جمهوری عربی سوریه کشوری در جنوب غرب آسیا و بر سواحل شرقی دریای مدیترانه است. این کشورازشمال با ترکیه، ازشرق باعراق، ازغرب با لبنان و دریای مدیترانه و از جنوب با اردن و اسرائیل همسایه است. ازشهرهای مهم سوریه میتوان به دمشق، حُمص، دَرعا، حِماه، حَلب و دیرالزور اشاره کرد.
جمعیت سوریه حدود ۲۴ میلیون نفر است. از این جمعیت حدود ۷۴٪ را مسلمانان سنی، ۱۳٪ علوی، شیعه دوازدهامامی و اسماعیلی، ۱۰٪ مسیحی و ۳٪ دروزی تشکیل میدهند. اعراب حدود ۹۰٪ جمعیت سوریه شامل یک میلیون آوارهٔ عراقی و پانصد هزار فلسطینی، و کردها ۹٪ جمعیت این کشور را تشکیل میدهند. ارمنیها، ترکها، چرکسها و یهودیان اقلیتهای دیگر ساکن این کشورند. بیشتر افسران عالیرتبهٔ نظامی و امنیتی سوریه از همکیشان خانوادهٔ اسد یعنی علویان هستند اما سنیها در کمیتهٔ مرکزی حزب بعث، حزب حاکم و تنها حزب قانونی کشور اکثریت دارند. این کشور از سال ۱۹۶۳ تحت قانون شرایط اضطراری اداره میشود که بسیاری از آزادیهای سیاسی و مدنی را به حالت تعلیق درآوردهاست.
حزب بعث سوریه حزبی است سیاسی، که از ۱۹۶۳ حزب حاکم بر سوریه شد. این جنبش در ۱۹۴۴ در دمشق به صورت اتحادیه مخفی دانشجویان و روشنفکران جوان به رهبری میشل عفلق مسیحی سوری و صلاح بیطار مسلمان سنّی سوری تشکیل شد و هدف آن برانداختن تسلط فرانسه بر سوریه بود. این جنبش پس از استقلال سوریه علنی شد و یک برنامه اصلاحات ارضی ملایم را اعلام کرد و با اقتدار سیاسی و اقتصادی زمینداران بزرگ و بازرگانان ثروتمند دمشق و حلب به مبارزه برخاست.
حزب بعث در ۱۹۵۳ با حزب سوسیالیست سوریه (حزب الاشتراکیه) به رهبری اکرم حورانی یکی شد و این دو حزب سوسیالیست بعث عربی را تشکیل دادند. این حزب ابتدا از پان عربیسم تندرو رهبران انقلاب مصر(۱۹۵۲) سخت جانبداری می کرد و یکی از عوامل اتحاد سوریه و مصر به صورت جمهوری متحّد عرب بود و در روزگار حکومت عبدالکریم قاسم در عراق با او کشمکشهای سخت و خونین داشت. ولی پس از منحل شدن تمام حزبها در جمهوری متحد عرب، حزب بعث، بخصوص جناح اکرم حورانی، به مخالفت با ناصر پرداخت و پس از منحل شدن جمهوری متحد عرب در ۱۹۶۱، اندک اندک قدرت را در سوریه بدست گرفت و از ۱۹۶۳ حزب حاکم بر سوریه شد.
حزب بعث در سال ۱۹۶۴ در سوریه دست به ملی کردن بسیاری از مؤسسات و کارخانهها زد و با اخوان المسلمین درگیر شد. دکترین حزب بعث عمدتاً توسط میشل عفلق که به ویژه تحت تأثیر اندیشههای آندرهژید، رومن رولان، آناتول فرانس، مارکس و نیچه قرار داشت، تدوین شدهاست.
اعتقاد حزب بعث به اصالت و رسالت قومیت عرب است. بعث به تأسیس دولت واحد عرب، که از خلیجفارس تا اقیانوس اطلس گسترده باشد، اعتقاد دارد. بعث به جدایی دین از سیاست معتقد است و اهمیتی که به اسلام میدهد صرفاً از دیدگاه قومی و فرهنگی است.
حافظ اسد در سال ۱۹۳۰ به دنیا آمد. حافظ اسد پس از طی تحصیلات مقدماتی وارد دانشکده افسری شد. وی پس ازمدّتی خدمت در ارتش، در نیروی هوایی سوریه به در جه ژنرالی رسید و پس از طی مقاماتی چون وزیر دفاع و فرمانده نیروی هوایی، نخست وزیری و دبیر کلی حزب بعث از ماه مارس ۱۹۷۱ میلادی پس از انجام کودتایی رییس جمهور سوریه شد . اسد، سیاست آشتی جویانهای را با اعراب دنبال میکرد و به دنبال گسترش اتحاد دنیای اسلام و عرب در برابر دشمنان خارجی بود. در جنگ تشرین بین اعراب و اسراییل توانست قسمتهایی از بلندیهای جولان را آزاد کند.
حزب بعث حاکم بر سوریه پس از درگذشت حافظ اسد در خرداد سال۱۳۷۹، فرزند او، «بشار» را به جانشینی پدرش برگزید. بشار اسد یک ماه پس از درگذشت پدرش، در یک همه پرسی به عنوان رییس جمهوری سوریه انتخاب شد.
پس از سرنگونی رژیم حزب بعث عراق در آوریل سال ۲۰۰۳ میلادی به دست نیروهای آمریکایی، حزب بعث در سوریه بشدت احساس خطر کرد و به همین علت، حتی از همکاری با دولتمردان عراق که در دوران حکومت صدام، سالهای زیادی در دمشق مقیم بودند، امتناع میورزد. به همین دلیل بعثیهای میانه رو در سوریه، درصدد اصلاحات داخلی برآمدند اما در میانه راه متوقف شدند و همچنان رژیم به سیاست های دوران اسد پدر بازگشت.
ازسال ۱۹۴۸ و شکل گیری دولت اسرائیل کشورهای عربی هیچگاه نتوانستهاند موفقیتی سیاسی و نظامی را در منطقه از آن خود کنند. این کشورها همواره در مواجه با چالشهای منطقهای پیش رو از رقیبان خود شکست خوردهاند. مهمترین چالشهای سیاسی و نظامی اعراب، مقابله با ایران و اسرائیل بودهاست که مصداق آنها نیز جنگ ایران و عراق و نزاع اعراب و اسرائیل بوده که به گواه تاریخ در همه این منازعات، اعراب بازنده جنگ بودهاند.
کشورهای عربی و در رأس آنها سوریه و مصر به طور رسمی ۴ بار در سالهای ۱۹۴۸، ۱۹۵۶، ۱۹۶۷ و ۱۹۷۳ با اسرائیل وارد جنگ شدند و جز در یک مورد که موفقیت جزئی داشتند در بقیه موارد شکست خوردند.
در سال ۱۹۶۷ میلادی ارتش اسرائیل در پی تحریکات کشورهای عربی، طی ۶ روز صحرای سینا، کرانه باختری رود اردن، نوار غزه، ارتفاعات جولان(بلندیهای گولان) و شهر قنیطره را به اشغال در آورد و بر تمام اورشلیم مسلط گردید. در پایان٬ اراضی تحت اداره اسرائیل به بیش از ۳ برابر افزایش پیدا کرد.
با این جنگ حدود ۱ میلیون نفر دیگر از اعراب مناطق اشغالی آواره شدند و کشور اسرائیل با تسلط بر بلندیهای جولان سوریه به ۵۵ کیلومتری دمشق نزدیک شد. قطعنامه ۲۴۲ شورای امنیت در پایان جنگ اسرائیل را ملزم به تخلیه سرزمینهای اشغالی کرد، اما این قطعنامه تاکنون به مرحله اجرا درنیامده است.
کشورهای عربی پس از شکستهای پیاپی و خدشه دار شدن غرور ملی آنها توسط ارتش اسرائیل، در یک تبانی مخفیانه تصمیم به جبران شکستهای قبلی گرفتند و در یک عملیات غافلگیرانه در سال ۱۹۷۳ اقدام به حمله به استحکامات خط بارلو واقع در جنب کانال سوئز و ارتفاعات جولان کردند و توانستند بخشهای زیادی از مناطق ۱۹۶۷ را پس بگیرند. بر اساس قراردادهای منعقده این جنگ در نهایت آزاد سازی شهر قنیطره و بخشی از سرزمینهای جولان و بخشهای از صحرای سینا را به دنبال داشت.
پس از سال ۱۹۷۳ رژیم بعثی حافظ اسد وارد هیچ جنگ و چالش جدی با رژیم اشغالگر قدس نشد اما حافظ اسد بگونه ای خود را پرچمدار” خط مقاومت ” معرفی کرده و با نوعی بندبازی پیچیده سیاسی توانست اعتماد دیگر کشورهای عرب را در این باره بدست آورده و کمک های مالی عمده ای را از سوی کشورهای نفت خیز عرب ( عربستان، کویت، امارات، قطر) دریافت دارد. عدم شرکت سوریه در طرح صلح کمپ دیوید و همراهی با گروههای فلسطینی برتثبیت نقش سوریه به عنوان ” خط مقاومت ” افزود و نوعی جایگاه تعادل بخش به این کشور در عرصه منازعات جاری درخاورمیانه و رقابت های دورنی آن بخشید.
پیروزی انقلاب اسلامی در ایران فرصتی تازه به رهبری سوریه برای ایفای نقش در خاورمیانه و به ویژه در رقابت با رژیم بعثی عراق قرار داد، و از اینرو برقراری روابط دوستانه و نزدیک با ایران در دستورکار رژیم حافظ اسد قرار گرفت، و رهبران جمهوری اسلامی ایران نیز از این روابط استقبال کردند. با شروع جنگ عراق علیه ایران و صف بندی غالب کشورهای عرب به پشتیبانی از عراق، سوریه همچنان به روابط نزدیک با ایران ادامه داد و با توجه با شرایط تلاش کرد تا آنجا که می تواند از این روابط برای بهبود بخشی به اقتصاد کشورش بهره گیرد.
در چنین جغرافیای سیاسی بود که حافظ اسد براحتی توانست قیام مردمی را که در سال ۱۹۸۲ در حماه شروع شده بود، بشکلی خونین سرکوب کند. طبق منابع سازمان ملل در این قتل عام ۱۰ هزار نفر و بنا به رقم فعالان حقوق بشر ۳۰ هزار تن جان باختند اما صدای اعتراضی از سوی هیچ کشوری برنخواست و جمهوری اسلامی هم این قیام را که بدست جمعیت اسلامگرای ” اخوان المسلمین ” انجام گرفته بود، و کشتار پیامد آنرا بطورکلی نادیده گرفت، و اینگونه بود که حافظ اسد در حفاظ ” خط مقاومت ” توانست عنوان ” رئیس جمهور ” رابرای خود مادام العمر کند و همچون دیگر روسای جمهور مادام العمر در کشورهای عربی سلطنت و دیکتاتوری وحشتناکی را در سوریه استقرار بخشد و دائره نفوذ خود را به لبنان گسترش دهد و به یک بازیگر سیاسی منطقه ای برای کسب درآمد تبدیل شود. راز و رمز حاکمیت دیکتاتوری نزدیک به سه دهه حافظ اسد بر سوریه را باید در نقش بند بازانه او در منطقه پرمناقشه خاورمیانه دانست، و اینکه او توانست با حفظ شرایط نه جنگ و نه صلح با اسرائیل و انجام مانورهای سیاسی، پرستیژ و پرچم ” خط مقاومت ” را بدوش کشد، و البته دراین دوره روابط سوریه و ایران نیز رو به افزایش نهاد و تامرز بستن پیمان امنیتی به پیش رفت.
مرگ حافظ اسد خللی در تداوم قدرت خاندان اسد بوجود نیاورد چراکه اقلیت حاکم علویان براحتی دوران انتقال قدرت به بشار اسد پسر حافظ اسد را مدیریت کرد و وی همچون پدرش در یک همه پرسی به عنوان ” رئیس جمهور” مادام العمر سکان رهبری سوریه را بدست گرفت. در سایه این تغییر رهبری و تحولاتی که به ویژه پس از سرنگونی رژیم بعثی صدام درعراق در منطقه انتظار می رفت، حزب حاکم بعث در سوریه تصمیم به انجام اصلاحات گرفت اما از آنجا که پیشروی این اصلاحات می توانست منافع اقتصادی و سیاسی اقلیت علوی حاکم را بخطر اندازد در میانه راه رها شد و بازگشت به دوران حاکمیت دیکتاتوری حافظ اسد در دستور کار قرار گرفت و بشاراسد پیگیر راه پدرشد درحالیکه دیگر روزگار مساعد ادامه چنان دورانی نبود.
برآمد ” جنبش سبز ” در ایران، و بدنبال آن ” بهار عربی ” در کشورهای عربی، همه کشورهای دنیا و ازجمله حاکمیت کشورهای منطقه خاورمیانه را غافلگیر کرد اما حاکمیت این کشورها آنرا جدی نگرفتند تا اینکه دومینوی جنبش های مردمی در تونس، مصر، لیبی و یمن منجر به سرنگونی روسای جمهور مادام العمر این کشورها شد و نوبت سوریه رسید. بیش از دو سال پیش بود که باد ” بهار عربی ” در سوریه به وزش درآمد و مردم با انجام تظاهرات خواستار اصلاحات در کشور شدند اما حاکمیت پاسخی درخور به این خواسته نداد و روند وقایع بگونه ای به پیش رفت که مدتی است سوریه در گیر یک جنگ ویرانگر داخلی شده است و طی این مدت برپایه اخبار منتشره حداقل بیش از ۵۰۰۰۰ نفر از مردم این کشور کشته و خسارات فراوان مادی برجای مانده است. امکان و نیرویی که می توانست در خدمت ” خط مقاومت ” باشد حالا درجنگی داخلی نابود و اسباب سرخوشی رژیم اشغالگر قدس شده است!
در شرایط کنونی و با تاسف جنگ داخلی گر گرفته در سوریه به محلی برای بازتاب تنازع جاری بین قدرت های بزرگ درمنطقه خاورمیانه تبدیل شده است. از یکسو کشورهای غربی بهمراه کشورهای مسلمان همپیمانشان در منطقه به حمایت از مردم خواهان تغییر در سوریه برخواسته اند و کمر به سقوط رژیم بشاراسد بسته اند، و از سوی دیگر روسیه، چین و ایران به دفاع تمام قد از رژیم اسد برخواسته و برای حفظ آن تلاش می کنند، و دراین میان مردم این کشورند که قربانی می شوند.
حاکمیت جمهوری اسلامی که در یک تلاش تبلیغاتی تلاش کرد ” بهار عربی ” را مصادره به مطلوب کرده و آنرا ” بیداری اسلامی ” نامیده و بصورتی دیرهنگام با تحولات جاری همراه شود وقتی نوبت به « سوریه » رسید بدون توجه به ماهیت قیام مردم این کشور و خواسته های اصلاحی شان با این استدلال که باید از ” خط مقاومت ” دفاع کرد با رژیم بشار اسد در سرکوب قیام مردم همراه شد و متاسفانه تاکنون به این سیاست اشتباه ادامه داده است، درحالیکه مقامات ایران از همان ابتدا می توانستند از نفوذ خود برای تشویق بشاراسد به انجام اصلاحات و نگهداشت ” خط مقاومت ” استفاده کنند و در نقش میانجی گر ظاهرشوند. بنظر می رسد حاکمیت ایران همانگونه که با ” جنبش سبز ” رویارو شد تصور کرد با انتقال تجربیات سرکوبگرانه اش به رژیم بشار اسد و حمایت از این رژیم می تواند به سرکوب ” بهارعربی ” جاری در سوریه یاری رساند اما جغرافیای سیاسی متفاوت ایندو کشور به رغم پیگیری سیاست واحد شرایط متفاوتی را در ایندو کشور رقم زده است. هرچند حاکمیت جمهوری اسلامی راه به غایت اشتباهی را در برخورد با ” جنبش سبز ” در پیش گرفت اما مردم معترض ایران بدلیل تجربه انقلابی که داشتند دیگر در پی انقلاب کردن و اسقاط نظام نبودند بلکه در پی انجام اصلاحات به شیوه ای مدنی و مسالمت آمیز بوده اند و از اینرو با اوج گیری سرکوب به خانه ها پناه بردند تا زمان مساعد فرارسد، اما در سوریه اینگونه نبود و مردم معترض پس از تحمل بیش از چهاردهه حکومت دیکتاتوری خاندان اسد و نادیده گرفتن خواست اصلاحی شان، درپی انقلاب و اسقاط نظام برآمدند و روشن است که کشورهای دیگری که مترصد استفاده از این وضعیت بودند برای بهره گیری به میدان آمدند و مسبب وضعیت مصیبت بار کنونی در این کشور شده اند.
روشن است که در پی تحولات کشورهای عربی ” خاورمیانه جدید “ی درحال تولد است و تغییر در « سوریه » را باید زایمان این تولد دانست که کشورهای غربی بهمراه همپیمانان منطقه ای در حال قابلگی آن هستند، و طبعا تبعات این تحول یقه ایران را خواهد گرفت. بنظر می رسد « سوریه در گذار به دموکراسی » راه دشوار و خونینی را در پیش دارد، و فعلا دامنه جنگ داخلی شکاف های درونی این کشور را پوشانده است، و طبیعی می نماید که پس از اتمام جنگ داخلی و استقرار نظام سیاسی جدید تازه دائره بحث پیرامون شکاف های درونی این کشور و چگونگی اولویت آنها و مواجه با آنها از سوی حاکمیت باز خواهد شد.