طبیعی است که تجزیه و تحلیل و مطالعات و نتیجه گیرهای فراوانی در محافل رسانه ای و مراکز تحقیقاتی در کشورهای غربی درباه دستورالعمل های سیاست داخلی و خارجی عربستان، پس از فوت ملک عبدالله و به دست گیری قدرت توسط ملک سلمان، وجود داشته باشد. هنگامی که ملک فهد فوت کرد و ملک عبدالله قدرت را به دست گرفت همین اتفاق افتاد.
این بار پیگیری، تجزیه و تحلیل و تلاش برای خواندن لابه لای خطوط بیشتر است و این امری طبیعی است. آنهم به دلیل شرایط منطقه ای و بین المللی که کشور عربستان سعودی را در جایگاه ویژه ای نسبت به هر زمان دیگری قرار داده است. علاوه بر این چالشها نیز بزرگ تر از هر زمان دیگری هستند.
اهمیت عربستان به چند دلیل بیشتر شد. یکی اینکه در کشورهای مجموعه ۲۰ که دارای بزرگترین اقتصاد جهانی هستند، عضو شد. ملک سلمان در آخرین اجلاس این مجموعه در استرالیا ریاست هیئت عربستان را به عهده داشت. همچنین به علت نقش محوری که در بازار جهانی انرژی ایفا می کند . اینک همگان مراقب هر گونه بیانیه یا اشاره ای از عربستان درباره بازار بحران زده نفت هستند که ارتباط نزدیکی با وضعیت اقتصاد جهانی دارد.
این امر بر سیاست نیز صدق می کند؛ در سایه اوضاع وخیم منطقه ای و آفت تروریسم که در پدیده ای موسوم به «داعش» نمایان است و نه تنها منطقه بلکه جهان را تهدید می کند، اهمیت عربستان سعودی بیشتر شده است. زیرا برای اولین بار است که یک گروه تروریستی خود را دولت می نامد و کنترل زمین، منابع و مردم را به دست می گیرد، و با استفاده از حالت هرج و مرج و خلاء موجود در منطقه که ناشی از عوامل بسیاری است که توضیح آن در این جا نمی گنجد، سعی در گسترش و پیشرفت دارد.
در بیشتر تجزیه و تحلیل هایی که روزنامه های اروپایی و آمریکایی در روزهای گذشته به آن پرداختند، به این نکته اشاره داشتند که ریاض توانست ثبات خود را حفظ کند. آنهم در محیط منطقه ای که از سال ۲۰۱۱ طوفانها و نوسانات زیادی را شاهد بود و ابتدا بهار عربی نامیده شد، سپس با فروپاشی دولتها و تجزیه آنها و ظهور پدیده شبه نظامیان یا نیروهای جانشین دولت، دیدگاهها عوض شد. انقلاب به جنگ های خونین داخلی تبدیل شد مانند سوریه و لیبی که صدها هزار نفر در آنها کشته شدند و میلیونها نفر از ساکنان آنها به آواره گان و پناهنده گانی تبدیل شدند.
گردباد ۲۰۱۱ قوی بود، اما بر خلاف تحلیل های بسیاری که این پرسش را مطرح کردند که چرا این گردباد از نظر جغرافیایی در آن زمان بیشتر از این پیشروی نکرد؟ می توان این پاسخ را داد که حقیقت واقعی این بود که دلیلی برای آن وجود نداشت. زیرا بخش بزرگی از علل «بهار عربی» اقتصادی بود و در کشورهای خلیج دلایل اقتصادی برای توجیه قیام مردمی وجود نداشت، در همین حال ترکیب قبیله ای این جوامع و طبیعت حکومت های موروثی آنها اجازه برخی از روش هایی که نارضایتی ایجاد می کند مانند آنچه در سوریه اتفاق افتاد را نمی دهد. علاوه بر این روند نوسازی و گشودگی، تا جایی که جامعه آن را می پذیرد، وجود دارد.
این امر به مسئله ای دیگر که همان کار اصلاحات و نوسازی است راه می برد که گاهی اوقات با گامهایی سریع صورت می پذیرد و گاهی اوقات روندی کند دارد. نقش داده های واقع گرایانه و داده های اجتماعی و منابع، عامل مهمی در تعیین سرعت آن دارند. ولی شاخص عمومی در سیاست قدرت در عربستان سعودی، در زمان های مختلف و سبک حکومتی هر پادشاه، از دهه هفتاد تا کنون، منحنی اصلاحات مدرنیزه کردن درونی پیوسته را نشان می دهد.
در ابتدای به دست گرفتن قدرت توسط ملک عبدالله، مطالعات و تجزیه و تحلیل های غربی این تصور را ایجاد می کرد که وی بسیار محافظه کار است، سپس همگی این ایده را فراموش کردند. وقتی که دیدند با شجاعت فراوان ابتکار صلح عربی را مطرح کرد و به شدت وارد جنگ بی امان ضد تروریسم شد، و گفت و گوی ملی و گفتگو بین پیروان ادیان را برای جلوگیری از جنگ تمدن ها مطرح کرد.
از مهم ترین دست آورد های وی، سرمایه گذاری بر روی مردم از طریق اهمیت دادن فوق العاده به آموزش و پرورش و بورس تحصیلی دهها هزار نفر در خارج و توسعه دانشگاههای داخلی بود. زیرا آموزش چیزی است که باعث پیشرفت کشورها می شود، و بدون علم و ساختن اذهان، گشودگی فکری وجود نخواهد داشت. بازخوانی گفتگویی که «الشرق الأوسط» در سال ۲۰۰۶ با وی انجام داد بسیار لذت بخش بود هنگامی که گفت او مشغول آنچه آن را انقلاب آموزشی نامیده بود می باشد.
مطالعه منطقی نشان می دهد که سیاست های دولت نهادینه است و این بدین معناست که بازماندگان همیشه دلیلی برای به روز رسانی و اصلاحات بیشتر نسبت به رفتگان دارند و علت آن هم بسیار ساده است، زیرا آنها پایه و اساسی می یابند که بر آن ساخت و ساز کند. این گونه است که از طریق انباشتگی ساخت و سازها از یک نسل به نسل دیگر، ملتها پیشرفت می کنند.