این پرسش جالب را در نظر بگیرید: کدام هنرپیشه اروپایی برای بازی در نقشی کاملا صامت در یک فیلم نامزد اسکار ۲۰۱۲ و همینطور جایزه بهترین تصویر سال شد؟
پاسخ مکس فن سیدو است که به خاطر ایفای نقش پدربزرگ در فیلم استفان دالدری به نام «فوقالعاده بلند و بیش از حد نزدیک» کاندیدای این جایزه شد. (ژان دوژاردن، نامزد اسکار بهترین بازیگر مرد برای فیلم تقریبا صامت هنرمند (The Artist) یک جمله در پایان این فیلم به زبان می آورد.)
«فوقالعاده بلند و بیش از حد نزدیک» اقتباسی است از رمانی با همین نام نوشته جاناتان سارفان فوئر در سال ۲۰۰۵ که کارگردان در عنوان فیلم هم به کتاب وفادار بوده است. این فیلم تلاشهای اسکار شل یازده ساله جهت زنده کردن خاطرات پدرش توماس که در حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر به مرکز تجارت جهانی کشته شده است، را به تصویر میکشد. فن سیدو که نقش پدربزرگ را ایفا میکند، لال است. وی قدرت تکلم خود را در اثر حادثهای وحشتناک از دست داده است. با این حال، این حادثه همان حمله تروریستی القاعده که مرگ توماس و پریشانی اسکار را رقم زده است، نیست، بلکه به بمباران درسدن در سالها پیش حین جنگ جهانی دوم باز میگردد.
پس از حملات ۱۱ سپتامبر، یک پرسش همواره ذهن آمریکاییها را به خود مشغول داشته است: و آن این است که «چرا آن ها این قدر از ما متنفرند؟» این پرسش خطرناکی است، تا اندازهای میتوان این خطر را در آن جایی توصیف کرد که تا حدی فرض بر آن قرار داده شده که قربانیان تا حدودی مقصر بودند و همچنین، لحن گفتار «ما» و «آنها» خود بیانگر این است که جنگ از پیش در میان بوده است و طرف مقابل شناخته شده است. اما این بدان معنا نیست که باور کنیم جنگی برای ایجاد شرایط لازم برای جنگی سهمگین تر آغاز شده است. به هر حال، فیلم ساز در تلاش برای پاسخ به این سوال بزرگ بود.
[inset_right]این فیلم به هیچ وجه فیلمی در مورد ۱۱ سپتامبر نیست، بلکه تحلیلی از درونگرایی آمریکاست.[/inset_right]
برخی از این فیلمها عبارتند از: سیریانا ساخته استیفن گافان(۲۰۰۵)، شیرها برای برهها ساخته رابرت ردفورد (۲۰۰۷)، استرداد ساخته گیون هوود (۲۰۰۷)، قلب توانا ساخته مایکل وینترباتوم (۲۰۰۷) و فیلم الیور استون درباره ریاست جمهوری بوش تحت عنوان «دابلیو» (۲۰۰۸). در تمام این فیلمها، افراد سرشناس واکنشهای قاطعانه و شدید بر علیه تروریسم و تهدید آن نشان میدهند، صرفا به منظور پی بردن به این که آیا واکنش اولیه آنها دارای اشکالات اساسی بوده است – در واقع، آنها اشتباهات گذشته را مرتکب شده و حتی موقعیت بدی را بدتر نیز میکنند. این فیلمها به این نتیجه میرسند که اگر «آنها» از ما متنفرند، به احتمال قوی بدین دلیل است که ما پیوسته اشتباه عمل میکنیم و کارهای بدی در حق آنها انجام میدهیم، این پاسخی بسیار پیچیده است. این نگرش قربانیان را بیگناه میداند، ضمن آن که پیشنهاد میدهد آمریکاییان علیرغم بیگناهی، محکوم به تکرار اشتباهات پدران خود هستند.
در نگاه اول، فیلم «فوقالعاده بلند و بیش از حد نزدیک» نیز فیلمی دیگر درباره ۱۱ سپتامبر و خطرات تکرار ساده لوحانه اشتباهات نسلهای گذشته است؛ در این مورد خاص، مشخصا اشتباهات پدربزرگ شل مورد توجه است. اسکار منتهای معصومیت است: معصومیت وی در واقع به واسطه شرایط پزشکی او است. اسکار که دچار توهم گرایی مرزی- اوتیسم مرزی- است، با وجود توانایی تمرکز بر جزئیات از درک تصویر کلی عاجز است. آیا او نیز مانند پدربزرگش خواهد شد که از جنگهای سابق به واسطه این که کاملا از زندگی توماس، پدر اسکار به دور مانده بود، متحمل لطمات شدیدی شد؟ خیر: اسکار خیلی دیر متوجه شد که توماس پدر بسیار خوبی بوده است، مشخصا به دلیل اینکه شل خیلی بد بود. توماس برای اینکه به اسکار کمک کند و بر ترسهای ناشی از اوتیسم غلبه نماید، از هیچ کوششی فروگذار نکرد.
نام فیلم، «فوقالعاده بلند و بیش از حد نزدیک» در اصل ارتباطی با فروپاشی برجهای مرکز تجارت جهانی ندارد، بلکه در نگاهی کلیتر به خود شهر و تجربیات پسر بچهای که کوچکترین لرزشها را صدایی ناهنجار و رعب آور میخواند، بر میگردد. پس از مرگ توماس، ترسهای اسکار تا حدی غیرقابل تحملی تشدید میگردند، اما با دنبال کردن یادگاری که به نظر میرسد توماس برای وی به ارث گذاشته است، اسکار در نهایت بر این ترسها فائق آمده و سرنوشت پدربزرگ داغ دیده خود را تغییر میدهد.
علیرغم نامزدی اسکار، فیلم دالدری با انتقاداتی نیز روبرو بوده است، از جمله این که بیش از حد عاطفی و متظاهر است یا این که بیش از حد همسو با اسکار است که بتوان آن را جدی گرفت. این فیلم فیلمی زیبا است که با بازی قدرتمند بازیگرانی بسیار خوب همراه بوده است. همین طور این فیلم را میتوان یک فیلم به شدت عاطفی و احساسی نیز دانست: مرگ توماس، درماندگی اسکار در مسیر جستجوی پاسخ سوالاتش و پایان جر و بحث میان اسکار و مادرش لیندا (ساندرا بولاک) اشک بر گونههای شما روان خواهد ساخت. اما این گذرا است. داستان آن چنان غرق در نمادگرایی شده است که حتی وقتی گریه میکنید، ناخواسته در حال رمزگشایی از پیام گناه و بیگناهی و به ویژه ارتباط میان دنیای معاصر و دنیای قدیم – آمریکای معصوم و اروپای گناهکار هستید. اگر بخواهیم پیامی برای فیلم متصور شویم، بیتردید پیام این است که آمریکا باید بر آثار جراحت روانشناختی عمیق تحمیل شده توسط بیرحمی و سنگدلی اروپا فائق آید. بیگناهی اسکار از آن دست معصومیتهایی است که به سختی حاصل شده است که در نهایت وی از ترس خلاصی مییابد. از این نظر، او نیز شبیه به کسی است که آمریکا را به عنوان سرزمینی جدید که به خاطر اشتیاق به آزادی شکل گرفته است، محترم میشمارد. در این سطح، این فیلم به هیچ وجه فیلمی در مورد ۱۱ سپتامبر نیست، بلکه تحلیلی از درونگرایی آمریکا است.
چنانچه نسلهای آینده بخواهند انگیزهها و باورهای افرادی که دست به حملات تروریستی میزنند را درک نمایند، میتوانند به تماشای درام سلول هامبورگ ساخته آنتونیا برد (۲۰۰۴) یا کمدی تلخ چهار شیر ساخته کریس موریس (۲۰۱۰) بنشینند. فیلم یونایتد ۹۳ ساخته پائول گرین گراس (۲۰۰۶) ما را به دنیای رعب انگیز هواپیماربایی میبرد. فیلمهای مستند فارنهایت ۹۱۱ سال (۲۰۰۴) و رویه عملیاتی استاندارد (Standard Operating Procedure) سال ۲۰۰۸ که به ترتیب ساخته مایکل مور و ارول موریس هستند، نشان میدهند که چرا مفهوم «جنگ علیه تروریسم» تا این اندازه پیچیده و به نوبه خود رعب انگیز است.
اکنون که بیش از یک دهه از حملات ۱۱ سپتامبر گذشته است، فیلم “فوقالعاده بلند و بیش از حد نزدیک» میتواند تازهترین حرف درباره این موضوع باشد. آیا این فیلم چیز جدیدی به ما میآموزد؟ در سال ۲۰۰۳، وزیر دفاع آمریکا دونالد رامسفلد، فرانسه و آلمان را به واسطه امتنان از پیوستن به تهاجم به عراق با عنوان «اروپای قدیم» مورد نکوهش قرار داد. این فیلمی است برگرفته از رمانی مربوط به آن دوران و ضمن نشان دادن اعتقاد به آمریکایی جدا مانده که نمادی از بیگناهی و سیاستهای نوین است، درباره این که چگونه آمریکا روابط خود را با سایر بخش های جهان برقرار می نماید به بحث مینشیند.