قرطبه، ربعی المدهون – سفر با اتوبوس های جهانگردی از شهر قرطبه (کوردوبا) به دیگر شهرهای اسپانیا و عبور از کنار رودخانه گوادالکیویر انتخابی شگفت انگیز و هوشمندانه است.
به محض توقف اتوبوس در کنار رود، گردشگران از ماشین پیاده و هر کدام به طرفی پراکنده شدند تا از چشم اندازی وسیع، شهر قرطبه را که در آن سوی رود به انتظار نشسته نظاره گر باشند.
در نگاه اول این شهر منظره ای بدیع و شگفت انگیز را پیش چشم بازدید کنندگان به نمایش می گذارد که انسان را برای رسیدن به قلب آن و شنیدن تپش ها و اسرار درونی اش بی تاب می کند. ساحل رود با شیب ملایمی با جریان آب تلاقی می یابد، آبی که این روزها خسته به نظر می رسد؛ گویی که از جریان داشتن میان کوه های ملگا و اقیانوس اطلس در طول سالیان دراز خسته و دچار رخوت شده است.
من از ابتدا نیت رفتن به قرطبه را نکرده بودم. بلکه رویای شیرین من گرانادا (غرناطه) بود که در خواب و بیداری مرا همراهی می کرد. با این امید از خواب برخواستم که میان میراث کهن تاریخ اسلام قدم بزنم و بار دیگر از قصر الحمراء آن را مرور کنم.
مقابل دفتر هتل “کوستا سول پارک” شهر توریمولینوس که یک هفته در آنجا اقامت داشتم به انتظار ایستاده بودم. خانمی که مسئول رزرو تورهای داخلی بخش اندلس بود پشت میزش نشسته بود. نوبت که به من رسید بلیطی به قیمت ۴۰ یورو برای خودم گرفتم. بعد از آن مثل عادت هر روز از هتل بیرون زدم تا در بازار توریمولینوس و ساحل دریای زیبای آن قدم بزنم. اصلاً متوجه این نشده بودم که به جای گرانادا بلیط قرطبه را گرفته ام. زمانی متوجه این موضوع شدم که امکان پس دادن بلیط وجود نداشت و خانم متصدی فروش بلیط، هتل را ترک کرده بود.
اما نه پشیمان شدم و نه به خودم دشنام دادم، بلکه تنها این اشتباه زبانی ساده مرا به خنده انداخته بود. با خودم گفتم گرچه گرانادا سهوا از زبان من جاری شده اما تنها شهر اندلس نیست که از دیدن آن محروم شده ام، سویل، تولد و و دیگر شهرهای زیبا و دیدنی اندلس را هم از دست داده ام. اما این اشتباه مثبت این فرصت را برایم بوجود آورد تا پایتخت دولت اموی را از نزدیک با چشمان خود ببینم.
مسافران اتوبوس که هرکدام از چهار گوشه جهان عرب گرد آمده بودند از پنجره اتوبوس مشغول تماشای دشت های وسیع روبرو بودند. در میان راه، حوادث و جنگ های میان فینیقی ها و روم ها و یا ویزیگوت ها و بیزانطینی ها و مسلمانان عرب را در ذهن نداشتم بلکه تنها لحظه شماری می کردم تا در آستانه تمدنی قرار گیرم که ارزش خود را وام دار آن مکان بود.
طول مسیر سفر از توریمولینوس به قرطبه که از شهرهای ملگا و محدوده استحفاظی آن می گذشت قریب به سه ساعت به طول انجامید. اتوبوس، سیستم تهویه مناسبی داشت و اندریس راننده آن آنقدر مهارت داشت که سفر آرامی را برای ما رقم زند. خانم جانت راهنمای تور به چهار زبان تسلط داشت و اطلاعات بسیار ارزشمند و بیشتری از مقصدی که قصد سفر به آن را داشتیم به ما می داد.
«این زمین های پوشیده از درخت کوه های ملگا است. اینجا قصر قصبه است. قصری که توسط اعراب ساخته شده. اینجا بلندترین نقطه قصر است که موزه در آنجا واقع شده. این رود گوادالکیویر است که از حاشیه ملگا عبور می کند. آن دورتر شهر المیریا است پایتخت بخش المیریا. روی کوه های سمت چپ جنگل بادام است. در حقیقت اعراب این میوه را به کشور ما آورده اند. چیزی که الان کنار جاده و بالای آن دو تپه کوچک مقابل یکدیگر در حال مشاهده هستید دو قبرستان یهودیان و مسیحیان است.»
همه ما ساکت به توضیحات جانت گوش می دادیم، او ادامه داد: الان منظره پیش روی شما کاملا تغییر می کند. تمامی تپه های دور و نزدیک مزارع زیتون و آفتاب گردان است که در دشت ها و مناطق کم ارتفاع کشت می شوند. بخش گسترده ای از زمین های میان ملگا و قرطبه زیر کاشت درخت زیتون است. زیتون های اینجا همان هایی هستند که روغن معروف اکسترا ورژن از آنها تولید می شود. جمله سی سینیورا ورد زبان مسافران شده بود.
سلام بر قرطبه. همانند گردشگرانی فاتح از پل رومانی یا پل قرطبه وارد شهر می شویم. این پل به طول ۳۳۱ متر اولین اثری است که ما را برای دیدن شهر فرا می خواند.
پل قرطبه بر روی هفده پایه قرار دارد و در سال ۱۰۱ هجری قمری به فرمان عمربن عبدالعزیز توسط سمح ابن مالک خولانی والی اندلس ساخته شده است. برخی نیز گفته اند این پل ۲۰۰ سال پیش از ورود اعراب بنا شده و به مرور زمان بخش هایی از آن فروریخته و در زمان امویان بار دیگر تجدید بنا و ترمیم شده است. برخی منابع عربی این پل را عجیب ترین پل دنیا عنوان کرده اند که به لحاظ زیبایی و استواری در جهان حرف اول را می زند و آن را یکی از مفاخر تمدن اسلامی در اندلس می دانند.
در مقابل دروازه ورودی که دیوار شهر از دو طرف آن امتداد یافته می ایستیم. این دروازه یکی از هفت دروازه شهر است که دقیقاً همانند قدس قدیم ساخته شده است. هنگامی که با گام های لرزان به انتهای پل می رسیم و آن را در برابر عظمت شهر پشت سر می نهیم، برای لحظاتی ذهنمان از تفکر باز می ایستد تا اینکه لحظاتی بعد خود را باز می یابیم. اینجا شهری است که به هیچ یک از شهرهای دنیا شباهت ندارد. این جا قرطبه است. قدرت ورود به شهر را نمی یابی تا آنکه با زبانی محبت آمیز بیان کنی: سلام بر خلیفه عبدالرحمن. سلام بر قرطبه، بزرگترین شهر زمانه خودت که تا دوران ما نگهبان و پاسدار خویش بوده ای.
نگین قرطبه
قرطبه در سال ۲۰۶ قبل از میلاد در قسمت شمالی رود گوادالکیویر که آن زمان آنرا “بیتیس” می نامیدند بنا شده و شهر کوچکی برای زندگی رومانیایی ها بوده است. پس از آن پایتخت ایالت بیتیکا واقع در جنوب اسپانیا شده و تا بیش از هفت قرن محل سکونت رومانیایی ها بوده است.
مسلمانان در سال ۷۱۰ میلادی به فرماندهی “مغیث رومی” والی ولید بن عبدالملک این شهر را فتح کردند و اندلس را زیرمجموعه ایالت مغرب قرار دادند. سپس عمر بن عبدالعزیز آن را جزئی از پایتخت امویان در دمشق قرار داد. قرطبه تا سال ۷۵۰ میلادی مقر حکومت والیان دولت اموی در اندلس بود تا اینکه در سال ۷۵۰ م این حکومت بدست عباسیان سقوط کرد.
با فرار عبدالرحمن داخل، حاکم اموی از دست عباسیان و ورودش به این شهر اوضاع قرطبه کاملاً تغییر می کند. عبدالرحمن حاکم اندلس شد و در سال ۷۵۶ میلادی آن را به عنوان پایتخت حکومت خود برگزید. این دوران را باید عصر طلایی این شهر دانست. در این دوران است که کار ساخت مسجد بزرگ شهر نیز آغاز شده است.
به مسجد می رسیم. نگین بی بدیل شهر قرطبه و مشهورترین نماد آن. زیباترین هنر مسلمانان که از سوی سازمان یونسکو به عنوان میراث جهانی ثبت گردیده است. از بیرون، این مسجد همانند پیکری است که در میان شهر آرمیده است. ریزه کاری ها و خلاقیت های هنری مسجد، ما را به عالم دیگری می برد.
میان انبوهی از ستون های مرمرین و طاق هایی که بر روی آنها افراشته شده است توقف می کنیم. زیر طاق هشت ضلعی که در نوک آن صدفی قرار دارد می ایستیم و به ناگاه ریزه کاری های تزئینات شگفت آور آن ما را در خود فرو می برد. قطعاً این مسجد یکی از شاخصه های هنر معماری است.
راهنمای ما کریستوفر سکوت تأمل برانگیز ما را با این جمله می شکند: «ابتدا رومانی ها آمدند. سال ۳۳۰ پس از میلاد سپس مسیحیان و بعد هم اعراب.»
او با تجربه ای که دارد می داند قطعاً یکی از ما سؤالی را که بارها شنیده است از او خواهیم پرسید. به همین خاطر پیش از آنکه کسی از او این سؤال را بپرسد پاسخ می دهد: «بله مسیحیان مسجد را به کلیسا تبدیل کردند، و مناره را از بالای گلدسته آن پایین آوردند. مسلمانان هم کلیسای ایاصوفیا در استانبول را به مسجد تبدیل کردند.»
بعد شانه هایش را بالا می اندازد و می گوید: تاریخ همین است. و با تأکید ادامه می دهد: تمامی این ها آثار تاریخی کشور ماست و این تاریخ و تمدنی است که به آن می بالیم.
مسجد قرطبه اولین بنای اسلامی شهر است که در دوران خلافت امویان در اندلس تأسیس شده. این مسجد ابتدا معبد رومانی ها بوده و سپس مسیحیان کلیسای اعظم خود را بر آن بنا نهاده اند و در نهایت آن را با مسلمانان تقسیم کرده اند. در دوران خلافت عبدالرحمن اول وی به دنبال آن بود تا مسجدی بنا کند که با مساجد بغداد و دمشق و مسجد الاقصی برابری کند. او نیمه دیگر کلیسا را در ازای ساخت کلیساهایی که در زمان حمله به شهر نابود شده بودند از مسیحیان خریداری کرد و فرمان ساخت مسجدی را داد که امروز آن را به نام مسجد کاتدرائیه و یا به گویش ساکنان شهر «کاتدرائیه مسکیتا» می شناسند.
این مسجد مستطیلی شکل است و صحن بسیار بزرگی دارد. همچنین رواق های متعددی دارد که در بزرگترین آن محراب مسجد واقع شده است. مناره مسجد که به نام مناره عبدالرحمن ناصر شناخته می شود جزء شگفت انگیزترین مناره ها است. این مناره دارای دو راه پله است که از ۱۰۷ پله متشکل شده. بالای مناره ها سه طاق چتری شکل وجود دارد که دوتای آن ها از طلا ساخته شده و سومی از نقره که رأس آن را با گل سوسنی که میان آن میوه اناری از جنس طلا قرار داد تزیین کرده اند.
اسپانیایی ها این مناره را به برج ناقوس کاتدرائیه بدل ساخته اند. در ضلع جنوبی مسجد مناره مربع شکل دیگری وجود دارد که از ۵ طبقه تشکیل شده و در هر طبقه تعدادی ناقوس قرار دارد. گنبد مسجد از جنس مرمر بوده و بر ۳۶۵ ستون قرار گرفته است. ۴۷۰۰ چلچراغ از جنس نقره نیز از سقف آویزان گردیده است. این مسجد ۱۲۹۳ ستون از جنس مرمر و گرانیت داشته که در حال حاضر ۱۲۰۰ تای آن باقی مانده است.
خوداریا: از معبد تا محله یهودیان
این منطقه را دقیقاً خوداریا می نامند. چند میدان که کوچه های باریکی به آن ختم می شود. این محل پیش از سکونت یهودیان متعلق به مسلمانان بوده و در مرکز آن مسجد قرار داشته است. در میدان «کاردینال سالازار»، مجسمه ای نیم تنه از دانشمند مسلمان، محمد العانقی قرار دارد. وی یکی از مبدعان چشم پزشکی در جهان بوده که به سال ۱۱۶۵ در قرطبه وفات یافته. او جراح و متخصص بیماریهای چشم و عنبیه بوده است.
در پیچ و خم های کوچه باریکی که بر دیوارهای آن گلدان هایی با گل های معلق نصب شده است به تندیس نشسته موسی بن میمون می رسیم. دقایقی را می ایستیم و درباره این شخصیت شهیر قرون وسطی به فکر فرو می رویم.
موسی بن میمون در سال ۱۱۳۵ میلادی در قرطبه بدنیا آمده و در سال ۱۲۰۴ میلادی در قاهره از دنیا رفته است. در میان اعراب به نام ابی عمران موسی بن میمون عبدالله شناخته می شود. بیمارستانی در قرطبه نیز به نام او گردیده است.
لحظاتی را پای مجسمه ابوالقاسم خلف بن العباس الزهاری معروف به بوکاسیس مشهور ترین جراح مسلمان در قرون وسطی و پدر علم جراحی نوین درنگ می کنیم.
گردش ما با بازدید از محله یهودیان به پایان می رسد تا هر کدام از ما آزادانه در شهر شگفت انگیز قدم بزنیم. گردشمان را با بازدید از مجسمه جدید ابن رشد یا به قول اهالی قرطبه ارسطوی عرب به پایان می رسانیم.
به سمت پل رومانی باز می گردیم، جایی که موسیقی تند و هیاهوی افراد ما را به شادی و سرور وا می دارد. امروز روز عید پاک است. مردم شهر قرطبه صلیب هایی از گُل ساخته اند و آن را در محلات و گوشه های شهر نهاده اند. مردم برای رقص و پایکوبی و نوشیدن شراب به خیابان ها آمده اند. پیش از رسیدن اتوبوس و ترک قرطبه، من هم به یکی از فستیوال های کوچک رقص که در ورودی شهر برپا شده می روم.
موسیقی فلامنگو طنین انداز می شود و جسم های خسته از رنج روزگار دردها را به فراموشی می سپارند. من هم مشغول کف زدن می شوم. عکس می گیرم و تشویق می کنم. سینه ام را مالامال از شادی و فرح می کنم و با شهر وداع می گویم.