
عتیق رحیمی، نویسنده و کارگردان
«وقتی فیلم میسازم، احساس نویسنده بودن میکنم و وقتی مینویسم، حس میکنم سینماگرم.» این جمله را که در مجله فرانسوی “نوول ابزرواتور” خواندهام، از خودش برای خودش نقل می کنم، او در پاسخم ابتدا بلند میخندد و بعد میگوید: «دقیقا. فکر می کنم از خیلی کودکی چنین حالتی داشتم. یک ناقراری، یک سرگردانی، همیشه به هر چیز می خواستم دست بزنم، همه کارها را تجربه کنم، حتی یادم است یکی از معلمهایم در افغانستان، یک معلم روشنفکر که همه کارهای من را تعقیب می کرد، اسمش منیر هویدا است که برادر آوازخوان معروف افغانستان ظاهر هویدا بود که در ایران تحصیل کرده بود و بعد هم در ایران، ترانه “کمر باریک من” را خوانده بود. این معلم از روشنفکران آن دوره افغانستان بود. از بچگی معلم من بود و دوست خانوادگی مان بود. به برادرم هم ادبیات فارسی یا همان دری را درس می داد و هنوز هم با هم در تماس هستیم. الان در آمریکا زندگی می کند. او همیشه می گفت تو خوبی ولی یک اشکال داری که یک قدری بیقراری داری. از یک چیز به چیز دیگری می پری. آرام باش. ولی من هیچ سرم نشد.»
عتیق رحیمی، نویسنده و فیلمساز افغان- فرانسوی، این روزها تازه از اکران فیلم “سنگ صبور” که آن را به همراه ژان کلود کاریر، سناریست شناخته شده فرانسوی ساخته، فارغ شده، در کافهای در مرکز پاریس، همراه خندههایش که جزء همیشگی و جدائیناپذیر شخصیت او است و پایان هر جمله و حرفش هم تکرار میشود، از نوشتن رمان “سنگ صبور” و سختیهای تبدیل آن به فیلم برایم میگوید.
عتیق رحیمی، نویسنده فارسی زبانی که در افغانستان او را فرانسوی میدانند و در فرانسه، افغان خوانده میشود، سنگ صبور را با الهام از سرگذشت “نادیا انجمن” شاعر افغان نوشته است. انجمن سال ۲۰۰۵ به دست شوهرش کشته شده و مرد هم پس از این اقدام، با تزریق بنزین به خود، به کما رفته بود.
رمان “سنگ صبور” که عتیق رحیمی، طرح آن را یک هفتهای نوشته، سال ۲۰۰۸ برنده جایزه گنکور، مهمترین و بزرگترین جایزه ادبی فرانسه شد و بعد به گفته نویسنده، میل به دیدن شخصیتی که در داستانش خلق کرده بود، باعث شد تا براساس قصه این رمان، فیلم بسازد.
در داستان “سنگ صبور” زنی زیبا بر بالین شوهر بیهوش و به کما رفته خود شب زندهداری میکند و نگران این است که مرد مرده است یا زنده؟ زن بر بالین شوهر برای نخستین بار صادقانه سخن میگوید و از رازهای زندگی خود برای شوهرش پرده برمیدارد و مرد برای زن مانند یک سنگ میشود: “سنگ صبور”
سنگ صبور یک سنگ جادوئی است که میشود همه رنجها و رازها را به آن گفت تا وقتی که سنگ از این غصهها آب شود. این موضوع در واقع از یک افسانه عامیانه ساخته شده که مربوط به ایران و افغانستان و پاکستان است و نویسنده در مورد اهمیت تبدیل کتاب به فیلم معتقد است که لزوم برملاکردن وضعیت زنان در افغانستان که محدودیتهای زندگیشان مانند دوران قرون وسطی است، دلیل اصلی ساخت این فیلم بوده:
«وقتی من این کتاب را منتشر کردم، ژان کلود کاریر من را تشویق به ساختن فیلمی بر اساس آن کرد. حق با او بود. نوشتن، کافی نبود. من به تصویر و صدا نیاز داشتم تا بدانم زنان، دقیقا کجا نخستین قربانی جنگ و افراط گرایی مذهبی میشوند. قصه سنگ صبور در کابل میگذرد. در میان مردان مجاهد، در میان طالبان، اما این زن تنها کسی است که در این میان سخن میگوید. در واقع او با گفتن حقایق زندگی خود به صورت استعاری به نقد سیستم میپردازد.»
عتیق رحیمی در این گفتوگو از روزهای نوشتنش هم میگوید که سه فیلم را در آن دوره بارها مرور کرده است: « فریادها و نجواها»ی اینگمار برگمان، فیلم کوتاه «دست» ساخته وونگ کاروی و «آلمان، سال صفر» فیلمی از روسلینی که در برلین فیلمبرداری شده است.
عتیق رحیمی همچنین میگوید که آن روزها موقع نوشتن داستان مدام موسیقی گوش میکرده و به ویژه قطعهای از آهنگسازی به نام شوبرت را میشنیده است.
این نویسنده، همیشه موقع نوشتن داستانهایش هم تابلویی پیش روی خود دارد. تابلوی نقاشی که شاید حال و هوای آن شبیه فضای رمانش باشد یا اینکه الهام بخش او در نوشتن ادامه داستان باشد:
« همیشه وقتی مینویسم باید یک تابلوی نقاشی در برابرم باشد. همواره تابلوی یکی از نقاشها جلوی رویم وجود دارد. در خاکستر و خاک یک مینیاتوری بود از جنگ رستم و سهراب.
در هزار خانه خواب و اختناق، اثر Caravage از ژرژ دولاکور، نقاش فرانسوی بود. تابلوئی که در آن همه چیز در تاریکی است و فقط یک نور در گوشهای از تابلو دیده میشود. بعد در سنگ صبور، تابلوی عیسای مرده را مدام نگاه میکردم؛ و در لعنت بر داستایوفسکی، بیشتر تابلوهای گویا جلوی رویم بود.»
اما ساختن فیلم بر اساس رمان، چندان هم آسان نبوده و حتی گاهی لازم شده که عتیق رحیمی در جاهایی به خلق دوباره ماجراها روی آورد.
او که دکترای سینما از دانشگاه سوربون دارد و پایاننامه خود را به موضوع “پایان فیلم” اختصاص داده، معتقد است که همیشه آغاز داستان یا فیلم برای نویسندگان و فیلمنامهنویسها اهمیت داشته، اما پایان به معنایی که انتظار مخاطب را برآورد و او را مجاب کند که داستان در اینجا خاتمه مییابد، چندان مورد توجه جدی قرار نگرفته است:
«اگر نویسنده میتواند پایان داستان را در حالت تعلیق بگذارد، فیلمساز باید به فیلم پایانی مشخص بدهد» و همین باعث شده تا عتیق رحیمی، برای ساختن فیلم، مدتها روی شکل پایان داستان کار کند.