عمامه، کلاه یا کلاه نظامی؟ این سوالی حیاتی برای علی خامنه ای رهبر ایران در آستانه انتخابات ریاست جمهوری ماه ژوئن است.
عمامه نشانهی طبقه روحانی است که به عنوان معمم شناخته می شوند، کلاه ارتشی نشانه ی نظامیان است و کلاه معمولی نشانه ی طبقات نخبه که از آنها به عنوان مکلا هم یاد میشود. پشتیبانی از نامزد ریاست جمهوری از یکی از این طبقات امتیازات منفی و مثبت خود را دارد و آیت الله خامنهای باید دقت کند از چه کسی پشتیبانی میکند.
در سالهای دهه ۱۹۹۰ او آنقدر قدرت نداشت که در انتخاب علی اکبر هاشمی رفسنجانی نظری قاطع داشته باشد. آیت الله خامنهای همچنین در آن سالها نتوانست مانع شود رفسنجانی یکی از دستیارانش یعنی محمد خاتمی را در سال ۱۹۹۷ به قدرت برساند. گفته می شود در سال ۲۰۰۵ خامنه ای از رئیس سابق نیروی انتظامی (و شهردار کنونی تهران) در انتخابات ریاست جمهوری حمایت کرد. اگر این ادعا درست باشد، امید او در آن سال نقش بر آب شده است چرا که قالیباف از نظر آرا در دور اول آن انتخابات در رده پنجم قرار گرفت. در سال ۲۰۰۹ خامنه ای مجبور شد پس از موج اعتراضات بر سر شکست میرحسین موسوی (بر اساس ادعاها به علت تقلب انتخاباتی)، از احمدی نژاد در مقابل موسوی حمایت کند، کسی که بیش از دو دهه موی دماغ او بود.
اینکه رئیس جمهور آینده ایران چه بر سر می گذارد، عمامه یک روحانی، کلاه ویژه یک افسر نظامی یا کلاه یک نخبه، ممکن است برای آینده رژیم و همچنین برای خود رهبر اهمیت زیادی داشته باشد. از شش رئیس جمهور ایران تاکنون، سه نفر آنها روحانی بوده و بنابراین عمامه بر سر می گذاشته اند.
پیچیدگی های عمامه
عمامه نشانه روحانیت شیعه است که از همان هنگام ایجاد در ایران تقریباً چهار قرن پیش، در زمینه اعمال قدرت سیاسی برخوردی دو گانه داشت. به طور کلی، عمامه ها دو رنگ کاملا متفاوت دارند. عمامه سفید نشانه آن است که شخص دارنده آن از نوادگان پیامبر اسلام نیست و بنابراین ریشه اش عرب نیست. در مقابل، دارنده عمامه مشکی به عنوان یکی از نوادگان پیغمبر از طریق یکی از دوازده امام شیعه دوازده امامی شناخته میشود.
نمادشناسی عمامهها از این هم پیچیدهتر است. طلبهها فقط اجازه دارند عمامههایی نازک بر سر بگذارند که نشان می دهد هنوز تازه کار هستند. یک حجت الاسلام یا روحانی درجه متوسط می تواند عمامه ای بزرگ تر بر سر کند. عمامه های خیلی بزرگ که چندین متر پارچه لازم دارد مخصوص آیت الله های بزرگ است. عمامه سفید آیت الله رفسنجانی نشان می دهد او از نژاد غیرعرب است. آیت الله خاتمی و آیت الله خامنهای هر دو مانند آیت الله خمینی عمامه سیاه بر سر می گذارند که نشان می دهد نسب آنها از طرف پدر به اعراب می رسد.
تجربه سه دهه گذشته نشان می دهد بسیاری از روحانیون بلندپایه اشتیاقی ندارند به عرصه سیاست وارد شوند. در همین حال روحانی با عمامه نازک به محض به قدرت رسیدن ممکن است به سرعت عمامه بزرگ تر و ریش پرپشت تری بگذارد تا وجهه مذهبی خود را بهبود بخشد. آیت الله خامنه ای وقتی که بار اول رئیس جمهور شد روحانی آنچنان بلندپایه ای نبود اما از نظر درجه ارتقا داده شد تا بتواند جانشین آیت الله خمینی شود.
در هر حال، آیا آیت الله خامنهای تلاش خواهد کرد ریاست جمهوری را به جمعیت عمامه به سرها بازگرداند؟ تاکنون چندین ملّا برای نامزدی انتخابات ابراز تمایل کرده اند. از جمله آنها علی فلاحیان وزیر اسبق اطلاعات و همکار قدیمی خامنهای است.
در همین حال ممکن است آیت الله خامنهای درباره رساندن یک ملّا به مقام ریاست جمهوری تردید داشته باشد. عمامه های بیش از اندازه در رده های بالا ممکن است موجب اعتبار بیشتر این ادعا شود که ایران حکومت مذهبی است که در آن ملّا ها قدرت را در انحصار خود گرفته اند. رئیس جمهوری عمامه دار ممکن است به علل دیگر هم برای خامنه ای خطرناک باشد. اگر چنین رئیس جمهوری به شکلی ملموس جوان تر از خامنه ای باشد، جمعیت فرصت طلب ها و فن سالاران که اکثریت را در در داخل و خارج هر ساختار سیاسی تشکیل میدهند ممکن است بخواهند رئیس جمهور جدید را مرد آینده خطاب کنند و دور او جمع شوند و از سوی دیگر از رهبری مسن که دیگر به گذشته تعلق دارد، فاصله بگیرند.
البته علی فلاحیان یک مشکل دارد. او به علت اتهام دست داشتن در بمب گذاری مرکز فرهنگی یهودیان در بوینوس آیرس در سال ۱۹۹۴ همچنان در فهرست افراد تحت تعقیب اینترپول قرار دارد. معتبرترین نامزدهای ریاست جمهوری در میان عمامه به سرها، رفسنجانی و خاتمی دو رئیس جمهور سابق و نیز عبدالله نوری وزیر کشور سابق هستند. رفسنجانی و خاتمی آنچنان از بدرفتاری آیت الله خامنهای با خود ناراحتند که اگر بار دیگر رئیس جمهور شوند بی شک به او اجازه نخواهند داد قدرت مطلقه را در دست گیرد.
به نظر می رسد رفسنجانی مشاجره اش با آیت الله خامنه ای را به دل گرفته است. گزارش های منتشر شده حاکی است رفسنجانی با بعضی فرمانداران دیدارهایی داشته است، دیدارهایی که طی آن بسیاری ازحضار تلاش کرده اند او را متقاعد کنند یک بار دیگر نامزد انتخابات شود. گفته شده رفسنجانی پاسخ داده است که این فکر خوبی نیست چرا که با وجود آنچه او آنرا بدهی آیت الله خامنه ای به خودش به علت کمک به رسیدن آیت الله خامنه ای به جایگاه کنونی می داند، اعتماد بین او و آیت الله خامنه ای از میان رفته است. در مجموع او ظاهرا به حامیانش گفته است که در انتخابات نامزد نخواهد شد.
اگر خامنه ای بخواهد عمامه را با برنامه هسته ای گره بزند، می تواند سرباز دیگری را پیش بگذارد: حسن روحانی، ملّای ۶۳ ساله ای که در دوران رفسنجانی و خاتمی مذاکرات هسته ای را پیش برد. آخوند متوسطی که در انگلیس شیمی خوانده است اما از موقعیت رفسنجانی، خاتمی و نوری برخوردار نیست و بنابراین تهدیدی برای آیت الله خامنه ای به حساب نمی آید. روحانی به مدت یک دهه دبیر کل شورای عالی امنیت ملی و بنابراین نزدیک به سرویس های نظامی و امنیتی بود. اگر روحانیون بخواهند نظارت سختی بر تمام جنبه های برنامه هسته ای ایران داشته باشند، روحانی مرد این کار است. او که اغلب میانه روی سیاسی محسوب می شود، دولت های اروپایی را در جریان مذاکرات سخت بر سر برنامه ادعایی تسلیحات هسته ای ایران با مهارت هایش در مذاکره تحت تاثیر قرار داد. جک استراو وزیر خارجه سابق انگلیس، روحانی را “دیپلماتی توانا و مردی که می شود با او معامله کرد” دانسته است.
خبر اخیر نامزدی او همهمه ای کوتاه در میان ناظران سیاسی ایران به راه انداخت. در حالی که به هیچ وجه روشن نیست که آیا او از حمایت عملی آیت الله خامنه ای برخوردار است یا خیر، اما بیشتر ناظران بر این عقیده اند که دو طرف به یکدیگر احترام می گذارند.
گزینه کلاه
چطور است این بار به سراغ کلاه معمولی برویم؟ در این مورد هم خامنه ای با مشکلات زیادی روبرو است. هر سه رئیس جمهور کلاه بر سر برای رهبر عمامه دار مشکلاتی ایجاد کردند. اولین آنها ابوالحسن بنی صدر بود که عنوان “سید” را برگزید تا تعلقش به خاندان دوازده امام را مشخص کند، و از موقعیتش به عنوان پسر یک آیت الله بهره برد تا بدین ترتیب قدرت های رهبر را محدود کند.
روابط او با آیت الله روح الله خمینی رهبر آن زمان در چند ماه به تیرگی گرایید و به قطع روابط انجامید. آیت الله خمینی در فتوایی ۹ ماده ای بنی صدر را از ریاست جمهوری خلع کرد، اقدامی که بیانگر قدرت مطلقه رهبر بود. محمد علی رجایی، دومین رئیس جمهور کلاه دار چند هفته پس از انتخاب کشته شد و بنابراین فرصت نداشت موضعش را در قبال رهبری تبیین کند. در همین حال سخنرانی ها و نوشته هایش او را به عنوان یکی از مریدان علی شریعتی نشان می دهد، جامعه شناس و روشنفکری که شعار اصلی اش “تشیع بدون ملّا” بود.
سومین رئیس جمهور کلاه دار، رئیس جمهور کنونی محمود احمدی نژاد است که در نهایت خود را در نقش غیرجذاب ملی گرایی ایرانی جا زده است و در همان حال تلاش می کند بازگشت امام پنهان را تسریع کند. احمدی نژاد حتی تا آنجا پیش رفته که ادعا کرده که این بخشی از “مکتب ایرانی” است که در آن اسلام بیشترین ارتباط را با تمدن ایرانی دارد.
کلاه نماد نخبگان غرب گرای ایرانی است که در اواسط قرن نوزدهم رفته رفته به کسب قدرت پرداختند و در نهایت از دهه نخست قرن بیستم تا انقلاب سال ۱۹۷۹ دولت را در اختیار گرفتند. بنابراین می توان استدلال کرد که اکثریت طبقات متوسط شهری ایران ممکن است رئیس جمهوری کلاه بر سر را ترجیح دهند، به ویژه اکنون که وجهه ی قدرت سیاسی ملّاها در پایین ترین سطح در دهه های اخیر است.
اما آیا ممکن است رئیس جمهوری کلاه دار طبقات متوسط شهری را در حمایت از اصلاحاتی که ممکن است اصلاحات قانون اساسی را هم شامل شود بسیج نکند؟ و آیا ممکن است این اصلاحات حذف مقام رهبری را شامل نشود و بدین ترتیب ایران را به یک نظام جمهوری “عادی” تبدیل نکند؟
آیت الله خامنه ای ممکن است برای اطمینان چند کلاه دار را به ریاست جمهوری برساند و بدین ترتیب رئیس جمهور آینده را به آلت دست دفتر رهبری تبدیل کند. بسیاری از این دست شخصیت ها تاکنون کلاه خود را داخل رینگ انداخته اند. از جمله آنها منوچهر متکی وزیر خارجه سابق است که وقتی احمدی نژاد او را به تحقیرآمیز ترین شکل برکنار کرد، توانست اسمی برای خود دست و پا کند. کلاه دار دیگر علی اکبر ولایتی است که به عنوان مشاور سیاست خارجی خامنه ای کار می کند. احتمال سوم هم غلامعلی حدادعادل رئیس سابق مجلس ایران است که امتیاز دیگری هم دارد و آن خویشاوندی با خامنه ای از طریق ازدواج است. هر سه مورد ممکن است برای خامنه ای جذابیت داشته باشند چرا که هیچکدام نه جذبه دارند و نه پایگاه حمایتی.
غیر از این سه نفر، ممکن است خامنه ای بخواهد از شبکه ملّاهای آملی-لاریجانی، تجار بزرگ و نیز نیروهای امنیتی با هل دادن علی اردشیر لاریجانی رئیس کنونی مجلس به سمت صندلی ریاست جمهوری بهره برداری کند. در همین حال این هم ممکن است راهبردی خطرناک باشد. شبکه آملی-لاریجانی ممکن است بیشتر علاقه مند باشد منافع تجاری خود را حفظ کند تا منافع ولایت فقیه. اگر این خانواده حس کند منافعش به خطر افتاده است تردید چندانی نخواهد کرد که خود رهبر را جلوی گرگ ها بیاندازد.
زمزمه ها در محافل تهران این روزها حاکی از آنست که خامنه ای به سمت کلاه دار ها تمایل پیدا کرده است. قرار گرفتن یک کلاه دار در منصب ریاست جمهوری تهدیدی برای جایگاه روحانی او در رژیم به حساب نمی آید. در همین حال چنین وضعیتی ممکن است چهره ای بهتر از جمهوری اسلامی در خارج ارائه کند و از سوی دیگر چشم روشنی هم باشد برای طبقات متوسط در ایران که احساس می کنند از قدرت کنار گذاشته شده اند. بر اساس بعضی گزارش ها، که مسلما گزارش های تایید شده ای نیست، خامنه ای دوست دارد این منصب به ولایتی برسد. ولایتی که تقریباً شانزده سال به در سمت وزیر خارجه ایران کار کرده به شدت به رهبری وفادار است. در همین حال بعید است ولایتی بر سلطه خامنه ای سایه اندازد زیرا او از خود پایگاه حمایتی ندارد. خامنه ای اخیرا ولایتی را به عنوان دبیر کل جنبش بیداری اسلامی منصوب کرد، با این ماموریت که الگوی دولت اسلامی ایران را به کشورهای موسوم به بهار عربی “صادر” کند.
کلاه و عمامه با هم
در جریان انقلاب سال های ۱۹۷۸ و ۱۹۷۹ در ایران کلاه داران و عمامه داران برای بیرون راندن شاه همکاری کردند. این تدبیر تا مدتی کارساز بود به طوری که عمامه به سرها به کلاه داران اجازه دادند مناصب مهمی از جمله ریاست جمهوری و نخست وزیری را در اختیار بگیرند. عمامه داران در این مدت در سایه ماندند و یا حداکثر به مناصب واسطه در دولت گماشته شدند. آنها رفته رفته متوجه شدند که اداره دولت چندان دشوار نیست.
در مدت یک سال جمعیت عمامه دار تصمیم گرفتند جریان را عوض کنند و تمام مشاغل بزرگ را خود بگیرند. روحانیون سالها مناصب کلیدی را در دست داشتند مانند ریاست جمهوری، ریاست قوه قضائیه، وزارت امنیت و اطلاعات، وزارت کشور، ریاست پارلمان، وزارت دادگستری و وزارت فرهنگ و ارشاد. در همین حال معمّمین عهده دار نهادهای کلیدی دیگری هم بوده اند از جمله شورای نگهبان انقلاب، مجمع تشخیص مصلحت، مجلس خبرگان، شورای عالی امنیت ملی و بسیاری نهادهای دیگر.
سرهای عمامه دار در بسیاری ادارات دولتی کشوری و استانی هم حضور دارند. معمّمین در استان ها نقش مقابل کلاه استانداران کلاه دار منصوب تهران را ایفا می کنند. آخرین مورد که البته کم اهمیت ترین آنها نیست آنکه جایگاه رهبری به یک معمّم اختصاص می یابد هر چند دست کم به صورت نظری فردی کلاه دار هم می توانند در این جایگاه قرار گیرد.
کلاه های نظامی کجایند
کلاه نظامی نماد نیروهای نظامی است. نیروهای نظامی در ایران به صورت سنتی و بر خلاف اغلب “ملل در حال توسعه” هرگز تلاش نکرده است قدرت را در اختیار گیرند. از میان ۳۸ نخست وزیر قبل از انقلاب سال ۱۹۷۹، فقط چهار نفر فرماندهان سابق نظامی بودند. حتی آن هنگام هم آن چند نفر انتصاب خود را مدیون فرمان سلطنتی بودند البته به جز دخالت چند نظامی در سرنگونی محمد مصدق. در همین حال فرهنگ بیطرفی سیاسی ارتش ممکن است در حال تغییر باشد. ارتش ایران، که سایه ای از گذشته خود است، موضعی به شدت غیرسیاسی را برای خود نگاه داشته است. ارتش تا زمانی که بودجه درخوری دریافت کند و به شکلی بارز در امورش دخالت نشود، از نقش خود به عنوان حافظ مرزهای کشور راضی است.
ارتش همچنین از نقش خود در شکست دادن تهاجم عراق در سال ۱۹۸۰ و کسب پیروزی نسبی در جنگ هشت ساله در مقابل عراق دوران صدام حسین به خود می بالد. ژنرال های ارتش اینکه برای خود چندان شهرتی دست و پا نکرده اند و به شدت از مسائل سیاسی دور مانده اند را امتیاز خود می دانند. بعضی ناظران بر این باورند که شاید ارتش نقشه ای درازمدت در سر دارد و خود را به عنوان آخرین دست اویز برای رهبری کشور در زمان خطر جدی برای کشور نگاه داشته است. این مساله چه درست باشد و چه نباشد، واقعیت آنست که در حال حاضر ارتش درگیر بازی های سیاسی نیست.
این مساله درباره ی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مصداق ندارد. رهبری سپاه در یک دهه گذشته تمایلات سیاسی خود را به شکلی واضح نشان داده است. تردیدی نیست که فرماندهان سپاه نقشی اساسی در رساندن احمدی نژاد به ریاست جمهوری ایفا کردند. از آنها به شکلی شایسته تقدیر شد. احمدی نژاد بسیاری چهره های وابسته به سپاه را در سمت های مختلف وزارتی در کابینه خود گماشت، از جمله صادق محصولی وزیر سابق کار و رستم قاسمی وزیر کنونی نفت. وی همچنین برنامه وسیع خصوصی سازی را راه انداخت و طی آن بنگاه های اقتصادی دولتی را به قیمت های ناچیز یا صوری به شرکت های تحت کنترل مقامات سپاه فروخت.
در دو دهه گذشته، علی شمخانی، محمد باقر قالیباف و محسن رضایی سه مقام بلندپایه سپاه بخت خود را در سه انتخابات ریاست جمهوری آزموده اند. هیچ یک آنچنان جذبه یا نفوذی نداشتند تا اثری قابل توجه از خود به جای بگذارند. در همین حال نامزدی آنها کمک کرد حضور شخصی نظامی در انتخابات ریاست جمهوری عادی شود.
به نظر می رسد قالیباف و رضایی هر دو بار دیگر به داخل گود می آیند اگر چه مسلما هیچ یک جذبه کافی ندارند که پایگاه قدرت واقعی به دست بیاورند. چهره غیرقابل پیش بینی در این میان ژنرال یحیی رحیم صفوی، فرمانده سابق سپاه و دستیار نظامی بلندپایه آیت الله خامنه ای است.
از نظر عرفی، مقامات بلندپایه سپاه آنچنان دغدغه این را ندارند که رئیس جمهور یک ژنرال سابق باشد. رئیس جمهور می تواند یک کلاه دار یا عمامه دار هم باشد. از دیدگاه آنان، مساله مهم آنست که رئیس جمهور آینده بداند که بدون حمایت سپاه، هیچ رئیس جمهور، هیچ رهبر و اصلاً جمهوری اسلامی نمی تواند وجود داشته باشد.
موضوع دیگری هم هست که باید در نظر داشت. فرماندهان سپاه ممکن است نخواهند در دوران بحران اقتصادی و بی ثباتی اجتماعی-سیاسی هدایت مستقیم کشور را در دست گیرند. چه دلیلی دارد آنها پا پیش بگذارند و مسئولیت بیش از سی سال سوء مدیریت و اداره ضعیف کشور توسط همرزمان کلاه دار و عمامه دار خود را بر عهده گیرند.
احیاء بحث
اما چرا در این برهه از زمان بحث عمامه، کلاه یا کلاه نظامی باردیگر مطرح شده است؟ دست کم سه علت وجود دارد. نخستین علت آنست که ملّاهای حاکم دوست ندارند “ملّا” خطاب شوند، اصطلاحی که برای دیگر مردم جهان یادآور طالبان افغان و رهبر روحانی آنها، ملّا محمد عمر است. ملّاهای حاکم در ایران ترجیح می دهند آنها را انقلابی های جهان سومی بدانند که با امپریالیسم می جنگند و روزی اسرائیل را از نقشه محو خواهند کرد نه اینکه زنان را مجبور به پوشیدن برقع می کنند یا ریش مردان را اندازه می گیرند. بسیاری در داخل نظام حاکم معتقدند عاقلانه تر آنست اجازه دهیم یک کلاه دار رئیس جمهور شود تا بدین ترتیب چهره حکومت از رژیمی تحت سلطه ملّاها تغییر یابد.
در هر صورت بر اساس قانون اساسی کنونی ایران، رئیس جمهور با وجود قرار داشتن در رأس قوه اجرایی کشور چندان قدرتی ندارد. او می تواند توسط رهبر که رئیس واقعی نظام است بر کنار شود. رئیس جمهوری اسلامی ایران نوعی نخست وزیر است که مستقیما توسط مردم انتخاب می شود اما بدون اجازه ی نهادهای تحت سلطه ملّاها نمی تواند اعمال قدرت کند. بنابراین، تغییر چهره رژیم با انتخاب یک کلاه دار به عنوان رئیس جمهور به هیچ وجه بر سلطه واقعی که ملّاهای انقلابی بر قدرت دارند اثر نمی گذارد. اجازه به کلاه دارها در جایگزینی عمامه داران در ریاست مجلس به هیچ وجه به کاهش قدرت روحانیون حاکم منجر نشد.
دلیل دوم آنست که بسیاری روحانیون شیعه به شدت نگران اثر منفی حاکمیت روحانیون بر نظر ایرانیان درباره شیعه و البته همینطور اسلام هستند. استدلال آنها اینست که مردم ممکن است تمامی ناراحتی های ناشی از کمبودهای اقتصادی یا بحران های سیاسی را به حساب دین بگذارند. یک رئیس جمهور کلاه دار یا نظامی می تواند مانند سپر انسانی عمل کند و ترکش این انتقادات را به سوی نارسایی های دولت جذب کند.
علت سوم و شاید مهم ترین آنها اینست که بخش قابل توجهی نظام انقلابی از کلاه دارها و نظامیانی تشکیل می شود که رفته رفته از اینکه چشم اندازی از دستیابی به مشاغل بزرگ را نمی بینند به ستوه آمده اند. آنها افرادی هستند که در سال های نوجوانی به انقلاب پیوستند، دیپلمات های آمریکایی را به گروگان گرفتند، جوخه های آتش را علیه مخالفان نظام اداره کردند، به سرکوب اقلیت های نژادی ناراضی از جمله کردها و ترکمن ها کمک کردند و در جنگ ایران و عراق حضور داشتند. بسیاری از آنها اعتبار خود را با ازدواج با خانواده های روحانی افزایش دادند. در همین حال هنوز از آنجا که خود ملّا نیستند امیدی به رسیدن به پله های بالای نردبان ندارند.
نظامی چند دسته
نظام ایران به وضوح بر سر اینکه در ژوئن آینده یک عمامه دار، کلاه دار یا نظامی را انتخاب کند چند دسته است. رئیس جمهور کنونی احمدی نژاد در این مسابقه جایی ندارد چون اجازه ندارد سه دوره پیاپی رئیس جمهور شود. در همین حال بعضی ناظران معتقدند احمدی نژاد تلاش می کند یکی از متحدانش را به عنوان جانشین خود رئیس جمهور کند تا نسخه ایرانی سناریوی پوتین-مدودوف در روسیه را به اجرا بگذارد. مرد مورد نظر، اسفندیار رحیم مشایی است کسی که تصویر خود را به عنوان یک صوفی و انسانگرا و در همان حال شخصی که با امام غایب در تماس است، پرورانده است.
احمدی نژاد و جناحش که به شدت تحت تأثیر رهبر ونزوئلایی، هوگو چاوز هستند تلاش می کنند نسخه خود از پوپولیسم نفتی را توسعه دهند. به همین دلیل بود که احمدی نژاد در آغاز دوران ریاست جمهوری اش فرزندان “چه گوارا” را به کنفرانسی در تهران دعوت کرد.
در این میان رسانه های تحت کنترل دفتر خامنه ای با لحن تند فزاینده ای به احمدی نژاد و “جریان انحرافی” او حمله می کرده و نگرانی رهبر را درباره چالش جدی این مسأله برای حاکمیتش منعکس کرده اند.
در تمام این مسائل، فیل داخل اتاق مردم ایران هستند که ممکن است از فرصت به وجود آمده با انتخابات ریاست جمهوری استفاده کنند تا ناراحتی و خشم خود را مانند سال ۲۰۰۹ و جریان جنبش سبز نشان دهند. نظام حاکم این تهدید را بسیار جدی می گیرد. به همین دلیل دستگاه کنترل و سرکوب را فعال کرده تا خطر جنبش مردمی دیگر را کاهش دهد. صدها نفر از مردم از جمله چندین روزنامه نگار و فعالان حقوق بشر بازداشت شده اند.هر اقدامی که لازم است صورت می گیرد تا دسترسی مردم به اینترنت قطع شود یا کاهش پیدا کند و از به کار گیری ایمیل و شبکه های اجتماعی جلوگیری شود.واحد های ویژه با کمک روسیه آموزش دیده و برای کنترل جمعیت تجهیز شده اند. چهره های شاخص جنبش سبز همچنان در حبس خانگی به سر می برند و گذرنامه مخالفان بالقوه چون نوری و خاتمی توقیف شده است و رفت و آمدشان در داخل ایران هم محدودیت هایی دارد. آنها همچنین بخش هایی از قانون انتخابات را تغییر داده اند به ویژه بدین منظور که مانع شوند احمدی نژاد و جناحش از امکانات دولتی برای تسهیل پیروزی نامزد مورد نظر خود بهره برداری کنند.
اما دست کم امکان تحولی غافلگیرکننده وجود دارد. تقلب گسترده به شکلی که مرتباً در سه دهه گذشته صورت می گرفت اکنون به مراتب مشکل تر شده است. بنابراین، حتی اگر رژیم در صدد سازماندهی پیروزی نامزد مورد پسند خود از طریق تقلب باشد، این کار به اندازه ی پیروزی به اصطلاح زمین لغزه ای او در سال ۲۰۰۹ متقاعد کننده نخواهد بود. ایرانیان همچنین ممکن است تصمیم بگیرند انتخابات را به صورت گسترده تحریم کنند. چنین اقدامی ضربه جدی دیگری به مشروعیت آسیب دیده رژیم خواهد زد. از سوی دیگر، ایرانیان، با اتکا به قاعده ی قدرت ملت، ممکن است برای رأی دادن به نامزدی که کمتر از حمایت خامنه ای برخوردار است بسیج شوند.
مسلماً بهترین نتیجه برای خامنه ای حضور گسترده مردم در انتخاباتی است که به پیروزی نامزد مطلوب او بیانجامد، انتخاباتی که در آن همه نامزدها از قبل تایید شده اند. در همین حال حتی در آن صورت، مشکلات این نظام منحصر به فرد که تمایل دارد همزمان به حکومت دینی و دموکراسی شباهت داشته باشد، پابرجا خواهد بود. نظام ایران مانند عقابی دو سر است: با شکوه به نظر می آید اما به هیچ سو نمی تواند پرواز کند مگر آنکه خود را دو نیم کند. رئیس جمهور آینده ایران مانند اسلافش باز با همین سؤال روبرو خواهد شد: من در اینجا هستم چون مردم مرا برگزیده اند، یا بدین علت که رهبر من را انتخاب کرده است؟