اخیرا با یک شخصیت اسلام گرای میانه رو درباره دولت اسلامی عراق و شام ( داعش) صحبت می کردم، این که چگونه این گروه تروریستی توانسته ظرف چند ماه چهره واقعی اسلام سنی را بیشتر از القاعده و گروه های تروریستی دیگر مخدوش کند. وی گفت که این وضعیت رویای بازگشت خلافت را در ذهن مسلمانان از بین نمی برد – آرزوی هر مسلمانی که می خواهد شاهد برخواستن اسلام و پیشرفت آن باشد، چرا که اسلام نمی تواند بدون در اختیار داشتن یک کشور به چنین هدفی دست یابد.
درحالی که هنوز هم می خواهیم شاهد بازگشت خلافت باشیم، نفی داعش و تروریسم نشان دهنده یک مشکل مهم در گفتمان اسلامی امروز است. این امر نتیجه عزت نفس پایین در جهان اسلام است که از زمان سقوط آخرین خلیفه گری یعنی امپراطوری عثمانی وجود داشته و همچنین پاسخی به ظهور گفتمان جدید اسلامی است که نه تنها با ایده خلافت مخالف است بلکه آن را به داری نقص ذاتی قلمداد می کند.
با بازگشت گفتمان اسلام گرایانه ای که خشونت را توجیه می کند، امت مسلمان امروز، به رهبران دینی موثر و بانفوذ نیاز دارد. ما شاهد ظهور سازمان ها و گروه های بسیاری براساس این گفتمان بوده ایم که در آن میان می توان به داعش، اجناد الشام، گردان های احفد الرسول، القاعده و بسیار دیگر اشاره کرد.
درحال حاضر تنها داعش با اعلام یک دولت اسلامی در بخشهایی از عراق و سوریه به پیشرفته ترین نقطه رسیده و وفاداری خود را نسبت به یک خلیفه اعلام کرده است. اگرچه در نهایت، ظهور چنین گروه هایی تنها موجب می شود اعتماد به نفس و عزت نفس اسلامی مسلمانان خدشه دار شود.
چه کسی می تواند باور کند که این سازمان های وحشی و بی رحمی که سربازانشان به ژست گرفتن با سر قطع شده دشمن شکست خورده افتخار می کنند، می توانند جایگزینی برای اسلام واقعی باشند؟ آنهایی که پیرو این سازمان بوده و از آنها حمایت می کنند، صرفا از روی لجاجت و عداوت با رژیمهای حاکم در منطقه دست به چنین کاری می زنند نه حمایت از اسلام. امروز اسلام بیشتر از جهل پیروان فرضی خود دررنج است تا نفرت دشمنانش.
آینده جهان اسلام میان این قطبی سازی سیاسی که منطقه را به ستوه در آورده است و در پرتو ناکامی هایی که موجب می شود هیچ پیشرفتی در رابطه با موضوعات مهم حاصل نشود به نظر سرد و غم انگیز می رسد. تلاشهای بسیاری کرده ایم بدون این که دستاوری در رابطه با برخی موضوعات حاصل شود و این تلاش در نهایت می توانست برای پیشرفت و سرمایه گذاری روی مردم خودمان صرف شود.
امروز با تعدادی مساله مهم سر و کار داریم، اما شاید بزرگترین آنها عدم توانایی ما در تشخیص مشکلات پیش رو باشد.
ما نمی توانیم میزان تهدیدی را که این گروه های افراط گرا ایجاد کرده اند، ارزیابی کنیم، به خصوص این که آنها امروز در سراسر جهان حضور دارند. امروز درمیان مسلمانان در رابطه با خلافت و تفکرات آخرت شناسانه یک عزیمت جمعی از حقیقت به رویاپردازی مشاهده می شود. گفتمان اسلامی امروز منعکس کننده بدترین بخشهای میراث ما برحسب اسطوره ها، دروغ ها، تزویرها و سوء استفاده سیاسی از دین است.
جامعه اسلامی ما به تشخیص مشکلات روی آورده است که این امر نخستین گام در مسیر طولانی یافتن راه حل ها شناسایی مشکلات است. گفتمان فرهنگی غالب که دربرگیرنده بینشهای سیاسی، دینی و اقتصادی در روندهای مختلف آنها است توانایی ما را برای درک بحرانها از بین برده است. فقدان عزت نفس امروز ما و تأثیری که روی تصمیم گیریهایمان گذاشته تداعی کننده شوکی استکه در روزهای نخست پس از استعمار تجربه کردیم. در آخرین روزهای حضور امپراطوری عثمانی شاهد ظهور شعارها و بینشهای جدید بودیم که به علت فساد و رکود از درون فرسوده شده بودند.
عزت نفس پایین مسلمانان همان موضوعی است که دائما از آن ضربه می خوریم چرا که در نتیجه تحریف چهره اسلام و وخامت شرایط پیش روی مسلمانان حتی نمی توانیم مشکلات خودمان را شناسایی کنیم. ما جستجو برای یافتن راه حل را با یافتن یک ناجی به تعویق انداخته و امیدواریم که ناجی یا یک امیر مومن از راه برسد تا بتوانند امیدهای مسلمانان به تغییر را تحقق بخشد.
توهم این ناجی علت اصلی وخامت اوضاع کنونی است. در حقیقت باید گفت که مساله تشخیص مشکلات حتی بدتر است چرا که خودمان آگاهی کاذبی را رقم زده ایم که همه مشکلاتمان را به علتهای دیگر نسبت می دهد. بسیاری از مسلمانان امروز موضوعات پیش روی ما را علل طبیعی توطئه های پیچیده می دانند که به نوبه خود نیازمند جستجوی ناجیان دیگر است و هر گروهی در جستجوی ویژگیهای متفاوت در ناجی شخصی خود است.
در گفتمان جهادگرایان این ناجی نوعی بازگشت جادویی به گذشته محسوب می شود که مورد حمایت عموم مردم قرار گرفته است. اسلام گرایان سیاسی و فعالان اسلامی می خواهند معرفی دوباره اندیشه ناجی آرمانی را مشاهده کنند. نگاه به این ایده از یک زاویه واقع گرایانه ترکیب فرهنگ اسلامی سنتی و پلورالیسم دموکراتیک است که حتی برخی مسلمانان کاملا آن را نفی می کنند و حتی ترجیح می دهند به جای آن به عقب ماندگی و استبداد روی آورند.
آنهایی که بینش جامعه مدنی که به دنبال اشاره به موضوعات داخلی بود را پذیرفته اند، در زمان فقدان رقابت و مشغولیت رژیمهای حاکم به موضوعات دیگر، مدل خود را به امید بدست آوردن حمایت عمومی عرضه می کنند.
با این اوصاف، تغییرات همواره ظاهری بوده است. جنگ خلیج، یازدهم سپتامبر و بهار عربی نشان داده اند که پذیرش تساهل، تساوی و چندگانگی فرهنگی در افرادی که تلاش می کنند از این وضعیت جدید سودجویی کنند، وجود ندارد. به وضوح می توان مشاهده کرد که چه تعداد از این گروه ها به دنبال سوء استفاده از وضعیت در راستای تحقق اهداف خود هستند.
تغییر واقعی هنوز به قلب و روح جهان اسلام نفوذ نکرده است. اقدامات مسلمانان غالباً براساس منافع سیاسی خودشان است، آنها در یک زمان با رژیمهای حاکم و غرب متحد شده و در زمان دیگری علیه آنها فعالیت می کنند. امروز شاهد این حقیقت هستیم که بسیاری از مسلمانان به خشونت متوسل شده و آن را توجیه می کنند. پدیده ای تنها به وخامت اوضاع می افزود.
ما اکنون خود را بین جهان واقعی و توهمی گرفتار می بینیم.