او با ریتمی آرام شروع می کند و رفته رفته با تاکید بر مصرع «من چه کنم» به ریتم هیجانی و توام با احساسات آشکاری می رسد که که حالا دیگر به مولفه آثار او بدل شده است.
قطعه دوم هم به تنهایی اجرا شد؛ با شعری جنجال برانگیز از نوعی که در برخی از آثار نامجو دیده می شود و نوعی پشت پا زدن به سنت ها و قواعد مرسوم است: «از همه جهان راحت ترم، همین را بگویم که من سیم باندم!» همین نوع شعر را در اجرای او با عبدی بهروانفر در پایان بخش اول هم می بینیم که در نهایت همه چیز را به پائین تنه اش حواله می کند.
با ورود گروه نوازنده حال و هوای کنسرت عوض می شود و بیشتر با کنسرتی با حس جاز روبرو هستیم که با ترکیبی از شعرهای مولانا تا شعرهای بی وزن تازه فارسی آمیخته شده است.
این میان نامجو ابایی ندارد که در تحریرهای خود از همه نوع تحریری که پیشتر وجود داشته- یا نداشته- استفاده کند؛ او هم به مانند آوازهای محلی مرثیه سرایی می کند، هم جیغ می کشد، هم از تحریرهای سنتی موسیقی ایرانی سود می جوید- یکی دو مورد تحریرهای بسیار طولانی که تماشاگران را ذوق زده کرد- و هم حتی از نوحه خوانی استفاده می کند.
«بیائید بیائید»، یکی از بهترین قطعات این شب، با تکنوازی آغاز می شود و با دو نوازی و همراهی بقیه گروه پیش می رود. تحریرها مدرن تر و بی پروا از قبل به نظر می رسند و شعر مولانا که بارها و بارها تکرار شده، این بار کاملاً آشنایی زدایی می شود و آهنگساز افق های تازه ای را برای آن در نظر می گیرد.
اما حضور عبدی بهروانفر حضور غافلگیر کننده ای بود که تماشاگران را ذوق زده کرد. نامجو در مقدمه ای گفت که در بیست و چهار سالگی و در دوران سربازی، با بهروان فر با موسیقی راک و بلوز آشنا شده و حالا فرصتی است تا بعد از سال ها دوباره با هم بر روی صحنه بنوازند؛ با شعری شورشی از هر دوی آنها که وجه اعتراض به همه چیز و همه کس را در کار نامجو موکد می کند.
در بخش دوم قطعه «کوچولو» که با صدا و لحن یک بچه آغاز می شود، با روضه خوانی و حتی گریه کردن خواننده ادامه می یابد و مفاهیم مذهبی و مساله انتظار را به چالش می کشد و ابایی ندارد که در آخر نام اکبر گنجی را هم در میانه شعر خود و با توجه به مضمون در دل شعر بیاورد.
قطعات ترنج ؛ دور ایران رو خط بکش و همه اش دلم می گیره، یاد و خاطره قطعات شناخته شده اش را برای تماشاگران زنده کرد و حتی در مواردی همخوانی تماشاگران را به همراه داشت.
در نهایت اما در آثار تازه تر نامجو هم با ملغمه غریبی روبرو هستیم که عصیان یک طغیان گر را با شنونده قسمت می کند و از داوری مخاطبش هراس ندارد. شاید رمز موفقیت او را باید در این نکته سراغ کرد؛ این که بدون ترس از داوری های بسته و محدود و از پیش مشخص، و بدون تلاش برای جلب رضایت همه نوع مخاطب، کار خودش را می کند؛ با دلش می نوازد و با حس اش فریاد می زند و چه خوب که این روزها بیش و بیشتر تلاش های غریزی اش را با دانش و سواد می آمیزد.