از خودش اینطور میگوید: «الیاس علوی هستم. محمد و رحمتالله نامهای دیگرم است. کمی شعر میگویم، کمی خط خطی میکنم و زیاد میخوابم.»
پس از خروج از افغانستان، سالها در ایران زندگی کرده و اولین مجموعه شعرش «من گرگ خیالبافی هستم» را سال ۱۳۸۶ در ایران منتشر میکند. «بعضی زخمها» را که مجموعه شعرها و طرحهای او است، چهار سال بعد از آن در کابل منتشر کرد.
اکنون در استرالیا همچنان شعر میگوید و نقاشی میکند، اما در سفر اخیرش به پاریس فرصتی دست داد تا با او درباره شعرها و نقاشیهایش صحبت کنم:
شرق پارسی: آقای علوی شما از نمایندههای شعر نسل جوان افغانستان هستید. به نظرتان شعر نسل جدید چه ویژگیهای شاخصی دارد؟
الیاس علوی: ویژگیهای بسیاری را میتوان برشمرد. از مهمترین آنها جسارت در فرم و محتوا است. شاعران درباره موضوعاتی که هنوز در جوامع خاورمیانهای تابو هستند مینویسند، موضوعاتی چون نقد برداشتهای دینی، نقد حکومتها، بیان رنجهای اقلیتها اعم از اقلیتهای قومی، زبانی، دینی و جنسی. شعر امروز بی پروا از خشمش میگوید، و بیپروا از خصوصیترین افکارش میگوید. برای شاعر چندان مهم نیست که شعرش تمیز و مرتب باشد آنگونه که بتوانند در قفسهها گذاشته شوند.
فکر میکنید چرا این جسارت در نسل جدید شاعران افغانستان ایجاد شده؟
میتوان موارد زیر را برشمرد: امنیت نسبی یک دهه اخیر، تعاملات فرهنگی با کشورهای همسایه و کشورهای غربی، دسترسی به اینترنت و فضای نسبتا بازتر اجتماعی. به طور مثال در افغانستان دهها تلویزیون خصوصی و صدها روزنامه، مجله و شبکه های رادیویی با گرایشات مختلف وجود دارد. هیچ کتابی قبل از چاپ توسط سازمان خاصی سانسور نمیشود. نقد کردن به خصوص در حوزه عملکردهای اهل سیاست تا حد زیادی آزاد است و در شهرهای بزرگ، جامعه به سمت پذیرفتن و همزیستی با تفاوتها به پیش میرود. هر چند البته این موارد شامل تمام افغانستان نیست و هنوز مشکلات پیچیده بسیاری در لایههای زیرین وجود دارد.
ویژگی های دیگر شعر نسل جدید چیست؟
ویژگی دیگر توجه بیشتر به جزئیات و تغییر نگاه نسبت به جایگاه و چرایی شعر است. برای شاعران این نسل تنها لذتمند بودن و یا زیبایی با تعریف کلاسیکش ارزشی ندارد. رگههای پررنگی از ابهام و پیچیدگی را در شعر این نسل میتوان دید، همچنانکه در وطنی که در آن زندگی میکنند، وضعیتی سرگردان و مبهم حکمفرما است. شعر امروز سعی میکند از کلی گویی دوری کند و به جزئیات بپردازد. البته گروهی نیز هستند که به ویژگیهای زبانی و تکنیکها و بازیهای زبانی بیشتر از محتوی توجه دارند.
به نظر میرسد این ویژگی آخر یعنی توجه به ویژگیهای زبانی اثر چه در شعر و چه در داستان در دنیا عمومیت دارد. آیا این طور نیست؟
به هرحال بخشی از شاعران و نویسندگان در تلاش بوده و هستند تا در این حوزه نوآوری داشته باشند که به خودی خود بسیار مهم و لازم است، اما گاهی حالتی از «مد شدن» را به خود میگیرد. عدهای فکر می کنند هرچه پیچیدهتر و مغلق تر بنویسند خاصتر و متفاوتترند که در بسیاری موارد چنین نیست و خیلی زود از گردونه جریان اصلی ادبی خارج میشوند و تاریخ انقضای کوتاهی مییابند.
شما سالها در ایران زندگی کردهاید و با شاعران ایرانی هم ارتباط دارید. کدام یک از این ویژگیهایی که در مورد شعر جوان افغان برشمردید با شعر امروز ایران مشترک است؟
تقریبا همه اینها با ویژگیهای خاص خود، در هر دو کشور مشترک است. مثلا اگر در افغانستان فضا برای نقد کردن به تازگی بازتر شده است اما هنوز اکثریت جامعه سنتیاند. در ایران هم با توجه به سابقه فعالیتهای اجتماعی و ادبی، قشری در جامعه شکل گرفته است که خواننده جدی و طرفدار آثار متفاوت هستند و به نقد بها میدهند. تفاوتهایی نیز در موردهای مختلف وجود دارد مثلا در ایران شعر سپید پس از تجربههای بسیار، حالا در متن است و مخاطبان بسیاری دارند. اما در افغانستان قالب سپید تنها توانسته جایگاهی را در میان خود شاعران بیابد و هنوز وارد بستر جامعه نشده است. در حوزههای بلخ و هرات، قالب غزل حرف اول را میزند و البته در کابل که قلب تپنده ادبیات کشور است، به نظر من قالب سپید قویتر پیش میرود. به اینها باید اضافه کرد تاثیری را که شعر ایران بر شعر افغانستان داشته و دارد.
آیا دلایل جهانی دارد که شعر کم مخاطب است یا شعر مهاجرت افغان چنین مشکلی دارد؟
بله در کل شعر از آن جایگاهی که در گذشته داشت برخوردار نیست. دلیل اصلی پیدایش و رشد انواع فرمهای دیگر هنر بهخصوص سینما و هنرهای بصری است. قالب مهم ادبیات در بیشتر کشورها به سوی داستان است. شعر مهاجرت افغان هم از این قاعده مستثنی نیست. به علاوه اینکه متاسفانه ما در قسمت ترجمه بسیار ضعف داریم و کمتر کتابی به زبانهای پرطرفدار دنیا ترجمه شده است. این وضعیت اما در مورد داستان بهتر است. مثل شهرت داستانهای عتیق رحیمی، خالد حسینی، آصف سلطانزاده و محمد حسین محمدی که به زباهای مختلف ترجمه شده است.
وضعیت شاعران مهاجر در غرب چگونه است؟
یک نکته این هست که اکثر شاعران افغان ساکن کشورهای غربی، شخصیت ادبیشان در حوزه جغرافیای زبان فارسی شکل گرفته و ما شاعر طراز اولی را سراغ نداریم که در غرب شروع کرده و بالیده باشد. این البته بهخاطر متفاوت بودن زبان و فرهنگ کشورهای غربی است. در دوره پیش از رژیم طالبان شاعران اندکی چون واصف باختری و حمیرا نکهت دستگیرزاده درغرب بودند. در دوره طالبان و پس از آن اما موجی از نویسندگان و شاعران به غرب رفتند و اکنون میتوان ناهای بسیاری را یافت که در غرب زندگی میکنند و عدهای هنوز با قوت میسرایند. نامهایی چون سیدرضا محمدی، شکریه عرفانی، ضیا قاسمی، محبوبه ابراهیمی و شریف سعیدی از جمله آنهاست. اکنون می توان گفت که شاعران مهاجر در غرب هم وزنه ی سنگینی را در ادبیات کشور دارند.
آیا شعرهای شاعران مهاجر در داخل افغانستان هم مخاطب دارند؟
بله بهخصوص با وجود رسانههای جمعی و اینترنت این ارتباطات بیشتر شده است. شاید این استقبال را بتوان از استقبالی که از شاعرانی که به وطن باز میگردند دریافت.
با شاعران مهاجر ایرانی و افغان چقدر ارتباط دارید؟
زمانی که در ایران بودم در بعضی فستیوالهای ادبی شرکت میکردم و همانجا با دوستان زیادی آشنا شدم که بیشتر آنها چهرههای برجسته شعر امروز هستند. دوستانی از طیفهای مختلف دارم. در مدت هفت سالی که در استرالیا هستم، دو بار به افغانستان سفر کردم و شاعران جوان زیادی را از نزدیک دیدم اما در کل بیشتر کارها را از طریق اینترنت دنبال می کنم.
آقای علوی شما چندی پیش نمایشگاه نقاشی خود را به نام «آویزان» برگزار کردید که در آنجا کارهایی کردید که به نظر بعضیها اصلا هنر نیست. انگیزه شما از برگزاری چنین نمایشگاهی چه بود؟
این نمایشگاه شامل تعدادی نقاشی و طراحی، دو اینستالیشن (چیدمان) و یک اثر هنر اجرا (پرفورمنس آرت) بود. بیشتر کارها حالتی از آویزان شدن را تلقین میکرد. بهخصوص مجموعه اصلی نقاشیها که گوشتهای آویزان شده بر روی روزنامههایی به زبانهای مختلف را شامل میشد. ایده این مجموعه از عکسی چاپ شده در یکی از روزنامههای استرالیا گرفته شده بود که در آن مهاجرانی از ایران و افغانستان را نشان میداد که به طرف استرالیا میآمدند و نیروی دریایی استرالیا آنها را به سمت اردوگاه میبردند. در همان روزها حزب مخالف تلاش زیادی داشت تا مهاجران را گروهی که به حریم کشور تجاوز میکنند، نشان دهد و تبلیغات وسیعی را در روزنامهها و رسانههای جمعی راه انداخته بود و از همین راه تلاش داشت در انتخابات برنده شود.
متاسفانه موفق هم شدند و برنده انتخابات نیز شدند. با دیدن آن عکس این حس در من ایجاد شد که به آنها به عنوان انسان نگاه نمیشود، بلکه آنها تکههای گوشتی هستند که میتوان به قیمت برنده شدن در بازیهای سیاسی استفاده کرد. به هر حال این مجموعه را گسترش دادم و روزنامههای دیگری از کشورهای دیگر گرفتم و بر آنها گوشت های آویزان شده را کشیدم.
در ادامه همین ایده، یک اثر هنر اجرا (پرفورمنس آرت) داشتم که حدود یک ساعت طول کشید. این پرفورمنس همراه بود با توزیع ران ِمرغ پخته شده میان بازدیدکنندگان، همراهی موسیقی زنده و سلاخی شدن یک خروس در فضای نمایشگاه.
نظر حاضران در نمایشگاه چه بود؟
عده ای پسندیدند و عده ای نه. عده ای برایشان سوال برانگیز بود. عده ای می گفتند برخلاف آنچه که انتظار می داشتند بود. به هر حال برای من این بسیار مهم و مفید بود که در مورد این کارها بحث و گفت و گوهای بسیاری صورت گرفت.
شما دو نمایشگاه هم در استرالیا برگزار کرده اید. استقبال از این دو نمایشگاه چطور بود؟
استقبال تا حد زیادی خوب بوده است. مخاطب استرالیایی تلاش دارد تا هر چه بیشتر در مورد حوزه خاورمیانه و بهخصوص افغانستان بداند.
و دیگر اینکه اگر بخواهید سالهای اقامتتان در ایران را در یک جمله یا یک بیت توصیف کنید در مورد آن چه میگویید؟
هر وقت به سالهای زندگی در ایران نگاه می کنم یک ابر خاکستری را در ذهنم میبینم با خاطرههای تلخ بسیار و خاطرههای خوش بسیار. بهخصوص همیشه دلتنگ دوستانم و همسایه های محلهای که در آن زندگی کردم میشوم.